یاوه های عاشقانه یک من
عشق نافرجام
آخه يكي نيست بگه مگه دختر كل عباس كله پز چيش از بقيه دخترها كمتره
اصلا مگه من قراره با باباش ازدواج كنم
اصلا چرا پدر بنده بايد نظرشون منفي باشه
مگه ايشون ميخوان زن بگيرند
حالا دختره يه كم موهاش ريخته كه چيز مهمي نيست مهم عشقه
اما نمي دونم چرا مادر خانمي اين همه روي اين مسئله تاكيد دارند
اصلا اين چيزا كه مهم نيستش
مهم عشقه كه احتمالا بعد از ازدواج بوجود مياد
يكي نيست به اين خواهرم بگه اگر يكي دندون مصنوعي داشت نبايد ازدواج كنه
اصلا دندون مصنوعي چه ربطي به زندگي مشترك داره
تازه به نظرم دخترها با دندون مصنوعي خوشگل ترند
مخصوصا اگه طلا هم باشه
من آخر نفهميدم من قراره ازدواج كنم يا خانواده ام
اصلا يكي نيست بهشون بگه كه بابا من زن قد كوتاه چاق دوست دارم
تازه كي گفته يك متر و سي سانتي متر كوتاهه
تازه خوبيش اينه كه يه بچه هم داره
آدم اينجوري چند سال جلوتره
بالاخره كه بايد بچه دار بشيم حالا اينو از اول داريم
اما كيه كه حرفهاي منو بفهمه
خيلي غمگينم كه خواستگاري ديشبم به سر انجام نرسيد
ظاهرا به اين زودي ها از ازدواج و شام و شيريني و اين حرفها خبري نيست
شما هم كه الكي شكمتون رو صابون زديد بهتره زودتر بريد صابونهارو بشوييد
چون خانواده من شديدا با ازدواجم با دختر كل عباس كله پز مخالفت كردند.
من هم احتمالا يا از طبقه سيزدهم ميپرم پايين يا اينكه دنبال يكي ديگه ميگردم
شايد هم تصميم گرفتم مجرد بمونم اصلا
حالا كه اينجوري شد من قصد ازدواج ندارم ميخوام ادامه تحصيل بدم.








امشب دارم ميرم خواستگاري
باور كنيد يه ساعت ديگه بيشتر وقت ندارم
اما نه حمام رفتم و نه ريشم رو كوتاه كردم
تازه هنوز گلم نگرفتم
درسته كه خودم گلم اما باباي عروس خانوم كه نميدونند
راستي به نظر شما چه گلي بگيرم كه جوابشون حتما مثبت باشه
تو رو خدا زود جواب بديد چون يه ساعت بيشتر نمونده
.............................
اين وبلاگ رو ببينيد خيلي آدم اونجا احساس آرامش ميكنه




همیشه این سئوال برام مطرح بوده که چرا هیچ کدوم از ساعت های پشت ویترین مغازه ساعت فروشی دقیق نیست.
کسی میدونه چرا؟
در ضمن
MAKE LOVE NOT WAR


روزي كه معشوقه اي پيدا كردم
از روزي كه معشوقه اي پيدا كردم مجبورم هر روز صبح دندان هايم را مسواك بزنم تا موقع بوسيدن نگويد اه اه چه دندون هاي زردي
واي خداي من چه كار سختي
از روزي كه معشوقه اي پيدا كردم مجبورم هر روز صبح ريش هايم را از ته ته كوتاه كنم
باور بفرماييد از ته ته
تا مدام مگويد صورتت چونان سمباده است
آه خداي من چه كار سختي
آه ه ه ه ه .......
از روزي كه معشوقه اي پيدا كرده ام بايد صبح ها روزي يك ساعت جلوي آينه خودم را در حالي كه ميگويم دوستت دارم مشاهده بكنم تا صورت شديدا رمانتيكي داشته باشم
باور بفرماييد
همه توي منزل ديوانه ام مي نامند
آخر آنان كه نمي دانند من معشوقه اي پيدا كرده ام
آه چقدر سخت است
باور بفرماييد كه شب تا صبح
ساعت ها را صرف اين ميكنم تا شلوارم زير تشك صاف شود تا مبادا فردا معشوقه ام بگويد شلوارت خط اتو ندارد
شما كه نمي دانيد خوابيدن روي شلواري كه در حال اتو است چقدر سخت است حتي نمي تواني يك قلت كوچك هم بزني مبادا كه شلوارت زير تشك كج اتو شود
پيراهنم را كه ديگر نگو
بايد ساعت ها به مادر خانمي التماس كنم تا برايم اتو بفرمايند
آه كاش ميدانستند كه
من معشوقه اي پيدا كردم كه خط اتوي سر آستين چپم برايش از نان شب هم واجبتر است
آه اي معشوقه من
به خاطر تو هر كاري ميكنم
حتي جوراب هايم را هر روز مي شويم تا موقعي كه در آغوشم هستي نگويي چرا باز جوراب نشسته خوردي.
آه معشوقه ام
نمي داني كه چقدر برايم پر اهميتي كه اين همه كار سخت را فقط و فقط براي تو انجام ميدهم
حتي حاضرم هفته اي يك مرتبه بر خلاف ميل باطنيم به حمام بروم
آه معشوقه من
دوستت دارم
و برايت هر كار سختي را از صميم قلب انجام ميدهم
حتي اصلاح موهايم را
آه معشوقه من تو فكر ميكني اگر با اين همه از خود گذشتگي به نزد پدر محترمتان تشريف فرما شوم بنده را به غلامي قبول ميكنند
آه معشوقه من
به خاطر تو هر كاري ميكنم
حتي اگر مجبور شوم
صبح ها بعد از بيدار شدن صورتم را هم ميشويم
آه ه ه ه ه ه معشوقه من


1
2
3
4
5
6
7
8
خيلي خيلي خيلي خوب
.....................................

اين هم يك عدد من گيتار زن كه فكر كرده با گذاشتن ريش ميتونه داماد حاج آقا بشه
و با اين كارها ميخواد دل دختر حاج آقا رو بدست بياره و شايد هم لب دختر حاج آقا



امروز سوم عيد است
امروز باران مي آيد
امروز رعد و برق هم مي آيد
و باد
امروز سوم عيد است و جنگ
امروز سوم عيد است و يك 1984 به اين بزرگي
امروز سوم عيد است و فرهاد مي خواند تورا دوست دارم
امروز سوم عيد است و همه جا تميز
امروز سوم عيد است و من اصلا حوصله ميهماني را ندارم
امروز سوم عيد است
و فردا روز خوبي خواهد بود
او خود به من گفت
باور كنيد او خود به من گفت
همين
كمي عاشقانه
ميگفتم زندگي چيست جز نان ، عشق و آزادي
اما حال ميگويم
زندگي چيست جز عشق، عشق و عشق
زيرا با نان نمي توان به عشق رسيد
اما به گمانم با عشق بشود به همه چيز رسيد
حتي آزادي
ميداني
به گمانم كه بداني مهربان
يعني بشنوي
صداي باران را ميگويم
كه طراوت ميبخشد به زمين
چونان كه تو به من بخشيدي
با نگاهت
هنگامي كه در آغوشم بودي
مي داني
به گمانم كه بداني
كه خدا چه مهربان است
كاش بودي
اينجا
درست همين جا ، كنار من
ميداني
نيستي ولي مي بينمت
از نزديكترين فاصله ذهنم
و بويت كه همه جارا پر كرده
كه همه ميگويند بوي بهار است
كز نسيمت بوي جوي موليان آيد همي
ميترسم
از باد
از خاكستري
از برف
ميخوانم
هر آنكسي كه در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد
همه جا صداي باران است
و با تو اي مهربان
به پيش حافظ مي روم .
.....................................
از اونجايي كه اينروزها داره همه چيز از نوع چهل تاييش پيدا ميشه
من الجمله
چهل چراغ ، چهل قصه ، چهل حديث ورزشي ، چهل اختران
چهل حديث براي جوانان ،
چهل زينه قندهار، چهل گوارا( همان چه گواراي خودمان)
جديدا هم چهل كلاغ
اميدوارم به زودي شاهد چهل شمبليله ، چهل دخترون، چهل چهلون و ساير چهل ها هم باشيم






با ادب ترين روز سال
صبح كه از خواب بيدار ميشم تصميم ميگيرم به خاطر اينكه امروز اولين روز سال جديد است خيلي خيلي با ادب باشم
البته يه كم بيشتر از خيلي خيلي.
صبح وقتي سر ميز صبحانه به آقاي پدر به جاي سلام ميگم
بنام خدا احتراما اينجانب كريستف كلمب در اين صبح دلنشين بهاري سلام عرض مينمايم
چپ چپ نگام ميكنه و ميگه خدا به خير بگذرونه سالي كه نكوست از صبح اولين روزش پيداست انگاري تو باز موقع بيدار شدن سرت خورده به ميز.
در حالي كه سعي ميكنم لبخند مليحي بر لب داشته باشم شروع به تناول اطعمه صبحگاهي مينمايم.
بعد از صبحانه يادم مياد كه قراره نسيم رو ساعت ده سر گيشا ببينم
براي همين هم تصميم ميگيرم تا سريع تاكسي بگيرم تا حداقل ايندفعه رو دير نرسم
موقع تاكسي گرفتن به خاطر اينكه نهايت ادب رو بكار برده باشم به جاي اينكه بگم سر گيشا ميگم
بنام خدا باعرض سلام و تهنيت به مناسبت فرارسيدن سال نو اينجانب كريستف كلمب قصد دارم به مقصد سر گيشا عازم شوم آيا مسير شما از آن طرف ميباشد يا نه پيشاپيش از همكاري شما سپاسگذارم.
اما نمي دونم چرا هيچ تاكسي منو سوار نميكنه همشون مي ايستند اما قبل از اينكه كلمه چهارم و پنجم رو بگن پارو ميزارند روي گاز و ميروند
احتمالا راننده تاكسي ها عادت ندارند كسي خيلي مودب مسير بهشون بگه
اما هيچكدام از اينها باعث نميشه كه من دست از با ادب بودن خودم بردارم
مجبورم پياده راهي شوم
وقتي كه طبق معمول دير ميرسم
نسيم ميگه :ديگه كم كم داشتم ميرفتم
در حالي كه سعي ميكنم لبخندي بزنم ميگم
بنام خدا با عرض ادب و احترام خدمت جنابعالي بايد به عرض برسانم كه علت تاخير اينجانب به هيچ عنوان به عدم برنامه ريزي صحيح اينجانب جهت قرار امروزمان مربوط نمي گردد بلكه با نهايت تاسف ريشه در برخورد نا مطلوب رانندگان تاكسي با مسافران با ادب دارد
نسيم در حالي كه دهنش از تعجب باز مونده ميگه باز تو يه چيزيت شد.
در حالي كه لبخند ميزنم ميگم
سركار عليه نسيم خانوم بايد در اينجا به استحضار برسانم كه در صورت امكان اجازه دهيد اينجانب كريستف كلمب به مناسبت فرا رسيدن سال نو و همينطور آغاز بهار به طريق معروف و عادت مالوف لبانم را بر گونه هاي جنابعالي گذاشته و اندكي از بوسه هاي خود را به مناسبت اين نوروز باستاني به جنابعالي تقديم نمايم پيشاپيش از همكاري شما سپاسگذارم.
اما هنوز حرفم تموم نشده كه نسيم سوار ماشينش ميشه و ميگه انگاري واقعا حالت خوب نيست
و قبل از اينكه من بگم
با عرض احترامات فائقه بدينويسيله به اطلاع ميرساند كه من حالم خوب است و ....
نسيم ماشين رو روشن كرده و يواش يواش دور ميشه.
پيشم خودم ميگم عجبا نميشه يه كم با ادب تر از معمول بود
موقع برگشتن وقتي به خونه ميرسم صداي ميهمان هارو ميشنوم و احتمالا امسال هم مثل هميشه چند تا قوم خويش جديد پيدا كرديم
وقتي وارد پذيرايي ميشم
با صداي بلند ميگم
حضار محترم
آقايان و خانوم ها
خدمت آندسته از اقوام و خويشان كه جديد هستند و يا اينكه از پارسال عيد تا امسال موفق به زيارت اينجانب نشده اند
براي جلوگيري از پرسش هاي مكررشان و همينطور كساني كه به دنبال موضوعي جهت صحبت كردن هستند عرض كنم
اينجانب كريستف كلمب
درسهايم تمام شده
فقط پروژه ام مانده
كار و بار بد نيست
علاقه مندي هايم شنا
مطالعه
سينما و بيرون رفتن با معشوقه ام است
حداقل تا يكسال و اندي ديگر قصد ازدواج ندارم
و همينطور هم از سياست بيزارم
حاضر نيستم با كسي روبوسي عيد كنم چون شديدا صورت هاي همه تان خشن است
نقطه تمام.

و گوشه اي از سالن مي نشينم
اما وقتي ميبينم پسر خاله و دختر دايي هايم در گوشه اي از سالن نشسته اند و به طرز بي ادبانه اي مشغول خنده و شادي هستند
تصميم ميگيرم كه امروز را اندكي بي ادب تر باشم و با ادبي را به روز ديگر موكول ميكنم
به پيش آنها ميروم و من هم همرايشان ميكنم.
شاد باشيد و بهاري.
..................................
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد
معاشران گره از زلف يار باز كنيد ........... شبى خوشست بدين قصه اش دراز كنيد

صداي پاي بهار
ميدونيد باز دوباره بهار از راه رسيد
باز سال جديد و بوي عيدي و شيريني و عطر بهار نارنج هاي شيراز توي حافظيه وقتي كه يه نم بارون روشون نشسته.
خوبي آنقدر خوبي كه بهترين را برايت ميخواهم.
شايد امسال شروعي خوبي نداشت اما به جرات ميگم كه پايان خيلي خوبي داشت (به جز يه دلخوري كوچيك كه اميدوارم ديگه نباشه).
روي چشمانم فرشتگاني نشسته اند.
سالي پر از يه عالمه تجربه هاي جديد و كارهاي بزرگ
سالي كه با همه روزهاي خوب و بدش ديگه بر نميگرده.
و دو فرشته بر روي شانه هايم
و نگاه تو كه يادآور مهرباني آفريدگارست.
يكسال اينجا ياوه هاي عاشقانه نوشتم
دقيقا پارسال بود موقع سال تحويل كه داشتم وبلاگ مينوشتم و گفتم كه كاش به كم هم به ياد انسانهاي درمانده باشيم
و دقيقا چند هفته پيش بود كه دوست خوبي پيشنهاد انسان دوستانه اي داد و يه عالمه انسان هاي مهربون كمك كردند تا بتونيم دل چند نفر رو شاد كنيم.
و مهربانيت ياد آور لطف خدايان است
هنگامي كه انسان ها در كوره راه زندگي دچار نا اميدي گشته اند.
ميدونيد
تو سالي كه گذشت باز خوبي هميشه خوب بود و بدي بد
و باز مثل هميشه انسانيت تنها راه سعادت بشر.
يه عالمه روز گذشت
و يه عالمه اتفاق هاي خوب
و يه عالمه حرف هاي خوب
و يه عامه احساس هاي خوب.
چشمانت ياد آور بهاران است
اي هميشه مهربان
توي سالي كه گذشت شايد خيلي هارو ناراحت كردم و خيلي ها رو خوشحال
دوست دارم كساني كه باعث شاديشون شدم اونها هم بقيه رو شاد و خوشحال كنند
و اونهايي رو هم كه دلخور كردم منو ببخشند و دلشون رو جاي نور كنند نه دلخوري.
مي داني هيچ گاه به اين نيانديشيده بودم كه چرا كلمات اين همه قاصرند براي بيان احساسات انساني
خوبي
مهرباني
دوستت دارم
و..و..و...و...
هيچكدام ذره اي را بيان نميكنند.
يه سال جديد در پيشه
سالي كه ميتونه پر از خوبي باشه
پر از مهربوني
پر از شادي
پر از انسانيت
ميدونيد فقط كافيه بزاريم يه كم نور به دلامون بتابه
يه كم سخت نگيريم
يه كم بعضي وقت ها فراموش كار بشيم
يه كم بعضي وقت ها گذشت كنيم
و يه عالمه مهربون تر باشيم.
خوبي آنقدر خوبي كه بهترين را برايت مي خواهم.
شاد باشيد و سبز و بهاري
همتون رو هزار تا دوست دارم

اون هایی که به نظرشون بهتره اسم وبلاگم با تمپلت جدید بشه پیژامه های عاشقانه یک من دستاشون رو ببرند بالا


لطفا زين پس به جاي واژه نامانوس و منحط چهارشنبه سوري يكي از واژه هاي ذيل را انتخاب كنيد
1- جواد رقصونون
2-ترقه زير پاي دخترون
3- مست تو خيابون رانندگيون
4-مردم آزاريون
5-نيروي انتظامي فحش دهون
6- ديناميت رو سر مردم اندازون
7- كم شاديون
8- عقده آتيشيون
9- نظام براندازون
10- تاكسي كورسي هزارتومنون
11- ترافيك بمب يون
12- شيشه خرد كنون
13- بيمارستون پر كنيون
و البته چند واژه ديگر كه به دلايل رو دربايستيون از ذكر آنها معذوريم.
.......................................
ديشب بهترين چهارشنبه سوري عمرم رو داشتم
البته بدون آتيش و ترقه و شلوغي
پر از يه عالمه حرفها و احساس هاي خوب
با كسي كه دوست داشتم
شبي كه شايد هيچ وقت تكرار نشه
به هر حال يكي از بهترين شب هاي عمرم بود
نميگم كه چه جوري بود آخه ميخوام اين همه احساس خوب رو فقط واسه خودم نگه دارم.
شاد باشيد و بهاري

لطفا افراد زير 18 سال و كساني كه شديدا احساسات با ادبي دارند نخوانند
همينطور كه با احمد داريم از ونك به طرف پارك ملت ميريم يه دفعه
به احمد ميگم احمد بدو زود باش ....
-- چي شده باز با كسي قرار گذاشتي و دير كردي
با كسي قرار گذاشتم؟....چيزه... بدو بدو كه دير شد نپرس
-- تو كه معمولا عادت داري دير سر قرار حاضر بشي
عادت...دير...آره خيلي دير شده بجنب ديگه يه كم سريع تر بدو پسر .....
-- حتما اين يكي خيلي با بقيه فرق داره
با بقيه فرق داره؟ آره خيلي فرق داره فقط بدو كه خيلي ديره .....
-- حالا يه كم يواش تر برو از نفس افتادم
آخه نمي تونم باور كن كه نمي تونم بجنب ديگه پسر
-- حا لا بگو اسمش چيه
اسمش اسمش اسمش چيزه ش... بدو احمد اينقدر سئوال نپرس
-- انگاري بد جوري عشق جلوي چشاتو گرفته..يه كم يواش تر بابا تو كه اينقدر هول نبودي
جلوي چشم...آره بد جوري گرفته
-- حالا قرارتون كجاست
قرارمون...چيزه...توي شركت... تو رو خدا احمد عجله كن ديگه وقتي نمونده
-- خوب اگه قرارتون توي شركته من كه مزاحمم
مزاحم..چيزه..نه بجنب ديگه...دير شد
-- هر كي ندونه فكر ميكنه عشق اولته...
اول...مممممم ....نه اول نيست ...واي ي ي احمد تو رو خدا بجنب
..
...
وقتي ميرسم شركت به سرعت باد در رو باز ميكنم و ميرم توي رست روم(WC)
صداي احمد رو از پشت در ميشنوم كه در حالي كه نفس نفس ميزنه داره بهم بد و بيراه ميگه:
-- آخه مگه مجبوري 4 تا ماالشعير بخوري كه من بيچاره به خاطرش اينقدر بدوم
منو باش كه فكر ميكردم الان يه چهره لطيف مي بينم.
من هم در حالي كه نفس راحتي ميكشيدم ميگم:
احمد جون بي خيال عوضش كلي توي اين هواي خوب دويدي
اونم در حالي كه ميخنده ميگه يكي طلبت.
......................................................
آيا تاكنون جهان بدون من را تصور نموده ايد ؟اگر نه بر روي عكسم كليك كنيد تا بدانيد




خريد عيد
قراره مثلا من هم مثل بقيه برم كفش بخرم
آخه ميگن تا چند روز ديگه عيده و از اين حرف ها
پانزده تا اسكناس سبز بر ميدارم و در حالي كه دارم فكر ميكنم چه مدل كفشي بگيرم راهي مركز خريد ميشم
توي راه ميگم بهتره اول يه سري بزنم به شهر كتاب
وقتي وارد ميشم دستم رو ميكنم توي جيبم
اسكناس هارو كه لمس ميكنم اعتماد به نفسم 8 برابر ميشه
كتاب سفر خوش آقاي رييس جمهور "گابريل گارسيا ماركز" رو بر ميدارم
و پيش خودم ميگم اشكالي نداره اين كتاب رو ميگيرم عوضش يه كم بيشتر با فروشنده كفش چونه ميزنم جبران خريد كتاب بشه
بعد چشم ميافته به كتاب سي و نه پله"جان بوكان" عنان اختيار و از دست ميدم و ميگم اينو هم بر ميدارم عوضش يه كفش ارزون تر ميگيرم
بعد از اون هم همسران سيامك گلشيري رو مي بينم ميگم اشكالي نداره بزار اينو بردارم
عوضش ديگه از مركز خريد كفش نمي خرم و ميرم يه چند تا مغازه پايين تر
كتاب اسب سرخ.مرواريد.دره راز "جان اشتاين بك" رو كه مي بينم ميگم بابا اين كفشي كه الان پوشيدم زياد هم بد نيست كافيه يه قوطي واكس بگيرم با يه جوراب نو
اصلا من كه احتياجي به كفش ندارم
موقعي كه دارم به طرف صندوق ميرم تا حساب كنم فرمهاي موسيقي اثر آندره هوديه رو ميبينم
و همينطور داستان دو شهر چارلز ديكنز كه به زبان اصلي است
پيش خودم ميگم بابا واكس ميخوام چيكار
يه تيكه پارچه نم هم كار واكس رو انجام ميده
اون ها رو هم ميگيرم
البته به اضافه چراغ ها را من خاموش ميكنم زويا پيرزاد كه قراره به يه نفر عيدي بدم
آخر سر در حاليكه فقط يه اسكناس هزاري واسم مونده
خيلي شيك ميرم و يه جفت جوراب سفيد فرد اعلا ميگيرم
اين بود خريد عيد يك من
سال نو مبارك

مرامتو عشقه عشقي
روي نيمكت توي پارك منتظر نينا نشسته بودم
معمولا دوشنبه ها توي پارك قرار مي گذاشتيم و از اونجا دوتايي مي رفتيم طرف دانشكده.
هوا عالي بود ديروز يه نم بارون اومده بود و توي پارك همه جا بوي بهار ميومد
از اينكه فكر ميكردم يه روزي اينجا خونه امير كبير بوده يه احساس خوب بهم دست ميداد
به ساعتم نگاه كردم
نيم ساعتي زود اومده بودم
معمولا وقتهايي كه توي قيطريه قرار ميگذاشتيم من زودتر اونجا حاضر ميشدم.
يه دفعه ديدم يه آقايي نشست كنارم.
چهره آفتاب سوخته اي داشت با سبيل هاي بلند و صورتي لاغر كه دماغ عقابيش بد جوري توي صورتش زار ميزد
چشمهاي گود افتاده اي كه حسابي سرخ بود انگار كه چند شبانه روز نخوابيده بود
-- دآآآ آش مزاحم پزاحمت كه نيسسيم
نه آقا خواهش ميكنم.
دماغشو با صداي فيني بالا كشيد و گفت:
-- سگ مصب چه سرد شده اين هواي نالوتي.
واسه اينكه چيزي گفته باشم گفتم:
صحيح ميفرماييد.
-- جينگولك چه لفظ قلم صوبت ميكني.
چي فرموديد آقاي محترم
-- هيچي گفتم قناري ماله كودوم باغ اناري
آقاي محترم به نظرم شما زيادي در افكار ناتوراليستي خود غرق شده ايد.
-- افكار مفكار سيخي چنده عشقي دنيا و عرق سگي عباس سه كارده كه با كاهو و ماس بري بالا به سلومتي هر چي مرده.
و البته به گمانم اندكي هم ماترياليست تشريف داريد.
-- شنگولك ماتلياليست نه فقط كاهو و ماس.
-- جون عشقي آي هال ميده اگه بدش يه دود و دميم باشه.
ظاهرا به مقدار بسيار زيادي هم درگير افكار پست توده ها هستيد.
بعد دوباره با صداي فيني دماغشو بالا ميكشه و ميگه
-- عشقي بزار درس حسابي برات بگم زندگي يني چي ....
....
......
........
نينا رو كه از دور ميبينم بلند ميشم و ميرم طرفش و ميگم:
با مرام نميشد زودتر بياي بريم يه كافي شاپي مافي شاپي دو كلوم از عشق و مشق بناليم .
نينا انگار كه جن ديده باشه ميگه حالت خوبه
ميگم:
دمت گرم لوتي ديگه يني هر كي خاس از عشق و مشق صوبت كنه حالش يه جوريه
اي ول مارو باش كه داريم واسه كي قصه ليلي و مجنونمون رو ميناليم
نينا كه حالا يه كم هم ترسيده بود چپ چپ نگاهم كرد و گفت :
ببين من بايد برم آخه ميترسم دير به كلاس برسم
و من دستاشو محكم گرفتم و كشيدمش طرف نيمكتي كه همون نزديكيا بود و گفتم
بيا عشقي ميخوام برات درد دل كنم ميخوام بگم كه زندگي باس چه جوري باشه ..د..د... بيا ..د...
.........
...........
.............
نينا گفت:
بي خيال ميال كلاس ملاس بزن بريم هال و هول
گفتم كجا بريم با مرام
گفت هر جا عشقته عشقي......
...
....
يه دفعه نينا رو ديدم كه داره جلوي صورتم دست تكون ميده و ميگه
چيه تا يه ربع من دير اومدم باز خيالات برت داشته
ميگم
اوه سلام نينا جان چقدر دير كردي
نه خيالات ورم نداشته داشتم به كلاس فلسفه امروز فكر ميكردم
لبخندي ميزنه و ميگه ديگه بهتره راه بيافتيم
و منم لبخندي ميزنم و از روي نيمكت بلند ميشم
البته ميدونيد فقط شما هستيد كه ميدونيد من به كلاس فلسفه امروز فكر نميكردم
نكنه يه وقت به نينا بگوييد.
................................
مي دانيد شديدا با اين مطلب مارمولي ورپريده موافقم.
خوش به حال ملت كه مي تونند برن سبيت گردي والا ما توي
ايران كه يه بيت هم نداريم.



codebase="http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=5,0,0,0"
WIDTH=120 HEIGHT=80>



با تشكر از گردون

موهاي بلندشو كه ديدم پيش خودم گفتم همونه كه هميشه دنبالش ميگشتم
خود خودشه
پيش خودم گفتم آه خدا چي ميشد اگه مي تونستم موهاشو نوازش كنم
آه چي ميشد اگه ميتونستم توي آغوش بگيرمش
صداشو كه شنيدم پيش خودم گفتم چه صداي آرامش بخشي
چي ميشد اگه شب ها سر شو ميذاشت روي شونه هام و برام حرف ميزد
چي ميشد اگه فقط مال من بود
جرات اينو كه اين حرفهارو به خودش بزنم نداشتم
دلم ميخواست برم جلو و دستاش رو توي دستم بگيرم و توي چشاش زل بزنم و بگم دوست دارم
ميخواستم بگم تو هموني هستي كه خيلي وقته دنبالش ميگشتم
مي خواستم بگم تورو خدا اگه ميشه پيشم بمون
مي خواستم بگم خيلي وقته تو رو زير نظر داشتم
خيلي زودتر از اين ها ميخواستم اين حرفهارو بزنم
اما نمي دونستم چه عكس العملي ممكنه از خودت نشون بدي
...
.....
دلم رو به دريا زدم و تصميم گرفتم همه اين حرفها رو به خودش بزنم
البته به خودش كه نه به صاحب مغازه
واسه همين هم رفتم توي مغازه و همه اين حرفها رو به صاحب اون گيتار فروشي زدم و آخر سر هم گفتم
آقا من عاشق اون گيتارGC 230 ياماها تون هستم ميشه بگيد قيمتش چنده
و البته وقتي قيمتش رو شنيدم عشق از سرم پريد
آخه عشقي كه 720 هزارتومن خرج داشته باشه به درد لاي جرز ديوار ميخوره.

..........................................
با تشكر از عوامل اين برنامه كه ما را در راه اين نقشه شيطاني ياري فرمودند.






موسيقي آب گرم چارلز بوكفسكي
لال بازي ها غلامحسين ساعدي
عزاداران بيل غلامحسين ساعدي
چراغ ها را من خاموش ميكنم زويا پيرزاد
هراس جمال مير صادقي
از خيلي خوب به خيلي بد سيلور استاين
مي دونيد با اين همه كتاب خوب كه روي ميزه و به آدم چشمك ميزنه آدم بايد ديونه باشه كه وقتشو به خاطر وبلاگ نوشتن به هدر بده پس فعلا باي باي




نقاشي اثر آلوچه قصه گو هفت ساله از دانشكده هنرهاي زيبا





نامم جان كريستوفر است ومعشوقه هاي بسياري دارم
نامم جان كريستوفر است
و معشوقه هاي بسياري دارم
تعدادشان را فراموش كرده ام
و هر روز ساعت ها وقت صرف ميكنم تا نام هايشان را به خاطر داشته باشم
ماري ، كتي ، آليس، سوزي، جسي و....
آه خداي من هر روز قبل از خواب ساعت ها به برنامه فردا با معشوقه هايم فكر ميكنم تا مبادا
دو نفرشان را در يك ساعت ملاقات كنم
آخر مي دانيد
نامم جان كريستوفر است و معشوقه هاي بسياري دارم
جملات بسياري را از حفظ كرده ام
اوه ماري بدون تو زندگي برايم معني ندارد
اوه ماري تو تنها عشق من هستي
اوه ماري بدون تو حتي يك روز هم نمي توانم اين زندگي لعنتي را تحمل كنم
اوه ماري كاش الان كنارم بودي تا مي بوسيدمت
اوه ماري .....
همانطور كه گفتم جملات زيادي را از حفظ كرده ام
فقط يكشنبه ها به جاي ماري ميگويم سوزي
و دوشنبه ها به جاي سوزي ميگويم كتي
و سه شنبه ها به جاي كتي ، آليس
اما ميدانيد هميشه براي تصميم گيري روز چهارشنبه بين جسي و نانسي دچار ترديد ميشوم
آخر من كه تقصيري ندارم
چون
نامم جان كريستوفر است ومعشوقه هاي بسياري دارم
ميدانيد
داشتن معشوقه هاي زياد، بسيار لذت بخش است و البته بسيار آسان
كافي است مانند من براي هر كدام از غذا هاي مورد علاقه تان نامي انتخاب كنيد
مثلا به استيك گوشت بگوييد سوزي
و خوراك ماهي را كتي بناميد
انتخاب آليس هم براي غذاهاي گياهي بد نيست
و مانند من اين معشوقه ها را از صميم قلب ، و يا شايد هم از صميم معده دوست داشته باشيد
راستي يادم رفت بگويم
نامم جان كريستوفر است و معشوقه هاي بسياري دارم.



مي دانيد تا ديروز غصه اين را مي خوردم كه چرا خانه ام كوچك است
اما امروز كودكي را ديدم كه خانه نداشت
تا ديروز غصه ام اين بود كه لباسهايم حتما مطابق مد روز باشد
اما امروز كودكي را ديدم كه لباس نداشت
تا ديروز از اين ناراحت بودم كه چرا معشوقه ام زود از نوازش من خسته شد
اما امروز كودكي را ديدم كه نوازش پدر و مادرش را هرگز نديده بود
تا ديروز از اين ناراحت مي شدم كه نمي توانستم به خوبي سامان برقصم
اما امروز دختركي را ديدم كه نمي توانست راه برود
تا ديروز مدام به اين فكر ميكردم كه رنگ مبلمانم بايد حتما با رنگ موكت اتاقم ست باشد
امروز كودكاني را ديدم كه روي زميني سرد و نمناك روز را سپري ميكردند
كودكاني كه همه چشم به در دوخته بودند تا شايد كسي بيايد و برايشان چيزي بياورد
ميدانيد
اما نه به گمانم كه نمي دانيد
هيچ كداممان نمي دانيم
حرف هاي بسياري است براي گفتن كه شايد وقتي ديگر
شايد وقتي كه فكرم آرام تر بود
از همه كساني كه به هر نحو كمك كردند در برگزاري روز 16 اسفند سپاسگذارم
ميدانيد
آرزو ميكنم اين شروعي باشد براي همه ما
شروعي براي محبت به همنوع.
شاد باشيد و بهاري
.................................
خوشحالم در تهران هم به بچه ها خوش گذشته
راز من
مي دانيد رازم را بايد با كسي ميگفتم
از گوشه اتاق به خودم زل ميزنم
چيزهاي بسياري است كه شايد اكنون بهترين زمان براي بازگو كردنشان باشد
پيشتر خواستم بگويم
اما طلسم خواب هاي چوبينم رخصت نداد
زودتر خواستم فرياد بزنم
اما حنجره ام خاموش ماند
مي دانيد رازم را بايد با كسي ميگفتم
از گوشه اتاق به خودم زل ميزنم
مي دانم كه در باورتان نمي گنجد، اگر از چيزهايي كه ميدانم سخن برانم.
و آن اينست
كه من موجودي فضايي هستم از سياره اورانوس
و در ساعت 63 كيهاني زمين را ترك خواهم كرد
ديگر بر نخواهم گشت
ميدانيد 48 سال كيهاني به زمين تبعيد شده بودم
تا براي مجازاتم شيوه زندگي انسان ها را ببينم
اينكه به هم ظلم ميكردند
اينكه يكديگر را ميكشتند
اينكه به پست ترين شيوه در كهكشان عمرشان را سپري ميكردند
ولي تمام شد
مدت مجازاتم تمام شد
و خوشحالم كه ديگر شما را نمي بينم
اما ميدانيد
فقط به يك چيز شما انسان ها حسوديم مي شود
چون در هيچ كجاي ديگر در كهكشان وجود ندارد
و آن عشق است.
..........................................
تا 16 اسفند 1 روز ديگر مانده است
لطفا اندكي به اين بيانديشيد كه نقش هر كدام از ما در كمك به هم نوع ( در وحله اول هموطن) چيست؟
فقط اندكي بيانديشيد.

..........................................
اين سايت هم به مناسبت روز جهاني زن


روز جهاني زن
از اونجايي كه چند روز ديگه( 8 مارس) روز جهاني زن است
بدينوسيله به اطلاع مي رساند كه من و ابراهيم شمسي خانوم اينا معروف به ابي زن ذليل و ممد نصرت خانوم اينا معروف به ممد سه زنه
تصميماتي در راه هر چه با شكوه تر برگزار كردن اين روز گرفته ايم كه به عرض مي رسانيم.
1- صبح از ساعت 8 تا 10 : صد بار از روي وبلاگهاي فمينيست هاي دو آتيشه اي چون نداي از بالاي ديوار و اژدهاي شكلاتي و...
رو نويسي ميكنيم
2-از ساعت 10 تا 12: دويست بار مينويسيم مردها دايناسور هستند يو ها ها ها
3- از ساعت 12 تا 14: سيصد بار وبلاگ خورشيد خانوم و زن نوشت و ساير جمعيت نسوان وبلاگستان را رفرش ميكنيم(جهت ازدياد هيت)
4-از ساعت 14-16: هر سه تايي ضمن تجمع زير بازارچه توي محل فرياد ميزنيم كه حقوق زنان كم است لطفا حقوقشان را زياد فرماييد(البته حق عائله مندي فراموش نشود)
5- از ساعت 16 تا 18:سعي ميكنيم 20 نشريه الكترونيكي و 30 نشريه كاغذي و40 نشريه چوبي و 50 نشريه پارچه اي در راه احقاق حقوق زنان ايجاد كنيم البته به سردبيري يك عدد زن
6-از ساعت 18 تا 20: از توپخونه تا تجريش را با پاي برهنه طي ميكنيم و هر كس پرسيد چرا كفش نپوشيده ايد ميگوييم آخر ما زيادي فمينيست هستيم
7- از ساعت 20 تا 22 : سعي مي كنيم تا مجلس شوراي اسلامي قانوني را تصويب كند تا بر اساس آن زنان قادر باشند شغل هايي مانند مكانيكي خودرو هاي سنگين ، تراشكاري
تعويض روغني ، نجاري ، بساز بفروشي و.... داشته باشند.(حالا شما به آنش كار نداشته باشيد كه ما آن موقع شب چگونه اين كار را ميكنيم)
8- باور كنيد ما دلمان مي خواهد از 10 شب به بعد هم در راه با شكوه تر برگزار شدن روز زن فعاليت كنيم اما باور بفرماييد اينقدر دلمان براي همسرانمان تنگ مي شود كه مجبوريم آن موقع شب حتما در منزل باشيم
مبادا گمان كنيد كه از زنانمان ميترسيم براي دير آمدن
آنها ما را خيلي هم دوست دارند
چون شوهر از اين فمينيست تر هيچ كجاي دنيا گيرشان نمي آيد.
........................................
در مورد 16 اسفند امروز يكي از دوستان دست به ابتكار جالبي زدند طبق صحبت هايي كه با شركت هاي
ماديران ، ايزايران و ال جي داشتند قرار شده تا آنها هم در اين روز به كودكان بي سرپرست كمك كنند(با تشكر فراوان از فرشته نجات)

..........................................
امروز 13 اسفند است و اگر صحبت هاي مهرباني نبود شايد
امروز فقط از آه وناله ميخوانديد و غرق شدن در خاك هاي پارك لاله در يك روز سرد زمستاني.
با اينا زمستونو سر ميكنم
با اينا خستگي مو در ميكنم

........................................
لطفا فقط خدا بخواند:
سلام
حالا اين يه بارو هم بي خيال جون خودم قول ميدم باور كن اين تو بميري ها از اون توبميري ها نيست
آخه خودت ميدوني كه از اون چيزا ندارم كه اينجوريه
اگه ميشه يه كم زودتر دكتر رو جور كن
و همينطور اين يكي جديده كه فكر ميكنم اگه بشه عالي ميشه
ميگمااااا يه وقت نگي يارو چقدر پرو رو تشريف داره ها
بازم معذرت و بازم جورشون كن.
باي باي فعلا.





چگونه بدون دختر حاج آقا توي ابرها سير كنيم
بايد يه كم مه بسازم
يه كم ابر
تا برم وسط شون
يه كم برم توي ابرها
البته مشكل اينجاست كه دختر حاج آقا ديگه نيستش
اما اشكالي نداره
اختراع مولود احتياجه
بايد يه جور ديگه ابر درست كنم
واسه همين شير آب گرم رو باز ميكنم
و آب با فشار توي وان ميريزه
همه جارو بخار ميگيره
حتي چند سانتي متري خودمو نمي بينم
توي وان ولو ميشم
يه جورايي احساس بي وزني لذت بخشي داره
از كشفي كه كردم بسيار راضي هستم
چگونه بدون دختر حاج آقا توي ابرها سير كنيم
كم هزينه
هم در وقت هم در پول وهم در انديشه
از خوشحالي شروع مي كنم به آواز خوندن
گرم و زنده بر شنهاي تابستان زندگي را بدرود خواهم گفت
تا قاصد ميليون ها لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دريا دلش را خواهد گشود
آخر سر هم وقتي به داداش كوچيكه ميگم لطفا اون پيرهن ابيه منو بيار
واسم كتاب تئوري موسيقي پرويز منصوري رو مياره و ميگه توي وان سل هاتو فالش ميخوندي
حالا من اينجا موندم و نمي دانم سل هايم را اصلاح كنم يا اينكه چون ارشميدس لخت بيرون بيايم
البته فكرهاي بي ناموسي نفرماييد شلواري پوشيده ام.
....................................
چقدر خوبه يكي باشه واسه آدم دعا كنه
اونم يه آدم خيلي خيلي مهربون
......................................
در مورد 16اسفند بگم طبق آخرين هماهنگي ها قرار شده بچه ها ساعت 4 بعد از ظهر در موسسه تلاش (شيراز اكبر آباد انتهاي خيابان تلاش)حاظر شوند
همينطور براي دوستاني كه تهران هستند :آقاي حلت مسئول گروه موفقيت در مورد اين حركت قول همكاري داده اند كه اميدوارم مسمر ثمر باشد(با تشكر از اسطوره)
و همينطور يه تشكر مخصوص از آقاي نادر بكتاش و خورشيد خانوم به خاطر كمكي كه در راه فراگير شدن طرح انجام دادند
و هزار تا تشكر از همه دوستاي خوبي كه به هر طريق ممكن در اين راه كمك كردند و خواهند كرد.
همتون رو دوست دارم و مي بوسم.

..................................
نقد كتابي كه در كشوي ميزم هست و هنوز نخواندمش از مجله گلستان(با تشكر از ليلاي ليلي، راستي تولدش است)
امشب شام رو با نويسنده داستان هفت دخترون صرف كردم
واقعا كه شب عالي بود
پر از يه عالمه حرف هاي خوب خوب در مورد همه چيز
اما خودمونيم ها اين نويسنده هاي معروف هم توي بحث كردن حرف حرف خودشونه
يه ساعت براشون صغري كبري مي چيني كه فلان
اما اونا آخر سر فقط يه كلمه ميگن حرف نويسنده يه پا داره.
شب خوبي بود پر از يه عالمه احساس هاي خوب
اما آخرش يه كم نوستالژيكمند شدم
عوضش آخر سر يه خبر خوب شنيدم.
.........................................
تا 16 اسفند فقط 6 روز ديگر مانده است
سلام
فقط خواستم شماره حساب موسسه تلاش رو بگم
شماره حساب 1967 بانک صادرات شعبه پل حر - شیراز
توی این موسسه 150 تا کودک عقب مانده ذهنی نگهداری میشوند و کل هزینه های این موسسه بوسیله کمک های مردمی تامین می شود
طبق صحبت هایی که با یکی از مسئولین این موسسه داشتم بیشترین نیاز این موسسه مواد غذایی مثل برنج روغن قند و.... کلا آذوقه اولیه می باشد
همینطور اگر کسی مایل باشد میتواند کمک های نقدیش را هم در محل موسسه تقدیم کند
شماره تلفن موسسه هم برای اطلاعات بیشتر این است 2423391(0711)
711کد شیراز است.

در ضمن یه شماره حساب هم توسط ژیوار باز شده واسه کسانی که می خواهند برای خرید روز 16 اسفند کمک کنند
شماره حساب 8007594 بانک ملت شعبه نرگس شیراز رحمت آباد
و کسانی که به این حساب کمک کنند پولشون هم واسه شیرخوارگاه دولتی خرج می شود و هم برای موسسه غیر دولتی تلاش
با تشکر از ژیوار که زحمت جمع آوری کمک ها رو به عهده گرفتند.

اومد به طرفم
بهش گفتم مگه نشنيدي كه ميگن هر نوع رابطه با تو نجس است
باز اومد جلوتر
خواستم فرار كنم
اما...
رسيد كنارم
شروع كرد به ليس زدن پاهام
بهش گفتم مگه تو نماز جمعه اروميه رو گوش ندادي الانه كه به كارهاي بي ناموسي محكوم بشيم
اما اون باز داشت پاهامو ليس ميزد
به چشم هاش نگاه كردم
سرشار از دوستي بود
بعد شروع كرد به گاز گرفتن آروم پاهام
پيش خودم گفتم خدا به كسي كه تو عاشقش ميشي رحم كنه
بعد هم خودشو روي زمين مي انداخت و دمشو تكون مي داد
سگ به اون بزرگي خجالت هم نميكشيد
آخر سر ديگه پيش خودم گفتم يك من چقدر ميتونه سنگدل باشه
واسش يه دونه پاي مرغ انداختم تا بخوره
بعدش ديگه حسابي عاشقم شد و پريد توي بغلم
و من هم نوازشش مي كردم
ولي باور كنيد دندوناشو كه ديدم گفتم واي به روزي كه توي اين عشق شكست بخوره
و همون لحظه فهميدم كه هيچ چيز توي دنيا بدتر از عشق سگي وجود نداره.
حالا بماند كه چقدر از اين مي ترسيدم كه سگه گرگ باشه.
........................................................
نه هر كه بصورت نيكوست سيرت زيبا در اوست كار به اندرونست نه به پوست.