یاوه های عاشقانه یک من
آه عزیزم پس از اولین بوسه تو بود که فضای روحانی رمضان و فواید مسواک را درک کردم
زن چاق از دشمن نادان هم بد تره
عزیزم تو نمیدونی وقتی ازم دوری چقدر قلبم میگیره
نمیدونی وقتی ازم دوری چقدر به قلبم فشار میاد
وقتی ناراحتی قلبم میگیره
همه قلبم برای تو
اصلا بزار تا آخر عمرم تقدیمش کنم به خود خودت
اصلا بزار از تو کفش درش بیارم بد جوری داره له میشه.
پینوشت:پای شما قلب دوم شماست
من و احمدک دوستای خوبی هستیم و یه عالمه چیزای مشترک داریم
مثلا توی خیابون یه بار میگم احمد چاقه مال تو ولاغر مال من یه بار میگم چاقه مال من و لاغره مال تو
تو فکر کردی من نمیفهمم که جای قرص سرما خوردگی بهم ویاگرای هندی دادی؟
اما کور خوندی بز ما از کرگی دم نداشت.
غورباقه کجایی
مراسم پر فیض افطار با شراب ناب شیراز
التماس دعا
آقا گفتن وامتون تصویب فقط مبلغ یه میلیارد ناقابل بریزید به حساب واسه گشایش اعتبار.
تازه قرار شده دست و پامون رو جمع کنیم و بریم چین بازدید
از الان دارم دخترهای چینی رو که دورم ریختن تجسم میکنم.
این متنو برای تو مینویسم که این همه راهو با من اومدی
توی تمام پستی و بلندی ها همراهم بودی
توی سکون موقع حرکت حتی توی پلیس راه تنهام نذاشتی
یادم به اولین نگاهی که به من کردی افتاد موقعی که گفتی چه جوری میشه این کولرو خاموش کرد
و من کولرو برات خاموش کردم
آخه من فوق تخصص مسافرت با اتوبوس های سیر و سفر رو دارم
هیچ این قدر زیاد عاشق کسی نشده بودم
12 ساعت
یادته وقتی از مرگ نجاتت دادم
همون موقعی که داشتی از بوی گند جوراب شاگرد راننده خفه میشدی
با جسارت تمام رفتم پیش شاگرد راننده ، زل زدم توی چشاش
تو توی دلت حتما داشتی میگفتی تورو و خدا نزنش گناه داره
و من با صلابت تمام طوری که مو روی تن شاگرد شوفره سیخ بشه گفتم آقا میشه لطف کنید و دریچه سقف رو باز کنید
اونم انگار منظورم و فهمید و کفششو پوشید
آه دخترکی که اسمت را نمیدانم و تو هم اسمم را نمیدانی
همیشه از بچگی دلم کسی رو میخواست که مثل تو بیسکوئیت و نوشابه سیر و سفر را بخورد
و حتی مثل تو یک وری روی صندلی بخوابد و حتی مثل تو مانتو سبز داشته باشد
همیشه از بچگی دلم کسی رو میخواست که توی اتوبوس روی صندلی جلوی من بنشیند و یک عدد تلفن همراه داشته باشد
دیدی که از خوشحالی دیدن تو به اون یارو که جلوی توالت قهوه خانه بین راهی نشسته بود 10 تومن انعام دادم
این را هم همیشه از بچگی دلم میخواست
وقتی که خوابم برد خواب دیدم که اون پسر صندلی کناری پیش تو نشسته و دارد به تو انگلیسی یاد میدهد
توی خواب چند تا فحش دادم بهش و به خودم گفتم باید به جای آلمانی انگلیسی یاد میگرفتم
وقتی که از خواب بیدار شدم نمیدانی چقدر خوشحال شدم که اون پسره لاغر مردنی کنار تو ننشسته
میدانم تو خیلی خوبی این کابوس ها همه اش تقصیر این دست اندازهای جاده است که خواب آدم را قاراشمیش میکند
خوب شد که وزیر راه را استیضاح کردند وگرنه معلوم نبود دوباره چه خوابی ممکن است میدیدم.
ولی تو میدانی که قلبم شکست وقتی که گفتی فردوسی پیاده میشوی
و با یک نفر صحبت های بی ناموسی کردی و گفتی عزیزم بیا دنبالم
از اول هم میدانستم که دخترهای این دوره و زمانه وفا ندارند.


اینجا فقط جهت یاد آوری مینویسم که در روز 19 مهر 1383 خورشیدی در سرزمین گل و بلبل و مملکت امام زمان چنان حالت فاکیستانه ای به اینجانب حقیر دست داد که نگو و مپرس
یاس فلسفی همینش خوب است که هیچ چیز نقطه چین چپت هم نیست و مرگ فقط مثل ترکیدن حباب آبی است.
به یک عدد منشی مناسب شدیدا نیازمندند.
این شاید یک آگهی کاملا جدی باشد.