یاوه های عاشقانه یک من
از صبح توی این فکر بودم نکنه جواب رد بده
نکنه تمام زحمتام هدر بره
خیلی سعی کرده بودم تا موقعیتش جور شه
نگران بودم فکرای جور واجور از ذهنم میگذشت
...
نمی دونم میدونه چقدر برام با ارزشه
میدونه تمام ذهنم رو مشغول کرده
میدونه ساعت ها می شینم و به اون فکر می کنم
خدایا انصاف نیست جواب رد بده
زندگیم با اون عوض میشه
یه رنگ و بوی دیگه میگیره
نمیدونم وقتی رو به روش می شینم و بهش زل میزنم میفهمه تو دلم چی میگذره
خدایا کمکم کن
...
جواب داد !
بالاخره جواب داد!
احمدک تا دید برنامه ای که نوشتم جواب داد یه جیغ بنفش کشید و شروع کرد به قر دادن
حالا قر نده کی قر بده
احمدک
احمدک
بسه مارمولک
بابا الان دست و پات از هم در میره
احمدک
ای بابا عجب غلطی کردم
نخواستیم آقا نخواستیم
از حال رفتی پسر
به خودت رحم کن
احمدک!
....................................................

یه روز به یه عرب میگن اگر جوک گفتی گردنت رو میزنیم
میگه جوک
میگن آهااااااا از اون لحاظ میگی

آقا من نمي دونم احتياج مولود اختراعه يا اختراع مولود احتياج
به هر حال به خاطر اينكه من شديدا مولود بودم يعني چيز ببخشيد احتياج بودم
امشب به جاي اينكه بروم و مبلغ ناقابلي رو صرف مقدار متنابهي اكونت كنم تصميم گرفتم يه جور ديگه با ماتيلدا چت كنم
واسه همين هم از hyper Terminal ويندوز استفاده كردم
تازه براي اينكه قضيه يه كم طبيعي تر بشه صفحات وبي رو كه روي كامپيوترم ذخيره كرده بودم رو باز ميكردم كه يعني آن لاين هستم
ولي خودمونيما اين هاي پر ترمينال هم عجب چيز باحاليه
احتمالا و به نظر خودم اين همه نبوغ فقط شب هاي امتحان در من ظهور ميكنه
ما بريم فعلا زود بخوابيم چون قراره صبح زود ساعت 6 بيدار بشم و يه فصل باقي مونده رو بخونم
لطفا اگه ميشه يكي بوق بزنه ما سر وقت بيدار شيم ثواب داره.

سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد
بهش گفتم داداش مگه ما جام جم فروشي داريم
اصلا خيلي دلت جام جم ميخواد برو ميدون آرژانتين دو كورس تاكسي بگير برو جام جم
.......................
بخوام دلتون رو بسوزونم ميگم امروز عصر توي حافظيه جاي همتون خالي بود مخصوصا بوي بهار نارنج هاش
اما شما كه مي دونيد نميگم تا دلتون نسوزه


اين جمله سارتر كه ميگه ««ساعت سه براي هر كاري كه آدم ميخواهد بكند يا خيلي دير است يا خيلي زود»»
رو الان مي فهمم، يعني يه چيزي درست مثل شب هاي امتحان كه هم فكر ميكنم از حالا تا صبح يه عالمه وقت دارم
وهم ميبينم اصلا وقتي نمونده
خيلي جالبه من اصلا نمي دونم چرا شب هاي امتحان كه ميشه دچار چندگانگي شخصيت ميشم
مثلا دلم ميخواد در حالي كه گيتار ميزنم به فيلتر چبي شف فكر كنم يا به روش استروم ، در حال تعمير
دستگيره در اتاقم كه سه ماهه خرابه و من فقط شب امتحان حال ميكنم درستش كنم
يا مثلا سه ساعت وقتم رو ميزارم كه ببينم با دستكاري رجيستري ويندوز چه اتفاقي مي اففته
البته زياد به ساعت هم نگاه ميكنم و مدام به خوذم ميگم يه ربع ديگه فقط نيم ساعت ديگه از 6 شروع ميكنم اين
قطعه رو بزنم شروع ميكنم اما يه دفعه ميبينم كه ساعت يازده است و
من در به در دنبال قهوه ميگردم تا بتونم تا صبح
بيدار بمونم كه البته از شما چه پنهون قهوه رو كه ميخورم چنان خوابم ميگيره كه واسه اينكه
خواب تو چشام نياد مجبورم تا خود صبح چشامو ببندم
حالا اصلا نميدونم چرا اينا رو دارم اينجا مي نويسم
احتمالا تنها مزيتش اين باشه كه مثلا 20 ساله ديگه به بچه ام نشون بدم كه پدرش چه جوري درس ميخونده
البته اگه تا اون موقع بلاگ اسپات زنده باشه.



ياوه هاي مثلا سياسي
آقا من از بالاي همين تريبون وبلاگم اعلان ميكنم ( همان اعلام است)
كه تنها حكومتي كه ميتونه مردم عراق رو خوشبخت و سعادتمند كنه جمهوري اسلاميه كه فقط با انتخابات آزاد ميتونه توي عراق برقرار بشه
البته به شرطي اينكه اسامي كانديدا هارو قبلش واسه ما بفرستند تا يه نظارت استصوابي كوچيك روش داشته باشيم تا يه وقت دوم خردادي هاي بي ادب يا عوامل خود فروخته عراق نتونند
پست هاي كليدي رو در دست بگيرند
همينطور اگه ممكنه يه نسخه از قانون اساسيشون رو هم بفرستند واسه ما تا ما چك كنيم با شرع مقدس تعارضي نداشته باشه
و از اونجايي هم كه از جمعيت 25 ميليوني عراق 29 ميليونشون شيعه هستند خودمون واسشون يه آدم مطلق كه نماينده خدا رو زمين باشه پيدا ميكنيم و واسشون دي اچ ال ميكنيم.
در ضمن از اونجايي كه در اسلام بسيار در مورد صرفه جويي سخن گفته شده ديگه احتياجي به شوراي نگهبان هم ندارند و ميتونند از شوراي نگهبان ما استفاده كنند آخه شوراي نگهبان به اين گلي هيچ جا پيدا نميكنند
البته اگه مجلسمون پر از نفوذي نبود اعلان ميكرديم كه اونا از همين مجلس استفاده كنند
گرچه چون ما مي دونستيم اين مجلس، مجلس بشو نيست خودمون واسشون با زحمات و مشقات فراوان طي هشت سال يك مجلس اعلاي مرغوب درجه اول اورجينال تهيه كرديم اسمشو هم گذاشتيم مجلس اعلا .
ديگه به عرض انورتون برسونم
البته از پشت اين تريبون و در جمع شما حضار كه اون پايين نشستيد
استكبار جهاني و آمريكاي جنايتكار و ابرقدرت و ملت مظلوم و ستمديده و اسلام در خطره و جهانخوار و رژيم غاصب و قاسم و قاصب و غاسب و قاثب و از اين حرفها
كه ديگه من زياد توضيح نمي دم چون بس كه براتون گفتم حفظ شديد و من سر خط و ميگم و شما تا آخرش بريد
ديگه ديگه .....همين ديگه برا امروزتون بسته پاشيد بريد خونه هاتون
.........................................
چيزي نمي تونم بگم چون هم سه تا قطعه دارم كه تمرين نكردم هم يه امتحان شونصد صفحه اي دارم هم از ساعت چهار تا حالا كه ساعت هفت است با يك عدد حوله به دوش قصد دارم
به حمام سلطنتي بروم اما اين جعبه جادو نميگذارد
بروم كه دوست دارم وقتي با ماتيلدا صحبت ميكنم بوي حمام سلطنتي بدهم.
راستي يه روز به همون عربه كه خيلي خيار دوست داره ميگن جوك بگو
ميگه عشق
ميگن چه رمانتيك و بي مزه
ميگه
ياوه هاي عاشقانه يك من
ميگن؟؟؟؟



اوه ماتيلدا
با عشق شروع مي شود و با مرگ پايان
اوه ماتيلدا شايد در چشمانت آرام بگيرم
اوه ماتيلدا
ديش دين ديش دين
اوه ماتيلدا مرا ببخش كه مجبورم قطعه رومانس را با دهان برايت اجرا كنم
مي داني آخر سازم كوك نيست
و اگر راستش را بخواهي فقط براي ست بودن دكور اتاقم آنرا خريده ام
اوه ماتيلدا
چرا شب ها پيشم نيستي
حتي روزها هم نيستي
يا مثلا موقع ناهار
آه ماتيلدا هميشه مي خواستم ازت بپرسم كه چرا هميشه با شلوارك زندگي را ميگذراني
آه ماتيلدا
وقتي كه به من گفتي دوستت دارم نمي دانم چرا دلم قيلي ويلي رفت
آه ماتيلدا تو نمي داني كه چقدر امشب خوشحالم كه با پيژامه در حالي كه پايم را روي ميز انداخنه ام و كيبورد در بغلم است ، وبلاگ مي نويسم
آه ماتيلدا آخر آن خانم لوسه كه دو ماه توي تلفنمون بود با دريافت 94 هزارتومان رفت پي كارش
آه ماتيلدا
روم به ديوار
مي خوام بگم كه
دوستت دارم.
...........................
اولا مايه بسي مباحات است كه دوباره مي تونم توي اين وبلاگ ياوه اي مطلب بنويسم
ثانيا از همه كساني كه دعا كردند ممنونم ايشالا بيام تو عروسي همتون دعا كنم كه مادر زنتون دوستون داشته باشه يا مادر شوهرتون
ثانيا آخ چقدر خوبه آدم يه همسر مهربون و فداكار داشته باشه
ثالثا خودم هم يه دعا كنم واسه خودم: خدايا لطفا 480 ميليون تومن وجه رايج ايران را به اين بنده حقير و سراپا تقصير عطا بفرما لطفا خيلي زود
رابعا احتمالا چون تلفنمون وصل شده زياد زياد بنويسم
راستي شنيديد به عربه ميگن جوك بگو
ميگه هندونه
ميگن چه بي مزه
ميگه خيار شور







الان اصلا وضعيت مناسبي نيست براي وبلاگ نوشتن
لطفا كساني كه دعا بلد هستند واسم دعا كنند تا همه چيز زود درست بشه

فن سي پيو م فوت خرابه
فوت واسه همين هم فوت ويندوزم فوت هنگ ميكنه فوت
مجبورم فوت واسه اينكه فوت خنك بشه
خودم با فوت دهنم فوت كنم به سي پي يو
تا فردا كه فوت ميرم يه فن فوت بگيرم
فوت باشيد و شاد
سيلام اليكم مو ميشكي
خو يادته مو سي خو تو اوميدم شر مو ميشكي
خو تو ئيدونستي مو تو ولايت سي خوم كسي بيدم
خو از ايروزي تو بو ننه و بوات اومدين ولايت ما سينزه بدر ما دلم گري ريخ پايين
مش كد خدا گفت هوي صفدر عاشق شدي
خو مو چمدونسسم عشق ومشق چيه
بقچمو ور بداشتم اومديم شر سي تو
اوي بدوني برات چيا كشيدم
هميطو كه خسه و كوفته بد از هف شو هف روز رسيدم دم دروازه ايي شر تون ديدم يي قالي مشكي بزرگي انداختن سرتاسر شر
مو هم ايي گيوه خانيمو زدم زير بقل و بيامدم تو شر اما چميدونم چرا هي ملت بهم مگفتند يارو دهاتي روي آسفالت با پاي پتي راه ميره
اوي مو ميشكي نم داني چها كشيدم
اوي چها كشيدم
اوي چها كشيدم
بعد اي كه خانه تان را جستم
هف شو وهف روز دم در ماندوم تا اينكه يي كمي جرات ايمد تي ايي وجودم و در زدم و گفتم م عاشق ايي ديختر مو ميشكي شما هسم
بعد ايي كه هف با ننه ت پاسبون جار زد
راضي شدن
بعد گفتن ماشين سي خوم ن آرم سي همي زن به مو نيدن
موم جلدي رفتم ولايت مو ميشكي گاومون و فروختيم به كل حيدر و يي نيسان آبي خوشگل خريدم
بعد نن جانت سيم گفت كار نياري سي همي زن نيدم
موم جلدي رفتم ناصر خسرو آمپيل ميفروختم
اوي مو مشكي آي چها كشيدم
بعد يادته ننه جانت گف ديماد مو نبايد له جه داشته بياشه سي همي مو رفتم هم دماغم عمل كردم هم ايي لهجمو يي كمي صاف كردم
اوي ميو مشكي ياد خو او موقا ب خير
حالا ديه همه چير تغير بكرده
خو مو ديه آمپيول فروش نيسسم و رفتم تو كار واردات تجهيزات پزشكي
آره عزيزم اوم ماشين رو هم كه فروختيم اين زانتيا هه رو خريديم
راستي فدات شم يادته اون اوايل اصلا دلت نمي خواست با من پارتي بري
اما اين روزا هر شب خونه يكي از بچه ها دوره هستيم
نمي دونم چرا عصر جمعه كه ميشه من ياد روستامون مي افتم
اوه عزيزم زود باش ديگه دير شد هوشنگ اينا اصلا خوششون نمياد ما دير به مهموني برسيم
د زود باش عزيزم.
...................................
يه روز به همون عربه ميگن جوك بگو
ميگه خيار شور
ميگن چه بي مزه
ميگه پس سس هزار جزيره مهرام
...............................
9- به عرض انورتون برسونم كه يكي نيست به اين خانومه كه اومده توي تلفن ما و دو ماهه كه يه بند ميگه تلفن شما به دليل عدم پرداخت به موقع .... بگه مگه تو آخه خونه زندگي نداري كه بري پي كارت.
10- آب دستتونه همونطور دستتون باشه ولي حتما كاست لوركا با صداي احمد شاملو رو بخريد.
11- راستي كسي هست كه آهنگ وبلاگ منو نشنوه لطفا نظرتون رو در بارش بهم بگيد اينم لينكش
تو فكر يك سقفم .... البته كه يه سقف بي روزن





لطفا زير 18سال تحت هيچ شرايطي نخوانند
صبح تا از خواب بيدار ميشم كتاب پزولي رو ميزنم زير بغلم و ميرم توي حمام
سل دو ر مي ...سل دو ر فا.. سل دو ر سي....سي ي ي ي ي ي ي ي
صبحونه كه ميخورم باز كتاب پزولي مو كه حالا چند تا برگش هم به خاطر رطوبت خيس شده ميزنم زير بغلم و باز ميرم توي حمام
سل دو ر مي ...سل دو ر فا.. سل دو ر سي....سي ي ي ي ي ي ي ي
بعد قبل از اينكه عازم آبدار خونه مبارك بشم باز كتاب پزولي مو كه حالا دو تا از صفحه هاش كنده شده رو ميزنم زير بغلم و باز ميرم توي حمام
سل دو ر مي ...سل دو ر فا.. سل دو ر سي....سي ي ي ي ي ي ي ي
تا وارد شركت ميشم در حالي كه كتاب پزولي زير بغلمه و از منشي مون ميپرسم كسي زنگ زد يا نه ميپرم توي حمام
سل دو ر مي ...سل دو ر فا.. سل دو ر سي....سي ي ي ي ي ي ي ي
اين كار رو توي شركت تا شب چند بار تكرار ميكنم
عصر تا برميگردم خونه كتاب پزولي مو كه چهار صفحه اش بيشتر نمونده ميزنم زير بغلم و ميرم توي حمام
سل دو ر مي ...سل دو ر فا.. سل دو ر سي....سي ي ي ي ي ي ي ي
وقتي لباس هامو در ميارم هم همين كارو تكرار ميكنم با اين تفاوت كه از كتابم سه برگ بيشتر نمونده
قبل از شام و بعد از شام هم همينطور
به اضافه قبل از مسواك زدن و بعد از مسواك زدن
اما وقتي براي اخرين بار از حمام ميام بيرون آقاي پدر ومادر خانومي رو ميبينم كه جلوي در حمام دارند با هم صحبت ميكنند
آقاي پدر: بايد حتما همين فردا براش زن بگيريم ديگه خيلي از دست در رفته
مادر خانمي: دختر اقدس خانوم اينا چطوره
آقاي پدر: يكي نيست بگه حد اقل به بدن خودت رحم كن
مادر خانمي:خيلي دختر با كمالاتيه سر به زير سر به زير
آقاي پدر: يكي نيست بگه كه اينجوري ضعيف ميشي مي افتي گوشه خونه
مادر خانمي : همه تو محل ميگن كه اين اقدس خانوم اينا خيلي خونواده نجيبي هستند
آقاي پدر: آخه پسر هر چيزي هم حدي داره
...
....
.......
من در حالي كه دهنم از تعجب باز مونده كه قصد دارم خيلي سريع همه چيز رو توضيح بدم واسه همين ميگم پوزولي سل دو سل ر دو فا
و كتاب پوزولي رو در حالي كه ديگه هيچ برگي ازش نمونده نشون ميدم
و آقاي پدر وقتي حرف زدن منو مي بينه
ميگه ببين چه بلايي سر خودش آورده حتي لهجه اش هم تغيير كرده ديگه نمي تونه مثل بچه آدميزاد حرف بزنه همش ميگه سل بل بلبل
حالا شانس آورديم كور نشده
و من در حالي كه شاخ هايم در حال بيرون آمدن است فقط نظاره گر آنها هستم.
آخه يكي نيست به اينا بگه من فقط توي حمام صدام خوبه نه جاي ديگه اي.


.............................................................
جوك امروز
يه روز به يه عربه ميگن جوك بگو
ميگه برو بابا حوصله داري ها
ميگن چه بي مزه
ميگه ترشي خيار شور






آه عزيزم قلبم افتاده كف پام
آه عزيزم نمي دوني چقدر دوست دارم
آه عزيزم چند روزه بس كه دوست دارم قلبم مياد توي دهنم و بر ميگرده سر جاش
آه عزيزم بس كه دوست دارم جرات كردم و به آقا جون گفتم من زن ميخوام
البته اشكالي نداره كه آقا جون منو با كمربندش سياه كرد
ميدوني به قول خان جون بزرگ ميشم يادم ميره
آه عزيزم هر چي به اين احمدك گفتم بي مروت به من هم ياد بده چطوري نامه هاي عاشقانه مينويسند اما انگار همه دنيا نمي خواهند كه ما به هم برسيم
آه عزيزم ديشب به پاس داشت عشق مقدسمان با پاي برهنه سر بر بالين گذاشتم
آه عزيزم راستي چرا سه شنبه زير بازارچه هر چي نگاهت كردم تو اهميت ندادي و فقط داشتي در مورد سبزي هاي پلاسيده با اصغر آقاي سبزي فروش چونه ميزدي
آه عزيزم آه
اصلا خيلي آه
آه
آه
آه
واه
عزيزم ميدوني هر چي به خان جون گفتم آش رشته نذري درست كنه تا من براتون بيارم اما همش ميگه تا 28 صفر خيلي مونده
آه عزيزم من هر روز سر گذر كنار مش عباس شهر فرنگي منتظر وا ميستم تا تو با اون چادر گل دارت بياي و بري از اوس قاسم قصاب دو سير گوشت بگيري
ميدوني عزيزم احتمالا به اين خاطر تپل شدي كه شما هر روز آب گوشت ميخوريد
ديروز كه اومدي از جلوي حجره مون رد شدي هر چي به اوستام گفتم بذار برم از قهوه خونه زير گذر براتون چايي بگيرم قبول نكرد و گفت پسره سر به هوا كي تو اين هواي گرم چايي ميخوره
آه عزيزم من عاشق اون گالش هاي قرمز خراسونيت هستم
ميدوني عزيزم دلم ميخواد خودم شب عروسيمون يه دونه چارقد سفيد با گل هاي صورتي بهت بدم صورت تپلت خيلي با چار قد سفيد خوشگل تره
ميدوني عزيزم شب هر شب به جاي اينكه دكمه هاي مغازه اوس صفدر خياط رو بشمارم مهمون هاي عروسيمون رو ميشمارم تا خوابم ببره
از الان بگم من قلي و پسر عيسي شلغم فروش رو دعوت نميكنم چون اصلا دل خوشي ازشون ندارم
آه عزيزم يه عروسي برات بگيرم كه تا هفت روز و هفت شب توي محل حرفش باشه
يه ديگ پلو با يه ديگ پر از خورشت قيمه با يه عالمه گوشت هاي گنده گنده.
10 كيلو سيب و 10 كيلو پرتغال هم ميگيريم و ميريزيم توي حوض
موسي خان مطرب رو هم ميگيم بياد بساط مطربيش رو راه بياندازه
شايد بتونم آقا جونم راضي كنم سر سفره عقد يه جفت النگوي نقره بهت هديه بده.
آه عزيزم پس كي من 22 سالم ميشه
هر چي به خان جون ميگم من كي بيست و دو سالم ميشه همش ميگه 13 سال ديگه مونده
آه عزيزم من چطوري ميتونم سيزده سال ديگه صبر كنم
راستي عزيزم امروز خانوم معلم بابا در باران آمد را به شما ياد داد يا هنوز دارا انار دارد هستيد.
آه عزيزم زود باش قلبم افتاد كف پام.
........................
یه روز به عربه میگن جوک بگو
میگه جوک
میگن چه بی مزه
میگه خیار شور


بين حافظيه رفتن و بوي بهار نارنج هاش و وبلاگ نوشتن اولي رو انتخاب كردم
دينگ
دينگ
ول كام تو نيو 1984
آقايان و خانوم ها
حضار محترم
امت شهيد پرور اقصي نقاط دنيا
اينجانب صدام حسين كافر بدينويسيله اعلام ميكنم براي پاره اي امور شخصي شامل اصلاح ريش و عمل دماغ و فرفورژه سبيل هايم مدتي از شاخ و شونه كشيدن براي شيطان بزرگ و آمريكاي جنايتكار معذورم
لاكن اميدوارم مردم شهيد پرور عراق از اينكه من مدتي آنها را در زير بارش موشك هاي يك ميليون دلاري قرار دادم لذت كافي را برده باشند
درست است كه تا چند روز پيش داشتم به آمريكا و بر و بچه ها فحش هاي ناموسي ميدادم اما دستور رسيد كه ديگه بسته
الان هم اينجا كنار سواحل ميسي سي پي خيلي خوش ميگذره
راستي نمي دونم چرا اين هتل هاي اطراف محل اقامت من همگي رزرو شده ظاهرا قراره بعد از من سايرهمسايه هاي گوگولي مگولي كه تا ديروز به آمريكا و بر و بچه ها فحش هاي ناموسي ميدادند هم اينجا حاضر شوند
القصه خوش بگذره به تمام مردم شهيد پرور دنيا.





لطفا اگه ممكنه كسي كه با اسم m.a براي مطلب قبلم نظر داده بگه من در مورد اسمش درست حدس زدم يا نه
البته ميدوني اگه نگي هم مهم نيست فقط ميخوام بدونم
فقط ميخوام بدونم
همين

آه عزيزم چرا ماكسيماهاي صورتي تا ميدون خراسان نميرن
در حالي كه زير آفتاب داغ منتظر تاكسي ايستادم و مدام ميگم صد تومن ميدون خراسون در ماشين رو باز ميكنم و ميگم عزيزم فقط به خاطر تو ماكزيماي (فرض كنيد يعني بنز) صورتي گرفتم
يه تاكسي ميزنه روي ترمز و ميگه داداش كرايه تا ميدون خراسون 200 تومنه و من در حالي كه ميگم آه عزيزم بهتره زودتر بريم سورنتو ميز رزرو كردم و تو لبخندي ميزني و دستام رو ميگيري به تاكسيه ميگم من صد تومن بيشتر ندارم.
آه عزيز دلم ميدونم كه تو عاشق دسر هاي سورنتو هستي و من هم همونطور كه پياده به راه مي افتم تا يه مقدار راه رو پياده برم تا با صد تومن منو ببرند به اين فكر ميكنم كه آخ جون چي ميشه امروز ناهار آبگوشت داشته باشيم با نون سنگك خاشخاشي.
توي راه دستم رو ميگيري و ميگي دوست دارم خيلي زياد و من هم باز ميگم آقا صد تومن ميدون خراسون و وقتي كه بر ميگردم و لبخندي بهت ميزنم و ميگم من هم دوست دارم عزيزم، يه پيكان درب و داغون ميزنه روي ترمز و ميگه بپر بالا.
وقتي ماشين رو پارك ميكنم ميگي عزيزم دوست دارم قبل از ناهار يه كم توي پارك قدم بزنيم ومن هم ميگم داداش ممنون همين بقل پياده ميشم.
توي پارك دستت رو ميگيرم و تو دوباره ميگي دوست دارم كه باز صاحبخونه رو ميبينم كه داره دم در با آقا جون صحبت ميكنه سلام ميكنم و ميرم توي خونه.
تا مرغابي هاي درياچه رو ميبينم بهت ميگم عزيزم ميدوني كه همه دنياي مني و تو هم در حالي كه لبخندي ميزني دستامو محكم فشار ميدي كه يه دفعه بدجوري گرسنگي بهم فشار مياره و ميرم سر سفره و يه تيكه نون برميدارم و خالي خالي شروع ميكنم به خوردن و با هم وارد سورنتو ميشيم.
گارسون چنان تعظيمي ميكنه كه هر كسي ندونه فكر ميكنه الان كمرش ميشكنه كه من با غر ميگم بازم آب دوغ خيار مردم از بس كه ناهار حاضري خوردم.
موقع خوردن پيش غذا فقط به چشات زل ميزنم و مثل هميشه يه عالمه نون توي دوغم تليط ميكنم و ميخورم.
ميدوني عزيزم ناهار رو كه با هم خورديم قراره با هم بريم دربند ولي با وجود اينكه خيلي دلم ميخواد با هم بريم ولي مجبورم توي خونه به آقا جون كمك كنم و تو هم ميدوني كه آقا جون موقع كار كردن چقدر حرف ميزنه و من نمي تونم خوب تمركز كنم و به تو فكر كنم و ميترسم يه دفعه از كوه پرت بشي پايين پس بهتره فعلا سوييچ ماشينو بگيري و يه گشتي توي شهر بزني و بعد از اينكه كمك كردن به آقا جون تموم شد با هم بريم هرجا كه دوست داشتيم.
................................
نطق خارج از دستور
اول اينكه اين روزها شديدا درگير كارهاي آبدارخونه مبارك هستم و كمتر به امر خطير وبلاگ نويسي مشغول هستم.
دوم اينكه با اين صف طولاني شير خشك و دستورات حاج آقا زندگي خيلي سخت شده
سوم طي آخرين اخبار ايران در چند مورد به حمله نظامي آميركا به عراق ، به آمريكا كمك كرده از جمله جلوگيري از مين گذاري فاو جلوگيري از4 قايق انتحاري عراقي ها كه يه دونه از اون ها هم توسط ايران هدف قرار ميگره
كمك به آمريكايي هادر شناسايي بندر ام القصر و چند مورد ديگه كه بعدا به تفصيل مينويسم فقط خواستم دلالان اسلحه اي كه از تريبون هاي رسمي واسه كودكان عراقي دلسوزي ميكنند رو بهتر بشناسيد.
چهارم ملالي نيست جز كمبود شمبليله
پنجم قراره من اينجا هر روز يه جوك جديد جديد بگم و واسه اوليش هم يه روز به يه عربه ميگن جوك بگو ميگه خيار ميگن چه بي مزه ، ميگه خيار شور




از ياد داشت هاي يك ديوانه
روزي كه من ديوانه شدم..ديش
(ديشش بدان خاطر است كه آهنگ جواتي و ديش ديش دار شادمهر عقيلي را ميشنوم همان كه ميگويد با يكي ديگر دوست شده اي و خيالي نمي باشد ديش ديش عروسك مغازه اي شده اي خيالي نيس ديش پشت دستمو داغ ميكنم خيالي نيس ديش )
روزي كه من ديوانه شدم ديش به گمانم ساعت پنج عصر بيست وهفتم آگوست بود
چه موحش پنج عصري ديش
روزي كه من ديوانه شدم به گمانم هنوز ياوه هايم عاشقانه بود ديش
روزي كه من ديوانه شدم به گمانم هنوز راه قدس از كربلا ميگذشت و بمب هاي ما بود كه بر سر كودكان عراقي مي ريخت ديش
روزي كه من ديوانه شدم هنوز باد ميوزيد ديش
و سوسك هاي پر طلايي در توالت ادب و انديشه به دنبال سيفوني ميگشتند براي تميزي وبلاگستان ديش
روزي كه من ديوانه شدم ديش
جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم بود نه كروز كروز ستاره آدم شاخ در مياره ديش
روزي كه من ديوانه شدم
هنوز ميگفتم من در دل خدا هستم
هنوز خوبي لبخند كودكي بود كه شب ها در آسمان ستاره ها را مي شمرد نه بمب هاي خوشه اي را
ديش
مي دانيد درست يادم است
روزي كه من ديوانه شدم
برف مي آمد و به گمانم اندك برفي هم
روزي كه من ديوانه شدم زمين هنوز سرد نبود
آه شمبليله بزرگ
اين را مطمئنم روزي كه من ديوانه شدم روز نبود بلكه شبي بود خاكستري.
ديش



آقا من يه عالمه مطلب دارم كه بنويسم
اما يه آقا پسر تپل مپل اينجا نشسته و منتظره با يه نفر چت كنه
برا همين هم پيرهن منو گرفته وداره به زور ميكشه و ميگه بلند شو
طرف از شهرك غرب آن ميشه پاشو
طرف ليسانس حقوقه پاشو
هر چي ميگم بابا بزار من دارم كار فرهنگي ميكنم توي وبلاگم
اما به گوشش نميره
تا پيرهنم پاره نشده بهتره برم و مزاحم چت مردم نشم
آلوچه
به نظر شما بهترين هديه تولد براي كسي كه
هم فوتباليسته
هم بازيگره
هم روزي هشت ليتر چايي ميخوره
هم بستني شكلاتي دوست داره
هم نقاشيش خوبه
هم خوشگل ريش ميكشه
هم با چگوارا رفيقه
هم طرفدار پرسپوليسه
هم حرفش هميشه يه پا داره
هم توي خيابون تند راه ميره
هم طبق طالع بيني چيني روي پاي خودش مي ايسته نه كس ديگه اي
هم شديدا ماترياليسته
هم آواز ميخونه
هم قراره گيتار بزنه
هم دچار ياس فلسفي شده
هم اصلا غذا روي زبونش نميمونه
هم سحر خيزه
هم نويسنده است
هم چند بار تنديس بلورين بهترين سيندرلا رو برده
هم به مامانش توي كاراي خونه كمك مي كنه
هم به تهران ميگه تهرون
هم موهاش كوتاست
هم خيلي عاشق كتاب ملكوته
هم ناهار ديفالتش توي دانشگاه ژامبونه
هم مهربونه
هم فردوسي پور واسش نامه داده
هم يوگا كار ميكنه
هم پرسناژ سازه
هم بعضي وقت ها نوستاليژيك منده
هم قراره بوكس چيني ياد بگيره
هم از بس كه لاغره اونورش پيداست
و از همه مهمتر اينكه با من دوسته
چيه
آخه قراره امشب برم جشن تولد يه همچين آدمي كه اينقدر كاراي مهم مهم بلده
آلوچه تولدت هزار تا مبارك ايشالا تولد عروسيت



میخوام اعتراف کنم که به نظرم این چند تا مطلب آخرم شدیدا ابتذال وبلاگی است
خودم که از خوندنشون حالم بد میشه
عوضش پیرمرد روی کاشی خشک رو بخونید.