یاوه های عاشقانه یک من
براي ساختن يك جهان جعلي، كه در آن هيچ چيز،
همان چيزي نباشد كه بايد، گروهاني از آدم ها، سرسختانه تلاش كرده اند .
و ايشان ، به احترام همين تلاش جان فرساي غول آساي كمر شكن، دمي به
صداقت باز نخواهند گشت، دمي.
سنت و مدرنيسم
نميدوستم به كدوم سمت برم
سنت يا مدرنيسم
مدرنيسم با اون عطر دلفريب و ظاهر زيباش
سنت با لايه هاي تيره اي كه اونو پوشونده بود
مدرنيسم با لطافت بسيار
ولي سنت كه هميشه خشن بوده و خواهد بود
هميشه انتخابي بين اين دو تا واسم خلي سخت بوده
و من بين اين دو تا گير كرده بودم
بين اينكه سنت گرا باشم
يا مدرن
هر كدوم خوبي ها و بدي هاي خودشون رو داشتند
مدرنيسم . شايد به همون اندازه كه ظاهرش خوب بود ميتونست باطن بدي داشته باشه
و سنت به همون اندازه كه ظاهر خشني داشت ميتونست باطن مهربوني داشته باشه
از يه طرف كه نگاه ميكردم هر دو گرما بخش بودند
هر دو وجود داشتند
هر دو ميتونستند تاثير بسيار زيادي روي آينده فكري من داشته باشند
خوب كه به خودم نگاه كردم ديدم وضعيت و شرايط زندگي منو بيشتر به مدرنيسم نزديك كرده تا سنت.
شايد اين به خاطر خود ذات سنت بوده كه هميشه از من دوري ميكرده
يه لحظه تصميم خودمو گرفتم كه
خيلي زود بين اين دو راهي مسيرمو انتخاب كنم
يعني ديگه وقتي واسه صبر كردن نمونده بود
تصميم گرفتم مدرنيسم رو انتخاب كنم
اما در همين لحظه تاكسي به مقصد رسيده بود
و من بايد پياده ميشدم
ولي واقعا چه زود گذشت
من وسط دو تا دختر نشسته بودم يكي آخر مد و كلاس و يكي ديگه آخر حجاب و چادر و خلاصه هفت پوسته
ولي حيف شد
آخر نفهميدم سنت رو انتخاب كنم يا اون مدرنيسم رو
اين بود يك روز صبح من در راه شركت كه بين سنت و مدرنيسم گير كرده بودم.
باز يه روز جديد
امروز باز يه روز جديده
يكي از اون روزا كه من خودمو مركز جهان ميدونم
يكي از ان روزا كه باز هزار تا چيز ميخوام
يكي از اون روزا كه باز در طول روز ممكنه دروغ بگم
يكي از اون روزا كه باز ممكنه به خودم بگم چرا من اينجوري نيستم
يكي از اون روزا كه باز ميدونم لب و دست و آغوش گرم ميخوام
يكي از اون روزا كه باز ممكنه دچار نوستالژي بشم
يكي از اون روزا كه باز ممكنه مركز آنتروپي جهاني بشم
يكي از اون روزا كه ممكنه حالم از خيلي از چيزا گرفته بشه
يكي از اون روزا كه ممكنه خيلي چيزا خوشحالم كنه
به هر حال امروز هم يه روز جديده كه شروع شده مثل باقي روزا
من همين الان رسيدم
يعني فرار كردم
از يك طوطئه(يا هر نوع ت ديگر ) خواستگاري خبيثانه فرار كردم
در ضمن با نهايت تاسف بايد بگم كه دختر حاج آقا از دست رفت يعني اينكه با يكي ديگه ازدواج كرد
حالا گذشته از اينكه آينده پر بار من از دست رفت بايد بگم كه يكي از بهترين سوژه هام واسه وبلاگ نوشتن هم به باد فنا رفت
من در اينجا اعلام ميكنم كه شديدا به دنبال يك طبقه سيزدهم هاي كلاس ميگردم
آخه ميخوام بپرم پايين
تنها راه حل واسه نپريدن اينه كه زود تند سريع واسم يه دختر حاج آقاي ديگه پيدا كنيد.

تقديم به پسري كه بدون خداحافظي رفت
شب كه ياهومو باز كردم اردلان گفت وبلاگشو ببينم
وقتي اونجا خوندم ديدم كه تو به همين راحتي رفتي دبي تا از اونجا بري آمريكا
تا چند دقيقه قدرت حركت كردن از جامو نداشتم
اردلان خيلي داغون بود
وقتي دي سي كرد تا به من زنگ بزنه
نيم ساعت دوتايي فقط گريه كرديم
ميفهمي امير
اردلان فقط گريه ميكرد
بعد هم قطع كرد
البته يه چيزايي در مورد اينكه رفته بود پيش پدرت تا مطمئن بشه ميگفت اما اينقدر با بغض گفت
كه نفهميدم چي ميگفت
من نمي دونستم اونو دلداري بدم يا جوري گريه كنم كه اون صدامو نشنوه
هنوز برام غير قابل باوره كه رفتي به همين راحتي
اولين بار كه تو لابي هتل هما توي اولين ميتينگ وبلاگ نويسها ديدمت اصلا برام غير قابل باور بود كه يه روز اينقدر از رفتنت ناراحت بشم
چرا بدون خداحافظي رفتي
دلم ميخواد الان كنارم بودي و يه سير كتكت ميزدم
ميدوني چقدر دلمون واسه آره دادا ش گفتنات تنگ ميشه
ميدوني چقدر برا يواش غذا خوردنت دلمون تنگ ميشه
ميدوني كه ديگه نيستي تا باهات كل كل كنيم
ميدوني ديگه نيستي كه ما دو تا تو اون جمع از موسيقي صحبت كنيم و تو هم مثل هميشه بگي ما هنرمندها گوشامون حساسه
نيستي تا بگي كه متولد هيوستون آمريكا هستي
و ما تر تر بهت بخنديم
ديدي كه آخر اين محل تولدت كار دستمون داد
ديدي كه آخر از پيشمون رفتي
يادته هر وقت زنگ ميزدي خونه ميگفتي با داماد حاج آقا كار دارم
يادته همش بهت غر ميزديم كه بابا تو چه ليدري هستي
تو رو خدا برگرد
قول ميدم هر برنامه اي كه گذاشتي بيام
باور كن كه قول ميدم
يادته كه غذا كه ميخوردي 60 ساعت طولش ميدادي
يادته توي اماكن وقتي ميخواستي واسم نامه هتل بگيري وقتي يارو فهميد متولد آمريكا هستي نزديك بود نزديك بود دوتايي همونجا شب توي تيروي انتظامي بمونيم
آره داداش
خيلي دلم برات تنگ شده
اين كيبورده هم خيس حيس شده
ميدوني همش دعا ميكردم كارت نشه و ايران بموني
ولي الان ديگه اينجا نيستي
الان ديگه كسي نيست كه هر هفته برنامه بيرون رفتن بزاره
كسي نيست تا حسابي بهش گير بديم
يادته چقدر سر مسايل رمانتيكت اذيتت ميكرديم
يادته شلوار خريدنت تو بازار صفوي
يادته من و اردلان و سهيل اون پيتزايي كه تو ونك داديم خوردي
تو هم تعريف ميكردي ازش
امير چرا بدون خداحافظي رفتي
خيلي بزمجه اي
دلم ميخواد بودي و يه سير ميزدمت
بگو كه بر ميگردي
بگو كه نرفتي بموني واسه هميشه
امير ميدوني كه خيلي دوست دارم
ميدوني كه خيلي دوست داريم
ديگه نميتونم كيبوردو ببينم
وگرنه دلم ميخواست تا صبح باهات حرف بزنم.
فردا دارم ميرم تكليف خودمو با دختر حاج آقا يكسره كنم
واسه چشم روشني هم ميخوام واسش يه قواره برزنت 4 ميل چادري(مشكي )
به اضافه روبنده فرد اعلاي قم بگيرم
به اضافه اينكه يه چهار ليتري گلاب قمصر كاشان
دو هفته هم هستش كه ريشمو كوتاه نكردم
اميدوارم كه اين كوتاه نكردن در جواب مثبت دادنش تاثير داشته باشه.
خلاصه اگه ديديد كه ديگه وبلاگ ننوشتم و سفير ايران تو يكي از كشورهاي ارو پايي شدم بدونيد كه اين ريش كوتاه نكردنم بالاخره تاثير داشته
هرمان هسه
ميدوني كه تو مقصري
شايد تو باعث اولين بوسه شدي
دانشجوي لاتين چه خوشحال بود در سفرهاي روياييش
تو كجايي پرنده من
پرنده تنهايي من
ميدوني كه عروسكم به اندازه تو به حرفهام گوش نميده
همش اونجا نشسته با موهاي ژوليده پوليدش
بيچاره دانشجوي لاتين كه اولين بار توي اون اسطبل گول خورد
احتمالا باز يه روز سرد زمستوني بوده
صداي ويولن و شاگرد نجار
شاگرد نجار
شاگرد نجار
شاگرد نجار
و خوابي كه بالاخره يه روز تعبير شد
باز كه دوباره تو برگشتي دانشجوي لاتين
بازم برف تو كوچه هاي قيطريه رو زمين نشسته
هر چي كه آب به صورتش ميزنه باز نميتونه اشكاشو پنهان كنه
براش مهم نبود اونجا توي خاك
و سيگار ماربرو يا شايدم ....
و بازم دانشجوي لاتين
و كاراي شوپن و باخ
و ديگه هيچ چيز
ما هفت تا ديو بوديم
ما هفت تا ديو بوديم
تنها و سرگردون
ما هفت تا ديو بوديم
زشت و بد تركيب
ما هفت تا ديو بوديم
كه توي صحرا از صبح تا شب و از شب تا صبح سرگردون بوديم
ما هفت تا ديو بوديم
كه تا پارسايان زمين به صحرا نيامده بودند حق داشتيم آزاد باشيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه خبيث ترين بوديم
تا اينكه يه روز كه از آفتاب سوزان روز و سرماي كشنده شب صحرا
خسته شديم
تصميم گرفتيم كه به يه جاي بهتر مهاجرت كنيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه تمام كارهاي شيطانيمون رو با هم جمع كرديم تا بتوينيم به يه جاي بهتر مهاجرت كنيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه يه جاي بهتر گير آورديم
و اونم وجود صاحب اين وبلاگ بود
ما هفت تا ديو بوديم
كه هر كدوممون يه جا سكني گزيديم
يكي قلب يكي عقل و يكي ....
ما هفت تا ديو بويديم
كه جامون راحت راحت بود تا اينكه
يه روز صاحب خونه ما يعني همون صاحب اين وبلاگ تصميم گرفت ما رو بيرون كنه
واسه همين هم تصميم گرفت
هفت روز روزه بگيره
هفت نفر رو دوست داشته باشه
هفت نفر رو خوشحال كنه
هفت بار بر خلاف ميلش حقيقت رو بگه
هفت بار حقيقت رو ببينه
هفت بار به هفت نفر كمك كنه
هفت بار طمع نداشته باشه
هفت بار هوس نداشته باشه
هفت بار ريا نداشته باشه
هفت بار....
ما هفت تا ديو بوديم
كه حالا شش تا هستيم
ما هفت تا ديو بوديم كه حالا شش تا هستيم و
نمي دونيم بعد از اينجا كجا بريم
ما هفت تا ديو بوديم كه شايد تا هفت روز ديگه يكي هم نباشيم.

كسي مي دونه چرا من دلم ميخواد امروز زياد حرف بزنم؟؟؟


شراب و عيش نهان چيست كار بي بنيان
زديم بر صف رندان و هر چه باداباد
گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مكن
كه فكر هيچ مهندس چنين گره نگشاد
آدم وقتي ميبينه دوستش ناراحته چيكار ميتونه بكنه
بد تر از اون ندوني از چي ناراحته
بدتر از اون كه كاري از دستت واسه كم كردن ناراحتيش بر نياد
بدتر از اون اينكه خيلي هم دوسش داري
تنها كاري كه ميتوني بكني اينه كه بگي سخت نگير و
براش آرزو كني مشكلش زود زود حل بشه
البته اگه واقعا حل شدني باشه



دختر حاج آقا و رقص تكنو و كوهنوردي من
صبح كه از خواب بيدار شدم نه
يه كم قبل ترش.
البته بازم همونجا توي رختخواب
آخه ميدونيد ، نمي دونم چرا من تمام تصميم هاي مهم زندگيمو اونجا ميگيرم
احتمالا به خاطر امواج متافيزيكي هستش كه از رختخواب متصاعد ميشم
خلاصه اينكه يه تصميم جديد گرفتم
تصميم گرفتم تا موقعي كه دختر حاج آقا حاضر نشه با من تكنو برقصه اعتصاب غذا كنم
بعد از اينكه اين تصميم رو گرفتم پتو رو كشيدم رو سرم و داشتم صحنه رقص خودم و دختر حاج آقا رو مجسم ميكردم كه يه دفعه زنگ تلفن
منو از اين روياي شيرين در آورد
اون ور خط: مسخره كجايي ما يه ساعته تجريش منتظر جنابعالي ايستاده ايم
اين ور خط: واي ي ي ي يادم رفت امروز قرار بود بريم كوه
اون ور خط: زود حركت كن تا نيم ساعت ديگه بايد اينجا باشي
اين ور خط: سر سه سوت خودمو ميرسونم
(نا گفته نماند به دلايل با ادبي فحش هاي بي ادبي اون ور خط سانسور گرديد)
بابا توي اين هواي برفي كي حال داره بره كوه
به هر زحمتي بود از رختخواب اومدم بيرون و
به سمت در بند حركت كردم
همه جا پر از برف بود
حالا خوبه من موقع رانندگي زياد حواسم به حواي اطرافم نيست وگرنه تو اين حوا تا حالا صد بار تصادف كرده بودم
وقتي رسيدم نميدونم چرا بچه ها اينقدر ذوق زده شدند كه حسابي بهم بد و بيراه گفتند
به هر زحمتي كه بود تا اون بالا بالا ها بچه هارو همراهي كردم
موقع صبحونه كه شد نميدونم اين همه دايناسور يه دفعه از كجا پيداشون شد
حيف كه صبح توي اون مكان مقدس يه تصميم مهم گرفته بودم
و واسه همين هم به اعتصاب غذام ادامه دادم.
و الان هم خيلي گرسنه هستم.

ما از انشاي فوق نتيجه ميگيريم كه ديگه الكي سر چيزاي الكي و در محل هاي الكي تر تصميم هاي دابل الكي نگيريم.

چند روزه ميخوام يه حرفي رو بزنم اما نميتونم
ميخوام بشينم رك و پوس كنده با يه نفر صحبت كنم اما نميشه
ميخوام حرف هايي رو بزنم كه بايد بزنم
ميخوام فوق العاده واقعي با يه مسئله برخورد كنم
ميخوام خيلي از نكات مبهم رو كه توي ذهنم هستش رو روشن كنم
ميخوام مشغوليت فكريم رو نسبت به يه قضيه تموم كنم
ميخوام فكر كرده تصميم بگيرم
و صد در صد واقعي
ميخوام يه تصميمي بگيرم بدون اينكه قسمت بد جنس از وجودم در اون نقشي داشته باشه
كاش كه بشه اين همه كار رو با هم انجام بدم.
قربون اين ياهو برم كه گفته تا يكشنبه هوا همينجوري بارونيه
اما حيف كه دختر حاج آقا راضي نشد بريم زير بارون توي تخت طاووس قدم بزنيم
هر چي بهش ميگم بابا توي بارون رفتن به كافي شاپ رئيس خيلي حال ميده
خوردن قهوه داغ بعدش هم قدم زدن زير بارون
اما همش ميگه
استغفرالله ...استغفرالله..
آخه يكي به من بگه چيكار كنم از دست اين دختر حاج آقا
شيطونه ميگه برم از طبقه سيزدهم بپرم پايينااااااا.
اولين باري كه ديده بودمش پارسال همين موقع ها بود
يعني اولين باري كه بهش توجه كردم
يه روز عصر توي سهروردي شمالي بود
روبروي آژانس مسكن شبكه، هموني كه فكر كردم كافي نت است
نمي دونم شايد همونجا توي يه عصر ابري زمستوني عاشقش شدم
هنوزم اون صحنه برام بهترين صحنه زندگيمه
ابر و درخت هايي كه همه برگاشون ريخته بود و دستي كه تو اون هواي سرد جاي اينكه بزاريش توي جيبت بايد بزاريش توي دست يار
هيچ وقت سرما برام اينقدر لذت بخش نبود
اون گذشت تا اينكه اومد شيراز
باز يه روز عصر زمستوني آخراي اسفند بود
باز همون هوا
باز همون مه دور كوه ها
باز همون سرما
رفتيم حافظيه
برگاي تازه جوونه زده درختاي نارنج حافظيه همه خيس خيس شده بودند
بوي عطر گل هاي حافظيه آدم رو مست و سر خوش ميكرد
كوههاي اطراف كه دورشون رو مه گرفته بود با اون فضا چنان تلفيق شده بود كه آدم حس نميكرد كه اين يه تيكه از زمينه
امروز باز گفته بودند كه مي بينمش
خيلي خوشحال بودم
خيلي زياد
صبح كه ميخواستم از خونه برم بيرون بهترين لباسمو پوشيدم
يه ساعت جلوي آينه به خودم نگاه ميكردم
به خودم ميگفتم وقتي ديدمش چي بهش بگم
صبح تا عصر هر چي منظر شدم نيومد
ديگه داشتم نا اميد ميشدم
تصميم گرفتم از شركت برم بيرون
هوا تاريك شده بود
داشتم ديگه نا اميد ميشدم كه ديدمش
يعني حسش كردم
اولين قطره ايش رو كه ريخت روي صورتم حس كردم
باز دوباره داشت بارون ميومد
گفتم ببار كه خوش اومدي
ببار كه عاشقتم
و همينطور كه زير بارون قدم ميزدم
به حال رهگذراني كه در حال فرار از خيس شدن زير بارون بودند افسوس ميخوردم.




همسر پست مدرن من
همسر من بايد خيلي مدرن باشه
يه چيزي بالاتر از مدرن يعني پست مدرن
همسر پست مدرن من بايد اين خصوصيات رو داشته باشه
1- توي عمرش تا حالا جيغ نزده باشه
2- بعد از ازدواج آدرس خونه مامانش اينارو فراموش كنه
3-با نون خالي هم بتونه خودشو خوشبخت احساس كنه
4- هفته اي سه روز لازانيا و سالاد الويه درست كنه
5- وقتي دير ميام خونه نپرسه كجا بودم
6- قبول داشته باشه كه هميشه حق با منه
7- وقتي خواب هستم مطلقا سر و صدا نكنه
8- در آمد ماهيانه اش بالاي پانصد هزار تومان باشد(بدون در نظر گرفتن نرخ رشد تورم)
9- صبح ها منو با بوسه از خواب بيدار كنه
10- اصلا توقع نداشته باشه كه دركش كنم
11- مطلقا به كامپيوترم به عنوان هوو نگاه نكنه
12- احساسات فمينيستي توي وجودش خشكيده شده باشه
13- از عدد سيزده خوشش نياد
14- بيشتر از 3 دقيقه با تلفن صحبت نكنه
15- معني چشم و هم چشمي رو ندونه
16-هر هفته دلش واسه مامان و خواهرم تنگ بشه
17- از كله پاچه متنفر باشه
18- تو عمرش تا حالا دروغ نگفته باشه



فعلا همين چند تا صفت رو داشته باشه كافيه
منم قول ميدم براش شوهر پست مدرني باشم.
نخوانيد آخر از
باشه نشده متوجه كسي كه اميدوارم.
من تصميم بود اين.
بپرم پايين به سيزدهم طبقه از دارم تصميم.
نياوردم بدست گرم آغوش نه و لب نه اينكه دليل به ميكنم اعلام اينجا در من هم همين واسه.
نفهمه كسي كه جوري البته.
بنويسمش وبلاگم توي كه گرفتم تصميم ولي.
نگم كسي به رو تصميم اين گرفتم تصميم هستم داري راز آدم كه اونجايي از.
گرفتم رو تصميم اين آغوشي بي اوج در شدم بيدار كه صبح.

آدم جز اينا چي ميخواد
يه هواي باروني
يه شومينه كه كنارش نشستي و در حالي كه يه لازانياي فوق العاده خوشمزه ( واقعا خوشمزه)رو ميخوري و موسيقي كلاسيك گوش ميدي
داري به كوه روبرو نگاه ميكني در حالي كه دورش رو هاله اي از ابر گرفته
بعد پنجره رو باز ميكني تا بوي بارون رو حس كني و واسه اينكه هوا سرده
شعله شومينه رو تاآخر زياد ميكني
بعد همينطور كه لازانيا ميخوري خاطرات نيمه شب گذشته رو مرور ميكني
واي كه چقدر لذت بخشه
بعد بلند ميشي و آروم ميري بيرون تا توي بارون قدم بزني


نخونيد چون واسه دل خودم نوشتم
هر چي ميگم حوصله ندارم
خسته ام
مگه ول ميكنه يه بند نق ميزنه
اصلا اين نق رو با چه قه ايي مينويسند
به من چه كه با چه قهي مينويسند
گور باباي قه
عجبا اين روزا چقدر زود ميگذرند
امروز تولد هم بود
اما ظاهرا ديگه نبايد به من مربوط باشه
به هر حال گفتم گفته باشم
اه همينجور يه بند غر غر غر
اصلا من غلط كردم بزار كوفتمو كنم
چميدونم والا شايد هم بخورم
آقا عجب گيري كردما اين وسط
پس اين درك نسل ها كجا رفته
اين فرامرز اصلاني هم عجب بلند بلند ميخونه
نمي دونم چرا دارند ميكوبند به در كه صداشو كمتر كنم
اما نميكنم
بارون هم اومد اما من كه نديدمش چه فايده
عجبا يه روز خواستيم بريم شريف نميزارند كه
اهكي ميدونم كه اصلش نمي گذارنده به هر حال
واي خدا پولام هم در شرف اتمامه يادم باشه صبح يه سر برم بانك پيش اون يارو بد اخلاقه
مردشوره اين بانك سپه رو ببرند
زينگ زينگ
ميگه مزاحمت نشوم
ميگه ا
هان
ميخوام ببينم چي ميگي
چي داري مينويسي
كريستف چيكار داري ميكني
عجبااااااااااااااا
قراره زنگ بزنم وقتي تموم شد
هااااااااااي
كوچه هاي دماوند
نشد كه بشه الان ميرم تو جهنم با اين فكرام
فردا هزار تا كار دارم
امروز هم روز دانشجو بود
برو بابا حال داريا روز دانشجو كيلو چند با اين هم مشكل
به من چه آقاجري كيه
مگه آقا جري منو ميشناسه
آخر ترم كه قدرت پاس نشدم آقاجري به چه درديم ميخوره
خوش به حال ملت بي غم
بازم داره غر ميزنه
نميدونم
خدا بده قوت با اين فك هاي قوي
نميدونم غذامو بخورم يا بشقاب غذا رو پست مدرن كنم روي ديوار روبرو
اينم از اثرات نگارخانه رفتنه امروزمون
كوفتم شد دو لقمه غذا
كاش امشب هم رفته بودم سراغ اوس مجيد پارس هتل
اين ديوار روبرو هم با نقش سمبوسه و سس چه باحاله
در اتاقم هم عجب صدايي ميده وقتي شترق ميخوره به هم
به ياد يوكوهاماي ژاپن
چرا كلم داره منفجر ميشه
كله چيه بي كلاس بگو سر
كاش ديواراي اتاقم آكوستيك بود
چه حالي ميداد
امشب ميدونم كه باز بايد برم سراغش
بزار نگاش كنم ببينم سيماش سالمه
آره سالمه
اين فرامز اصلاني بيچاره هم همينجور يه بند داره ميخونه
يكي نيست بهش بگه بابا بي خيال
مدام داره ميگه به من بگو بي وفا حالا يار كه هستي
يكي نيست بهش بگه يار تو كه نيست چيكار داري ياره كيه
واي نمي دونم چرا زبونم سوخته
از اثرات گرسنگي و سمبوسه داغه
گوشي رو بر ميدارم تا زنگ بزنم
شماره رو ميگيرم
الو
سلام
خوبي
عجب نه ، كه اينطور









بوس
بوس
بوس
بوس
بوس
.
.
.
.
.
چيه فكر هاي بي ناموسي نكنيد
كسي تا حالا باهاتون روبوسي عيد نكرده ، اونم از توي وبلاگش؟؟

يكي بود يكي نبود
يه روزي بود كه من زبون گل هارو مي فهميدم
صبح تا صبح با گل هاي ياس باغچه حرف ميزدم
با زنجره ها از امتحان مغناطيس صحبت مي كردم
يه روزي بود كه مورچه هاي اتاقم به من ميگفتند بسه ديگه چقدر حرف ميزني
يه روزي بود كه شب ها واسه اينكه شاپرك ها خوابشون ببره واسشون قصه ميگفتم
روزي كه من همه پرسش شمبليله هارو ميدونستم
روزايي كه همه چيز قشنگ بود
چه روزاي خوبي بود
نسيم اون روزا رو باز دوباره دارم حس ميكنم
نمي دونم .......
فردا امتحان دارم
واسه همین هم امشب چیزی نمی نویسم
فقط یکی از مطلب هام رو که خیلی قبل نوشتم میزارم اینجا
چون این مطلب رو هم شب امتحان نوشتم
این مطلب رو تا به حال چند نفر به عنوان مطلب جالب واسه خودم میل کرده اند




● باز ساعت 1:30 بامداد است و من شدم مثل
يه ترانسفورماتور تك فاز كه در ماكزيمم توان نامي داره كار ميكنه.
امروز (جمعه) داشتم به اين فكر ميكردم كه تعريف افراد مختلف از عشق چيه
البته به خاطر امتحان ))): نتونستم زياد فكر كنم ولي به نظرم عشق از ديد افراد زير اينجوريه.
1- عشق از ديد حاج آقا: استغفرالله باز از اين حرفهاي بي ناموسي زدي.(جمله عاشقانه: خداوند همه جوانها را به راه راست هدايت كند)
2- عشق ازديد دختر حاج آقا : آه ... خداي من يعني ميشه بدون اينكه بابام بفهمه من عاشق بشم.(جمله عاشقانه: ندارد)
3-عشق از ديد يه رياضي دان: عشق يعني دوست داشتن بدون فرمول.(جمله عاشقانه: آه عزيزم به اندازه سطح زير منحني دوست دارم)
4-عشق از ديد بقال سر كوچه:والا دوره ما عشق مشغ نبود ننمون رفت و اين سكينه خانوم رو واسه ما گرفت.(جمله عاشقانه:سكينه شام چي داريم....)
5-عشق از ديد اصغر كاردي(در زندان): مرامتو عشقه ، عشقي.(جمله عاشقانه: چاقو خوردتيم لوتي..)
6- عشق از ديد يه دختر مديوم كلاس و كمي بي غم: آه عزيزم كاش الان پيشم بودي بغلم ميكردي ، سرمو ميزاشتم رو شونه هات......(جمله عاشقانه: دوست دارم عزيزم.....)
7-عشق از ديد مادر بزرگم: اين حرفاي بد و نزن، راستي اين دختر اقدس خانوم خيلي دختر خانم و با كمالاتيه ، تازه تحصيل كرده هم است......(جمله عاشقانه: بريم خواستگاري..)
8-عشق از ديد .......(خودتون الان ميفهميد از ديد كي): عزيزم تو كه عاشقمي پس چرا هزينه عمل كردن دماغمو نمي پردازي ........،واسه ناهار بريم سورنتو،سالي با دوستش هم قراره بياد،دوست سالي واسش يه ماتيز(به قول بعضي ها دوو منگل)گرفته تو حتي حاضر نيستي واسه من كه اين همه دوست دارم حتي يه پرايد بخري.(جمله عاشقانه:عزيزم گوشي سوني ميخوام و...راستي دوستت هم دارم)
9-عشق از ديد كسي كه بار اوله كه عاشق ميشه:عزيزم باور كن بدون تو حتي يه لحظه هم نميتونم زندگي كنم، تو واسم همه دنيا هستي...(جمله عاشقانه: فدات شم عزيزم خيلي خيلي دوست دارم)
10- عشق از ديد كسي كه بار اولش نيست:عزيزم خيلي دوست دارم ،باور كن به خاطر تو شب ها با پاي برهنه ميخوابم.(جمله عاشقانه: آه عزيزم ديرم شده بايد برم)
11-عشق از ديد يك راننده: راديات(رادياتور)عشق من از برايت جوش آمده، باور نداري بر آمپرم بنگر(با لهجه شوفري بخونيد)(جمله عاشقانه:عيزم دوست دار...بو بو بوغ)
12- عشق از ديد بعضي ها: آه خدا يعني ميشه بياد خواستگاريم.....(جمله عاشقانه:يا شابدالعظيم 1000 تومن نذرت ميكنم بياد خواستگاريم)
13-به دليل نحسي از نوشتن معذوريم(حتي شما دوست عزيز)
14-عشق از ديد اراذل و اوباش :عشق مشغ سيخي چند، برو بچه سوسول دلت خوشه، خونه خالي نداري....(جمله عاشقانه: بو بوغ ..خانم بيا بالا خوش ميگذره)
15- عشق از ديد يك مهندس الكترونيك:عشق همان دوست داشتن است وقتي در Av open loop ضرب ميشود،البته دراين ناحيه انسان به صورت غير خطي عمل ميكند.(جمله عاشقانه:عزيزم تو منو در وسط منحني مشخصه باياس كردي)
16-عشق از ديد بابام : آخه پسر عشق واست نون وآب ميشه.....حالا بگو ببينم پدرش چيكاره است؟(جمله عاشقانه:برو با دختر حاج آقا ازدواج كن)
17- عشق از ديد احمدك:عشق تنها هدف آفرينش هستي است،زيرا انسان تنها موجودي است كه عاشق ميشود.(جمله عاشقانه:......................)
18-عشق از ديد يك هنرمند:عشق يعني تبلور احساسات پاك انسان به سبك پست مدرنيسم.(جمله عاشقانه: عزيزم صداي تو همچون گام سل مينور برايم آرامش بخش است)
19-عشق از ديد مادرها: وا مگه تو امسال كنكور نداري، عشق واسه بعد..مگه تو امسال فلان نداري ،عشق واسه بعد...مگه تو امسال بهمان نداري عشق واسه بعد...(جمله عاشقانه: جملات عاشقانه اي هنوز بيان نشده )
20-عشق از ديد كسي كه در عشق شكست خورده: عشق يعني كـــشــــك(جمله عاشقانه: برو كشكتو بساب)

و اما ساير ديدگا هها به دليل اينكه ساعت 2:20 بامداد روز شنبه است و 200 صفحه ديگه از اين كتاب كلفته مونده ،باشه واسه بعد.


زلف آشــفته وخوي كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان
نيم شب دوش ببالين من آمد بنشست