یاوه های عاشقانه یک من
كاش به جاي لزبين ها ،پينك فلويديش اين
مساله(1 - 2 - 3 4 5 ) را مطرح ميكرد نميدونم باز همينقدر بقيه
در موردش با شور و شوق بحث ميكردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..........................................................
مي دونستم كه ما ايراني ها با حاليم(شايد هم با هال)
ولي نه ديگه اينقدر.
امروز با خوندن تعدادي از وبلاگ ها ديگه فهميدم
كه خيلي خيلي باحاليم.و اما داستان اين بلاگ سيتي ما.
يه نفر نظرشو راجع به موضوعي گفته و به نظرش هم اين درسته
يه نفر ديگه مياد و عكس اين موضوع رو ميگه و باز به نظرش درسته.
يكي اين ها ميگن
دوتا اونا جواب ميدن
گفتمان كه بالا ميگره بد و بيراه شروع ميشه
ـتوي خر از آزادي چيزي نمي دوني
ـتوي همجنس باز كثيفي
ـتو خودت با اون داستان هاي سكست انگلي
ـتو اصلا شعور نداري

بابا بسه به خدا كافيه.چقدر با گفتمان توي سر و كله هم ميزنيم.
واقعا موضوع هاي ديگه اي براي بحث كردن وجود نداره.
انگار همه يادشون رفته كه بهار اومده
انگار ما همه يادمون رفته كه اين سيستم لعنتي از خداشه كه ما به جون هم بيفتيم
حالا ميخواد اين تفرقه تو جامعه باشه يا اينجا توي اين دنياي مجازي
من نميگم بحث نكنيم
ولي كجاي دنيا با فحش تبادل نظر ميشه،(جز ايران)
يه چيز باحال تر كه ديدم اين بود كه بعضي از دوستان
توهين ميكنند و بعدا معذرت ميخواهند
بابا خيلي باحاليم.
من هم براي اينكه اين قضيه رو ريشه يابي كنم
با چند تا روانشناس (كه رشته تخصصيشون هنجار شناسي
در وبلاگ است ، از دانشگاه MIT علي آباد كتول)مصاحبه اي
انجام دادم كه مشروح آنرا به سمع و نظر شما خوانندگان! ميرسانم.
جناب آقاي دكتر به نظر شما ريشه اين اختلافات بر سر
مسايل جنسي و ساير اختلافات در بلاگستان چيست؟
ـبه نظر بنده عوامل مختلفي موثر بوده.
1-چون مطرح كننده اين نظريه جنجالي انيشتن نبوده بلكه يك خانم بوده وچون ما در ايران زندگي ميكنيم پس همه بايد با آن مخالفت كنيم.{شايد هم بر عكس}(طرفداران همجنس بازي..چيز...ببخشيد طرفداران آزادي)
2-چون وقتي كانتر وبلاگ ما بالاي 1000 ميرود فكر ميكنيم تمام نظرات ما وحي منزل است.
3-چون كانتر وبلاگ ما زير 1000 است و براي جذب خواننده حاظريم(شايد هم حاضريم) به هر كسي توهين كنيم.
5-همه تقصير ها به گردن وبلاگ عموميه (به قول بچه جنوب شهر حمام عمومي)چون با تعريف كردن زياد از بعضي وبلاگ ها باعث برانگيخته شدن حسادت سايرين شده.
6-چون ما همه راستي هستيم و با اين دعواها ميخواهيم به جهانيان نشان دهيم كه ما گفتگوي وبلاگ ها را هم بلد نيستيم چه برسه به گفتگوي تمدن ها!!
7-چون ندا مدتي مطلب نمينويسه كسي نيست كه به اون گير بديم پس چه كسي بهتر از پينك فلويديش.
8-چون ميخواهيم نشان دهيم كه ما در يك جامعه چند صدايي زندگي ميكنيم.
9-چون تا به حال يك بار هم سعي نكرديم دنيارو از پنجره ديد ديگران نگاه كنيم.
10-چون كه به ما نميگويند استاد پس بايد به اساتيد فحش داد.(اساتيد رياضي مهندسي در اولويت ميباشند)
11-چون ما نميوانيم مثل بعضي ها موهايمان را از بيخ و بن كوتاه كنيم،پس براي اينكه نشان دهيم
ما هم خيلي با كلاسيم از لزبين ها حمايت ميكنيم.
12-چون كه ما جنبه آزادي را نداريم چه در نوشتن وبلاگ و چه در رفتار اجتماعي
13-چون ما طرفدار موسيقي سنتي هستيم و از پينك فلويد خوشمان نمي آيد.
14-چون اين الگوي ذهني همه ما ايراني هاست««همه اشتباه ميكنند جز من»».
15-چون اگه به اون دخترك كچل(من قبلا براي گفتن اين حرف اجازه نامه كتبي گرفتم)
فحش نميداديم اسلام و مسلمين در خطر ميافتاد.(شايد هم بر عكس)
16-چون سيب زميني مدتي جمله حكيمانه نگفت.
17-چون ما همه زن ذليليم اگه يه مرد اين نظريه رو مطرح كرده بود هيچ كس تحويلش نميگرفت.
(اين هم دلايل كليشه اي)
17-چون توي عشق شكست خورديم و براي فراموشي به بقيه توهين ميكنيم.
18-چون توي عشق شكست نخورديم و از بيكاري به بقيه توهين ميكنيم.

ـالبته دلايل عديده ديگري هم وجود دارد كه به دلايل امنيتي بيان نميشود.
در كتب تاريخي آمده است كه سالها پيش در كشوري بنام ايران
رييس مجلسش همينجوري قهر كرد و گفت من ديگه مجلس نميام(بر وزن من ديگه وبلاگ نمينويسم)
ولي فرداش برگشت.
حالا اينجا باز يه رييسي نميخواد ديگه وبلاگ بنويسه
اميدواريم كه اينم پشيمون بشه .
................................................................
ياوه امروز:«« زندگي آن چيزي نيست كه فقط ما مي بينيم»»
دعاي امروز:«« خدا جون بابت Accounte نامحدود مجاني متشكرم »»(فكر بد نكنيد صد در صد قانونيه)

و آنگاه كه نسيم خنك ساحل
موهاي فرفري دخترك كوچولو را نوازش ميكرد و
نور خورشيد بر پهنه بيكران دريا ميدرخشيد
دخترك در انتخاب آرزويش شك كرد
داشتن عروسك را آرزو كند
يا خواندن آوازي كودكانه همراه همبازيش در كنار ساحل دريا.
....................................................................
امروز نه از ياوه خبريه و نه از دعا لطفا فردا تشريف بياوريد.
لطفا كساني كه شديدا احساسات فمينيستي دارند اين مطالب را نخوانند!
خواندن وبلاگ يكي از دوستان خوب مرا بر آن داشت
تا بار ديگر با قلم شيواي خودم(هندونه ارزون شده)
يكي ديگر از مشكلات جامعه بشري ، بالاخص آقايان
ايراني را حل كنم.
(من در اين نوشته ها قصد توهين به هيچ كدام از دوستان عزيز را ندارم.)
و اين مشكل چيزي نيست جز زن ذليلي
البته اين بيماري 5 سطح دارد كه بترتيب شامل:
1-Zi
2-Borland Zi
3-Turbo Zi
4- ++Zi
5-Visuall Zi
است.كه سطح 5 بسيار خطرناك و كشنده ميباشد.
براي اينكه دوستان عزيز از پيشرفت اين بيماري آگاه شوند ،
اين وبلاگ نويس حقير يك عدد چك آپ زي زي سنجي را براي شما
فراهم كرده ام كه با استفاده آن از پيشرفت اين ...... مطلع خواهيد شد.(جاي خالي را خودتان پر كنيد.).
به ازاي هر پاسخ مثبت يك امتياز به خودتان بدهيد.
1-آيا تا به حال از وبلاگي كه نويسنده اش خانم بوده است تعريف كرده ايد؟؟
2-آيا تا به حال سر جلسه امتحان به يك دختر تقلب رسانده ايد؟
3-آيا تا به حال هر چه كه دوست دخترتان خواسته است برايش خريده ايد؟
4-آيا هنگام چت كردن شما اول به دختران سلام ميكنيد؟
5-آيا معمولا وبلاگهايي را ميخوانيد كه نويسنده شان خانم است؟
6-آيا روز 8 مارس وقتي صبح از خواب بيدار ميشويد احساس خوبي داريد؟
7-آيا هنگام رانندگي راه را براي خانم ها باز ميكنيد؟
8-آيا اين حرف ««Lady Is First»»را تا به حال به كسي گفته ايد؟
9-آيا معمولا وقتي با يك خانم قرار داريد سر وقت حاظر ميشويد؟(اگر زودتر حاظر مي شويد 2 امتياز بدهيد)
10-آيا وقتي يك مطلب مشترك هم در وبلاگي كه نويسنده اش يك آقا است و هم در وبلاگي كه نويسنده اش يك خانم است مطرح مي شود
به نظر شما مطلب وبلاگ خانم بسيار زيباتر مي آيد؟

اگر مجموع امتيازات شما بين 1-2 است شما يك Zi هستيد و هنوز جاي اميدواري است.
اگر مجموع امتيازات شما بين 3-4 است شما يك Borland Zi هستيد با كمي تمرين ميشود به شما هم اميد داشت.
اگر مجموع امتيازات شما بين 5-6 است شما يك Turbo Zi هستيد شما الان بر لبه يك پرتگاه ايستاده ايد كه با تلاش شبانه روزي ميتوان به شما هم اميد بست.
اگر مجموع امتيازات شما بين 7-8 است شما يك ++Zi هستيد و در مورد شما فقط ميتوان گفت اگر بار گران بودي و رفتي.
اگر مجموع امتيازات شما بين 9-10 است شما يك Visuall Zi هستيد به دليل استعداد بالاي شما اگر كمي تمرين كنيد به درجه دكتري (ziziBB زن ذليل بدبخت بيچاره )هم خواهيد رسيد.مايكروسافت كه هنوز به اين Verisionنرسيده شايد شما برسيد.

(به سبك خورشيد خانوم) لطفا خانوم ها و آقايان محترم در اين مورد براي من ايميل نفرستند چون جواب نميدهم.(اي زن ذليل بدبخت!!!)
...................................................
نطق خارج از دستور
1-از تمام دوستاني كه با ايميل،آف لاين،تلفن وحتي حضورا به بنده
مراجعه كردند و خواستند بدونند كه اون پسرك داستان ديروز من بودم يا نه
خواهش ميكنم ديگه با نوشته هاي من اينجوري برخورد نكنند.شايد من بودم شايد هم من نبودم
اين به خودم مربوطه كه اينجا داستان چه كسي رو مينويسم و دوستان فقط خواهشا نظراتشون رو به من بگن
نه اينكه الكي دلشون بسوزه.(با شما نبودم)
2-حرومت كنار ساحل تنها تنها عوضش دلت بسوزه امروز اينجا بارون اومد..............
.........................................................................
ياوه امروز: ««چه خوبه زير بارون آدم بگه دوست دارم، بهترين احساس دنياست»»
دعاي امروز: ««خدايا ،پروردگارا، اي خالق هستي،اي ... ديگه بيشتر از اين بلد نيستم »»
هنوز صداي دكتر توي گوشش بود.
چشاشو بست شايد نشنوه ، ولي بي فايده بود.
ـشايد يك ماه آخرو مجبور بشي به خاطر درد مورفين مصرف كني.
اشك از چشماش سرازير شد.
با خودش گفت چرا اين غده لعنتي بايد تو سر من باشه.
چـــرا من .....چــــرا من.
6 ماه ديگه بيشتر زنده نبود.تازه اگه شانس مي آورد.
دلش ميخواست فرياد بزنه از ته دل.
نميدونست بايد چيكار كنه.
از دلسوزي متنفر بود.از اينكه بقيه به خاطر اينكه
داره ميميره با اون مهربون باشند متنفر بود.
تا ديروز مثل بقيه بود.
سر كلاس ميرفت، كار ميكرد ،با دوستاش مسخره بازي در مي آورد
شبا تا 2 چت ميكرد،بعضي وقت ها تو خونه با باباش دعوا ميكرد
مثل بقيه از اومدن بهار خوشحال بود.
اما حالا چي؟؟؟
6 ماه بيشتر زنده نبود.
نمي خواست اين موضوع رو به كسي بگه
از ترحم بدش مي اومد.
پيش خودش گفت وقتي ميميرم چي ميشه
يه كم كه فكر كرد ديد هيچ اتفاق خاصي نميافته.
شايد پدر و مادرش واسش يه ماه گريه ميكردند ولي بعد همه چيزو فراموش ميكردند.
دلش پر غصه شد.
با خودش گفت
اي خدا چرا من مگه من چيكار كردم.
يادش به سه هفته پيش افتاد
سه هفته پيش بزرگترين مشكلش اين بود كه عشقش تركش كرده بود
ولي حالا چي؟؟
يادش اومد كه ميخواسته خودكشي كنه ولي جراتشو نداشته.
از ته دل آهي كشيد.
باز چشاش پر از اشك شد و دوباره گفت چرا من؟؟
خيلي چيزا وجود داشت كه هنوز دلش ميخواست تجربه كنه خيلــــــي چيزها.
به همه حسوديش ميشد. حتي به اون گدايي كه شب ها زير پل ميخوابيد.
نميدونست چيكار كنه؟
بره از خدا به خاطر گناهاش طلب بخشش كنه؟
اگه خدايي وجود نداشت چي؟؟؟
ياد داستان آفرينگان صادق هدايت افتاد.
پيش خودش گفت خدا من هنوز خيلي جوونم چرا من؟؟
به ياد آرزوهاش افتاد .6 ماه خيلي زمان كمي بود
خيلي كم.
نشست گوشه خيابون و هاي و هاي گريه كرد.
ديگه هيچي واسش مهم نبود.نه كار نه درس نه خانوادش
و نه حتي عشق.
دلش مي خواست يكي بود كه باهاش درد دل كنه
يكي كه سرش رو بزاره رو شونه هاش و گريه كنه.
اما يادش اومد كه كسي رو نداره.
فكر ميكرد خدا رو داره اما....
پيش خودش گفت نه حتما خدا وجود داره.
اين غير ممكنه كه خدايي نباشه.
3 ماه پيش رو به خاطر آورد
روزايي كه فكر ميكرد خوشبخت ترين آدم روي زمينه.
ولي حالا چي؟6 ماه ديگه اصلا اون وجود نداشت.
آروم از سر جاش بلند شد.
هوا تاريك شده بود و نم نم بارون داشت شروع ميشد.
پيش خودش گفت مهم نيست.
سعي ميكنم توي اين 6 ماه به آرزوهام برسم.
سعي ميكنم
سعي ميكنم چون هنوز زنده هستم.
و آروم آروم به طرف خونه راه افتاد.
بارون شديدي شروع شده بود.

.........................................................
از دوست خوبم اژدهاي شكلاتي متشكرم كه اون مطلبو در مورد كودكان خياباني توي وبلاگشون نوشتند.
همچنين از دوستان خوبي (ژينا ،حودر ، استاد قاسمي ، سيب زميني(ندا و رامين)،نداي منسجم ،پينك فلويديش و...)كه حاظر شدند
تو اين زمينه به ما كمك كنند بسيار سپاسگرارم.
من منتظر كمك و راهنمايي هاي ساير دوستان هستم.
...................................................................................
من امروز يه معدن پيدا كردم نه اشتباه نكنيد اگه
طلا بود كه من الان اينجا نبودم (توي سواحل هاوايي داشتم ميلاگيدم)
معدن غر بود ولي من هر چي كاويدم قري پيدا نكردم.
من از اين معدن خيلي خوشم اومد.
خدا رو شكر كه وبلاگ عمومي رو از دست نداديم به شكرانه اين نعمت الهي
من هم امروز خواستم يه حالي به اين وبلاگ عمومي بدم براي همين مطلب هايم را
شماره گذاري نكردم. ;)
يه داستان تو وبلاگ حرفهاي تنهايي خــــــــــوندم.................
...................................................................
ياوه امروز: ««يك انسان از نظر احساسات ، توسط سه چيز هدايت ميشود:منطق ، دل وشهوت»»
دعاي امروز:«« خدايا به همه وبگردان يك عدد Accounte نامحدود عطا فرما....آمين»»


حيف شد.
صبح هوا ابري بود،دلم بارون ميخواست اما مثل باقي دلخوشي هام اينم نقش بر آب شد
باد اومد و هوا صاف صاف شد.
نميدونم چرا وقتي محمد نوري گوش ميدم همه غم دنيا مياد تو دلم.
شايد هم ميدونم چرا.
چه خوبه گريه كردن.
چه خوبه كه اشك آدم رو وبلاگش نميريزه.
پارسال توي يه همچين روزي بچه هارو كاشتم، يه تاكسي در بست گرفتم
تا ساعت 8 خونه باشم.
چه خوبه گريه كردن.
بعضي وقت ها غم هم لذت بخشه.
كي مي دونه كي برنده ميشه؟
فرقي هم نداره.
باز خوبه هنوز ميشه پينك فلويد گوش كرد.
باز خوبه هنوز ميشه محمد نوري گوش كرد.
باز خوبه هنوز ميشه گريه كرد.
باز خوبه هنوز ميشه چرند گفت.
چرند گفتن راحت تر از چرند شنيدنه.
گفتن برو گمشو از همه اينا راحتتره
كلمات بريد گمشيد
لعنت به همتون اي كلمه هاي لعنتي
لعنت به همتــــــــــــــــــــــــون................
......................................................................
از صبح تا حالا فقط داشتم وبلاگ ميخوندم،
اينجوري شايد آدم غم(شايد هم شادي) خودش رو فراموش كنه.
يه عالمه روحيات مختلف.
يه عالمه شادي يه عالمه غم.
ولي چيزي كه واسم جالب بود اين بود كه خيلي از عشق صحبت شده بود.
1-عده اي غمگين از اينكه تا حالا عشقي بدست نياورده بودند.
2-عده اي غمگين تر به خاطر اينكه تو عشق شكست خورده بودند
3-عده اي هم خوشحال ،چون عاشق بودند.
از اينرو به خاطر مسئوليت خطيري كه به عهده اين
وبلاگ نويس جزء ميباشد(به خاطر اسم وبلاگم)
و بنا به تقاضاهاي مكرر شما دوستان(باور نميكنيد!!!!)
بر آن شدم تا نكاتي را ياد آور شوم تا دسته سوم به سرنوشت
دسته اول و دوم دچار نشوند.(هر گونه عوارض جانبي ناشي از مصرف
اين دستورالعمل ها به عهده مصرف كننده ميباشد).
1-قبل از هر چيز اينرا به خاطر داشته باشيد كه شما عاشق نشده ايد چون اينجوري ديگه شكست هم معنا نداره چون عشقي وجود نداشته.
2-به سرعت password طرف مقابل را حك(همان هك)كنيد تا به محض اينكه بوي خيانت شنيديد جلوي انرا بگيريد.
3-روزي نيم ساعت در شلوغ ترين جاي شهر قدم بزنيد (منظور پر دود ترين نقطه شهر است)چون گاز co شما را به شدت فراموشكار ميكند.(شايد يه وقت شكست خورديد ،لازمه زود فراموش كنيد)
4-زياد به طرف مقابل نگوئيد «« دوستت دارم»» فقط روزي سه بار بعد از غذا.
5-هيچ وقت اينرا به طرف مقابل نشان ندهيد كه او مهمترين مساله زندگي شماست.(چون ممكنه خوشي بزنه زير دلش).
6-زياد به طرف مقابل فكر نكنيد.
7-سعي كنيد حداقل يه چند تا خاطره بد هم از هم داشته باشيد شايد يه روزي لازم بشه.
8-هميشه فرض رو بر اين بزاريد كه عشقتون به شما خيانت ميكنه مگه اينكه خلافش ثابت بشه.
9-از اين نترسيد كه عشقتون ممكنه به شما خيانت كنه چون اگه به اين موضوع فكر كنيد حتما خيانت ميكنه.
10-روزي سه بار اين شعر رو زمزمه كنيد
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو،مجو،هرگز
او معني عشق را نميداند
راز دل خود به او مگو هرگز
(بسته به نياز ميتوانيد جاي مرد و زن را عوض كنيد)
11-يك عدد وبلاگ درست كنيد شايد يه روزي به درد بخوره.
12-فكر كنيد اين چيزي كه بين شما و عشقتون وجود داره عشق نيست بلكه هندونه است
در نتيجه شكست در هندوانه زياد سخت نيست.
13-وقتي كه با هم چت ميكنيد با يه اسم ديگه(مثل سيما يا نيما) PM بديد و عكس العمل عشقتون رو بررسي كنيد.
14-هميشه تعدادي Back up داشته باشيد.
15-روزي 48 بار عشقتون رو ببوسيد.
16-مطلقا به طرف مقابل قول ازدواج ندهيد چون بدترين چيز اينه كه اون خيالش از بابت شما راحت باشه.
17-اگه پسر هستيد يه ربع ديرتر سر قرار حاظر بشيد و اگه دختر هستيد يه ربع زودتر.
18-معمولا به عشقتون بگيد امروز واسم يه خواستگار ديگه اومده يا ااينكه مامانم منو مجبور كرده كه با دختر حاج آقا ازدواج كنم.
19-.....
20-....
فكر كنم تا همينجا كافي باشه اگه باز به نكات بيشتري احتياج داشتيد من ديگه بلد نيستم!!!!!!!
......................................................................

ياوه امروز:«« اگه از وبلاگ من بدت مياد مجبور نيستي اونو بخوني»»
دعاي امروز:«« خدايا اين وبلاگ عمومي را به ما بازگردان...آمين»»
حقيقت زندگي !
هميشه اين سئوال واسم مطرح بوده كه حقيقت زندگي چيه؟
خدا چرا آدم رو خلق كرده؟
بياد اينجا كه چيكار كنه؟ يه مدت همينجوري دور خودش بچرخه؟
يه مدت همينجوري دروغ بشنوه؟ يه مدت همينجوري دروغ بگه؟
خلاصه چـــــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟
ولي يه جا خوندم آدم واسه اين آفريده شده
كه توي اداره هستي به خدا كمك كنه !!
طبق اين نظر همه ما يه جورايي خدا هستيم،(در حقيقت
هر كدوم از ما يه تيكه از روح خدا هستيم چون خدا روح خودشو در كالبد ما دميده)
خيلي حال ميكنم وقتي به اين موضوع فكر ميكنم.
دارم به اين فكر ميكنم كه اگه ما جاي خدا بوديم چيكار ميكرديم؟؟
يعني اگه ما خدا بوديم چيكار ميكرديم.
(اگه ديگه من از فردا به دليل سنگ شدن نتونستم وبلاگ بنويسم از همه اهالي وبلاگ سيتي
التماس دعا دارم.شباي جمعه فاتحه يادتون نره).
من به خدا معتقدم ولي دارم فكر ميكنم اگه جاي اون بودم چيكار ميكردم؟؟؟
شايد اينكار ها رو انجام ميدادم:
1-اول يه كم عقل به صاحب اين وبلاگ عطا ميفرمودم.
2-همه نعمت هاي دنيارو به طور مساوي بين مخلوقاتم تقسيم ميكردم.
3-چون من ايراني هستم پس همه پسر خاله هامو ميكردم رئيس جمهور ممالك مختلف.
4-جهنمو تعطيل ميكردم تا همه حال كنند.
5-ميرفتم يه خونه تو شمال ميگرفتم امور رو هم به دست معاونينم ميسپردم.
6-تمام كساني رو كه باعث و باني جنگ ها بودند با يه سيخ داغ توي ميدون شهر قرار ميدادم تا مردم سيخو يه جاي اونا(به قول پينك فلويديش مثلا گوش)بكنند.
7-از بس كه من مديريت سرم ميشه دو روزه در دنيارو تخته ميكردند.
8-سعي ميكردم يه فكري به حال اين سرزمين گل و بلبل بكنم و اونو از اين فلاكت در بيارم(ولي مطمئن نيستم موفق ميشدم)
9-هدف از زندگي و خلقت رو طبق آيين نامه اي به مردم ابلاغ ميكردم.
10-هر كسي به من توهين ميكرد سريع سنگش ميكردم.
11-هر شب وببلاگ ميخوندم.
12-هر كسي تو عشق به طرف مقابلش خيانت ميكرد را به جزاير ماداگاسكار تبعيد ميكردم.
13-كنكور رو بر ميداشتم.
14-گفتگوي تمدن ها راه مي انداختم.
15-اختلاس ميكردم و بعدش هم ميرفتم كانادا.
16-يه نظام ديگه تو دنيا بر پا ميكردم فقط بر اساس محبت و عشق.
17-توي دنيا يه صلح ابدي برقرار ميكردم.
18- يه ذره شادي به زندگي مردم ايران تزريق ميكردم.
19-تمدني كه قرار طي هزاران سال نصيب مردم دنيا بشه رو يه شبه بهشون ميدم تا خيالشون راحت بشه.
20-نسل آدمو از بين ميبردم چون اون چيزي كه ميخواستم نبود.
21-سعي ميكردم اين آدمو آدم كنم.
22-......

خدا رو شكر كه من خدا نيستم وگرنه معلوم نبود چه به سر بشريت
مي آمد.
ولي خوب كه فكر ميكنم مي بينم ميتونم يه جورايي كارهايي رو كه اون بالا گفتم رو انجام بدم.
حداقل يه جورايي ميتونم سعي كنم كه انجام بگيره.
پس ديگه چرا بشينم فكر كنم كه حقيقت زندگي چيه؟
حقيقت زندگي اون چيزيه كه ما ميخواهيم.
حقيقت و هدف از خلفت رو خود ما ميسازيم.
اين هدف ميتونه خيلي پوچ باشه يا خيلي متعالي.
در حقيقت ما روح هاي خدا هستيم كه هدف هستي رو
مشخص ميكنيم.
پس كاش به خوبي ها فكر كنيم.
پس كاش هدفي متعالي رو انتخاب كنيم....
........................................................
نطق پيش از دستور
1- اينقدر به اين پينك فلويديش بيچاره گير ندهيد بابا اون چيكار كنه از همجنس بازها متنفره نا سلامتي اينجا يه دنياي آزاده.
2-من امروز يكي از دخترهاي عمه جانم رو بعد از 15 سال ديدم ،تا آخر مهموني فقط به من ميگفت تو اون موقع ها به بستني ميگفتي بتتني،ولي خيلي آدم باحاليه اين دختر عمه ما
تقصيري نداره تازه اومده ايران.
3-راستي خوبه هنوز هم بلديم بگيم سلام.
4-عده اي از اين موسيقي قبلي صفحه من تعريف كردند عده اي هم گفتند جواتيه، تا اينكه خود پينك اومد و به من گفت :تو كه اينقدر پسر گلي هستي و مطلبات توپند(الهي قربون بچم برم چقدر شكسته نفسي ميكنه)بيا و يه موسيقي از گروه ما بزار اينجا ، من هم تو رو در بايستي گير كردم و Hey You را گذاشتم .
5-آقا ما اينجا يه خبرگزاري داريم آخر دموكراسيه ، تو چه نازي مردم سالاري جونم.(چون به من لينك داده)
6-باقي انطاق (جمع نطق ها)ما براي بعد چون ظاهرا دسته اي از ميهمانان تشريف فرما شدند.
............................................................................
ياوه امروز: «« تا ميتوانيم امروز را به شادي بگذرانيم ،شايد فردا غمگين تر از امروز باشيم.»»
دعاي امروز:««خدايا به خدا من نوكرتم ،من نميخواستم اين حرفهارو اون بالا بزنم همش تقصيره رفيق نابابه»»(خدارو شكر رفيق ناباب رو آفريدي ما تقصير هارو گردن يكي بيندازيم)



يك روز بهاري !
با صداي ملچ و ملوچ روبوسي از خواب بيدار شدم،واي اينجوري
كه اينا روبوسي ميكنند خدا رحم كنه.
شيطونه گفت پتو رو بكش رو سرت و بگير بخواب،ولي نه
حرفهاي عمه قزي هاي فاميل به مدت 68 سال پشت سرم،
از تبليغات آمريكاي جنايتكار! هم بدتره.
آره پسر فلاني
خودشو ميگيره ، اين پسره اصلا از ما بدش ميآد و......(با لهجه خاله زنكي بخونيد).
سريع آماده شدم كه برم پيش ميهمان ها.
سلام
اوخ چقدر هم هستند .....
واي خدا بايد با همه اينها روبوسي كنم؟؟
آخه يكي نيست به اينا بگه ميخوايد بريد عيد ديدني
ريشتون رو بزنيد .
من خل كه سه تيغه كردم.
ـ ملچ...سلا.....ملوچ صد سا .....اميدوارم كه ..ملوچ......
الهي همه ريشاتون تار تار بشه ،دهنم صاف شد،از سمباده زبر تره.
ـ خوب شما خوب هستيد.
مرسي ،متشكرم بد نيستم.
ـ با درسها چطوريد.
اي بد نيست پاس ميشن يواش يواش.(تو دلم گفتم باز خوبه اين نپرسيد كلاس چندمي!!!)
ده دقيقه بعد
ـ خوب ميگفتيد
ـ خوب شما خوب هستيد.
مرسي ،متشكرم بد نيستم.
ـ با درسها چطوريد.
اي بد نيست پاس ميشن يواش يواش.
48 بار اين سوالاتو از من پرسيدند،پيش خودم
گفتم كاش يه پلاكارد انداخته بودم گردنم كه روش نوشته بود:
نام:مهدي
قد:يك متر و هفتاد و هفت
من بد نيستم متشكرم
درسها هم خوبه
غذاي سلف افتضاحه
اي كار و بار هم بد نيست
زبــــــــونتــــــــــــــو گاز بگير(در جواب اينكه كي شيريني شما رو مي خوريم)
بابا من اصلا هم صحبت اينا نبودم
به اطراف نگاه كردم و حسوديم شد
همه حسابي داشتند واسه هم تعريف ميكردند
يه كم اونورتر دوتا از پيرزن هاي فاميل نشسته بودند:
بحث مورد نظر:
چرا شمسي خانوم توي بله برون دختر اقدس خانوم نيومده بود.
يه كم اونورتر خانوم هاي بين 30 تا 45 بودند زن دايي و خاله و....
بحث مورد نظر:
اين مبل استيل رو چند خريديم و اينكه چرا جهيزيه دختر شمسي خانوم تلويزيونش سامسونگ بود
ميبايست سوني باشه.
يه كم اونورتر دخترهاي بين 18 تا 26 دختر خاله و دختر دايي و .....
بحث مورد نظر:
آره دكتر فلاني دماغ رو بهتر عمل ميكنه، مدل عروسكي به من مياد،
اين گوشي سوني رو 400 تومن خريدم ، واسه ولنتاين سينا فلان چيزو واسم خريد ......
براي اولين بار (شايد هم آخرين بار )به اين غيبت كردن ها حسوديم شد.
آخه من اگه ميخواستم بحثي رو بكشم وسط اينا حوصله نداشتند
مثلا بهشون ميگفتم دارم HTML ياد ميگيرم،سيمولينك Matlab 6 چه قويه يا اينكه شعرهاي شل سيلور استاين چه باحاله!!!!
يه فكر شيطاني به ذهنم رسيد.
بهتره يه بحثي راه بياندازم حداقل يه كم بخندم.
راستي خاله جان شما هم شيريني نگرفتيد واسه عيد؟؟
ـ نه گناه داره
چه گناهي خاله اينا همش خرافاته ، سنتي فكر كردنه.
ـ نه خاله روم سياه كفر ميگي، اين حرفها چيه ميزني(عجب غلطي كردم اين بحث رو راه انداختم)
آخ كاش يكي ادعاي روشن فكريش بشه بياد كمك
دختر خاله:آره مهدي راست ميگه اينا سنتي فكر كردنه
مادر بزرگ:دختر يه ترم رفتي دانشگاه نشستي كفر ميگي
پسر دايي:خان جون محبوبه راست ميگه دين كه با يه جعبه شيريني از بين نميره.(ناگفته نماند اين پسر دايي ما به دلايل ديگري از دختر خاله دفاع كرد!!!!)
نيم ساعت بعد
الان همه مهمونها دو دسته شدند و حسابي دارند بحث ميكنند
من هم خيلي دارم سعي ميكنم جلوي خنديدنمو بگيرم.
جالب اينجاست كه راجع به همه چيز بحث شد
از شيريني عيد،امام حسين،ولي فقيه،چرا بنزين گران شد،شاه خوب بود يا بد،دفتر تحكيم وحدت،
قتل هاي زنجيرهاي،آمريكا،علم بهتر است يا آخوند و ...........
منم تا آخرش لام تا كام حرف نزدم.

نتيجه گيريه اخلاقي:
1-من پسر خيلي خيلي اجتماعي هستم.
2-من گلم و اصلا حرفهاي خاله زنكي نميزنم.
3-براي جلوگيري از بروز دعواهاي فاميلي شيريني بخريم.
4-اگه يه جا رفتيد عيد ديدني بهتره از ولنتاين حرف نزنيد چون ممكن يه آدم حسود مثل من اونجا باشه و از حسودي
بحث هاي مسخره راه بيندازه.
5-چون زياد نوشتم بقيه دلايل باشه واسه بعد فعلا اينو گوش كنيد
.............................................................
ياوه امروز: «« چيزهاي بزرگ را تنها ميتوان از دور ديد.»»
دعاي امروز:«« خداوندا همه ما وببلاگ نويسان را به راه راست هدايت فرما. »»



نگاهي به طرح آموزش كودكان كار و خيابان
اين طرح توسط اعضاي كميته كودكان خياباني "انجمن حمايت از حقوق كودكان"از خرداد ماه سال 79 در روزهاي جمعه در كتابخانه خواجوي كرماني واقع در پارك خواجوي كرماني،محله ي دروازه غار شروع به كار كرد و در ابتدا با6 داوطلب و حدود 20تا30 كودك كار خود را آغاز كرد و از آن جا كه اساس فعاليت در اين طرح، كار داوطلبانه و اراده ي شخصي فعالان در طرح بود در ايجاد رابطه ي انساني-عاطفي با كودكان محله آن چنان تا ثير گذار بود كه هنوز هر هفته با چهره هاي جديد از اين كودكان مشتاق آموزش و يادگيري روبه رو مي شويم تا جايي كه اكنون 250 كودك را در بر ميگيرد.
پس از يك ماه فعاليت خيلي زود متوجه شديم كه اگر چه سواد آموزي و خواندن و نوشتن پايه و اساس ديگر آموزش هاست ولي اين بچه ها به دليل شرايط سخت و غير قابل تصوري كه دارند نياز به سواد آموزي شايد نياز پنجم آنان باشد. كودكاني كه بيش از هر چيز از بحران هويت و بحران عاطفه در شهر بزرگي مانند تهران رنج مي برند. بچه ها در حالي در كلاس درس حاضر مي شدند كه نه تنها صبحانه بلكه شب قبل هم شام نخورده بودند. همچنين در وضعيت بهداشتي اسفباري زندگي ميكردند.آثار ضرب و جرح موجود در صورتشان حاكي از وجود نابساماني و خشونت در زندگي، چه در خانواده و چه در خيابانها و كارگاهها بود. كودكاني كه به ندرت كسي آنان را به نام صدا كرده بود. بيشتر آنان را "آهاي"يا "بچه"خطاب كرده بودند. كودكاني كه خيلي از آنان حتي شناسنامه نداشتند.
لذا به سرعت با اعضاي جديدي كه به ما پيوستند،گروه هاي كاري مختلف بر اساس نيازها شكل گرفت.پس از تشكيل اولين گروه يعني سواد آموزي،بلا فاصله گروه هاي ديگري مانند مددكاري، بهداشت،آموزش پيش از دبستان،ورزش و غيره شكل گرفتند و شروع به كار كردند.
اكنون پس از گذشت18ماه تعداد نيروهاي داوطلب فعال در طرح به 40نفر مي رسد كه تركيب هاي متفاوتي از پزشك معالج،پرستار،مربي ورزش،مددكار،روانشناس و غيره را تشكيل مي دهد.
................................................................
يكي از مشكلات عمده اين سازمان كمي تبليغات ميباشد.
به نظر من ما بلاگر ها و بلاگ خوان ها ميتونيم حداقل توي رفع اين مشكل
به اين سازمان كمك كنيم.
لطفا نظراتتون و يا اينكه مايليد همكاري كنيد را براي من بفرستيد.(همين بقل توي ستون به رنگ سبز ««نظرات شما»»)
سين هفتم سيب سرخي است
حسرتا كه مرا نصيب
از اين سفره سنت
سروي نيست.
شرابي مرد افكن در جام هواست
شگفتا كه مرا بدين مستي
شوري نيست.
سبوي سبزه پوش در قاب پنجره
چنان دورم
كه گويي جز نقش بي جاني نيست.
و كلامي مهربان در نخستين ديدار بامدادي
فغان
كه در پس پاسخ و لبخند
دل خنداني نيست.
بهاري ديگر آمده است
آري
اما براي آن زمستانها كه گذشت
نامي نيست
نامي نيست.

بهار هم بالاخره اومد.عيد هم همينطور.
شايد منتظرش بوديم ، شايد هم ازش فرار ميكرديم
ولي بالاخره اومد ،مثل هر بلايي كه ازش فرار ميكنيم يا منظرشيم.
از قديم ميگفتند : موقع سال تحويل هر كاري كني تا آخر سال همون كارو
انجام ميدي. بچه كه بودم(ميخواي بگي حالا بزرگ شدي)يادمه يه بار موقع
سال تحويل خوابم برد، بعدش چقدر گريه كردم كه نكنه من همه سال خواب باشم.
اين حرف واسم مسخره بود تا عيد پارسال.
سال پيش موقع تحويل سال داشتم چت ميكردم عين آدم هاي خل،
تا آخر سال هم داشتم چت ميكردم حداقل روزي دو سه ساعت،نتيجه شو
هم ديدم،خيلي بد بود افتضاح بود.(شايد هم حقم بود)
امسال موقع تحويل سال داشتم وبلاگ مينوشتم
شايد سال ديگه اين موقع ها ،از اين هم پشيمون شده باشم.
دلم ميخواد امسال خيلي چزارو ياد بگيرم
اول ياد بگيرم قبل هر چيزي انسان باشم.
ياد بگيرم آدم ها كارخانه كلمه سازي هستند و نميشه به كلمات اعتماد كرد.
ياد بگيرم دروغ هم جزيي از زندگيه و اگه به آدم دروغ گفتند(يا اگه به كسي دروغ گفتم)اتفاق خيلي مهمي نيفتاده.
ياد بگيرم به بقيه هم كمك كنم.
ياد بگيرم همه آدم ها توي اين دنيا تنها هستند،
شايد يه منافع مشترك اونا رو يه مدت(اين يه مدت ميتونه صد سال باشه) كنار هم نگه داره ولي در نهايت تنها هستند.
ياد بگيرم بقيه رو دوست داشته باشم.
ياد بگيرم كمتر خود برتر بيني داشته باشم.
ياد بگيرم يه كم هم از پنجره ديد ديگران به جهان نگاه كنم.
ياد بگيرم بقيه رو هم تو شاديم شريك كنم ولي توي شادي بقيه شريك نشم.

اگه همه اين چيزارو ياد بگيرم ديگه تا آخر عمر هيچي نميخوام.
...........................................................................
نطق خارج از دستور
فقط جهت اطلاع:
يه چيزايي جديدا اومده بنام كارت تبريك معمولا آدماي متمدن با ايميل ميفرستند.
البته آدم ميتونه كارت تبريك هم نفرسته فقط سال نو رو تبريك بگه.
بعضي وقت ها هم ميشه سال نو رو هم تبريك نگفت فقط احوالپرسي كرد.
بعضي وقت ها هم ميشه حتي احوالپرسي هم نكرد فقط سلام كرد.
البته در مواردي هم ميشه سلام هم نكرد فقط گفت « هي »».
اما دريغ از يك « هي »
نه !!!! من ميدونم ما شيعيان امسال عيد نداريم به خاطر همين هم « هي » هم نميگيم.
.....................................................................
ياوه امروز:«« هيچ كس به درستي ارزش آفتابه را نميداند. »»

دعاي امروز:«« خدايا من كه غذامو تو ظرف آلومينيومي نمي پيچم ،پس خودت به من يه كم فراموشي عطا كن !! »»


بوي بهار است و روز عشق وجواني
وقت نشاط است و شور و مستي و غوغا
خنده گل را ببين به چهره گلزار
آتش مي را ببين به دامن مينا
ساقي من! جام من! شراب من! امروز:
نوبت عشق است و عيش و نوبت صحرا،
آه ، چه زيباست از تو جام گرفتن
وز لب گرم تو بوسه هاي گوارا.

امسال هم تموم شد با همه خوبي ها و بدي هاش.
كدوم بيشتر بود....اصلا مهم نيست ، مهم اينه كه يه سال
جديد در پيشه با همه خوبي ها و بدي هاش ،بهتر به اين فكر
كنيم كه چطور ميتونيم خوبي هاشو افزايش بدهيم و از بدي ها بكاهيم.
.........................................................................
سفره هفت سين پهنه همه خانواده كنار سفره نشستند
همه منتظر تحويل سال هستند به خصوص دو تا داداش كوچيكم.
دل توي دلشون نيست ،شايد به خاطر اينكه تا سال تحويل بشه
اين دو تا شيطون عيدي گيرشون مياد و........
همه مردم تقريبا يه جورايي خوشحال هستند چون بالاخره بهار خانوم
از راه رسيدند و..........
ولي هيچ فكر كرديم ممكن كسايي هم باشند كه اومدن بهار شادشون نميكنه
هيچ شده موقعي كه داريم وسايل سفره هفت سين رو از اون پسرك دستفروش
ميخريم به اين فكر كنيم كه اين پسر نه ساله توي خونشون سفره هفت سين داره.
هيچ امشب موقعي كه از اون دخترك مو بور با عجله گل خريديم تا واسه تحويل سال خونه كنار
خانوادمون باشيم به اين فكر كرديم كه اين دختر معصوم موقع سال تحويل كجاست
اصلا واسمون مهمه
اصلا به ما چه ربطي داره
اصلا مهم نيست
اصلا مهم نيست كه اگه اين دخترك تمام گل هارو نفروشه و باباي معتادش شب توي خونه
با كمر بند سياهش كنه ،به ما چه ربطي داره.
واسه من مهم اينه كه به موقع برسم خونه و بعد از سال تحويل به عشقم زنگ بزنم و تبريك بگم
واسه من مارك hair foodم يا رژ لبم خيلي مهم تره چه اهميتي داره كه اون دختر بيچاره
پوست دستش خشك شده(به خاطر شستو شوي عيد توي خونه يه آدم بي غم)و شب ها از سوزش دست
خوابش نميبره.
واسه من كاپوچينوي رييس تو تخت طاووس مهمتره چه اهميتي داره اون پسر بچه شب عيد
آرزوي يه دونه موز رو داره.
واسه من رفتن به بازار تجريش با عشقم مهمتره،چه اهميتي داره كه اون دخترك تمام عمرشو آرزوي يه لباس
نو داشته.
واسه من اينكه اين ترم تمام درسامو پاس كنم و ترم ديگه هم بشينم واسه ارشد بخونم مهمتره ، چه اهميتي
داره اون پسره مدرسه نميره تا كار كنه تا زنده باشه.
واسه من خيلي مهمه كه امسال شركتم چقدر سود خالص داشته باشه چه اهميتي داره كه اون دختر مو بور
اگه به اندازه كافي پول نبره خونه از غذا خبري نيست.
واسه من اين خيلي مهمتره كه عشقم روزي دوازده بار بگه عزيزم دوستت دارم(از ترس اينكه مبادا به من خيانت كنه)
چه اهميتي داره كه اون پسره از وقتي كه مامانش توي تصادف مرد آرزوي يه كلمه محبت آميزو داشته فقط فحش شنيده از اين روزگار.
واسه من مهمه كه مبل جديدم با دكوراسيون اتاقم ست باشه چه اهميتي داره اون دخترك شبها بايد روي زمين بخوابه.
واسه من رفتن به رستوران سفير و خوردن لازانيا همراه عشقم خيلي مهمتره چه اهميتي داره وقتي اون پسره
توي سطل آشغال دنبال يه تيكه پيتزا ميگرده ، تازه اگه عشقم بگه اه چه بي كلاسه من هم تا ييد ميكنم.(اگه هم خيلي آدم خوبي باشه فقط ميگه آخي نازي گناه داره، همين)
واسه من عمل كردن دماغم از همه چيز مهمتره (مگه من چيم از عمه قزي كمتره اون عمل كرد من نكنم)چه اهميتي
داره سرما خوردگي اون دختره تبديل به رماتيسم شده چون پول نداره بره دكتر و شبا از پا درد گريه ميكنه.
اصلا به من چه
مگه من مقصرم
واسه من خودم و اطرافيانم از همه مهمتر هستند.
آيا واقعا اينجوريه
آيا ما هيچ وظيفه اي نسبت به اونا نداريم
الان حتما ميگيد باز اين پسره سرش خورده به طاقچه و وجدان درد گرفته.
يا اينكه واسه اينكه وجدان درد نداشته باشيد پيش خودتون ميگيد اين پسر ها و دختر ها
همشون يه باند هستند ظاهرشون اينجوريه اينا خونشون توي برج سپيد، عمدا مظلوم نمايي ميكنند....

آيا ما ميتونيم به اين طفل هاي معصوم كمك كنيم؟؟؟؟؟؟
مثلا با راه اندازي يه وب سايت واسه اونا و جذب كمك از طريق اينترنت.
يا اينكه تبليغ واسه سازمانهاي غير دولتي كه تو اين زمينه فعاليت ميكنند.
يا هر ايده ديگه اي كه شما داريد.
لطفا ايده ها و نظر هاتون رو يا به آدرس من يا كلوپ بلاگرهاي فارسي
بفرستيد.
بيايد با كمك هم يه كاري كنيم تا امسال واسه بقيه هم يه سال شاد باشه.
ببخشيد زياد حرف زدم.(ديگه تكرار نميشه)
سال خوبي رو داشته باشيد
پر از شادي براي شما و كساني كه دوستشان داريد.


ياوه امروز:«« آيا بني آدم اعضاي يكديگرند؟؟»»
دعاي امروز:«« سلام خدا سال نو مبارك»»



از كجا بفهميم بهار نزديكه؟؟؟؟؟
امروز روز پر جنب و جوشي واسه مردمه.
همه ميخوان قبل از تحويل سال به همه كارهاشون برسند.
يه دختر سه ساله با موهاي قهوه اي روشن با يه گل سر سبز
داره گريه ميكنه و ميگه: من همون كفش قرمزرو ميخوام.
يه پير زن و پيرمرد تر و تميز پشت ويترين مغازه ايستادند و دارن
راجع به يك كت و شلوار نظر ميدن.
دخترو پسري كه دستاي همديگرو گرفتند به آرومي تو اون شلوغي
قدم ميزنند انگار كه دارن رو ابرها راه ميروند.
خدايا چقدر جنب و جوش مردم قشنگه.
اما تو اين حال و هوا هستم كه يه اعلاميه رو ديوار ميبينم:
««شيعيان امسال عيد ندارند»».
خوب شد اينو ديدم
وگرنه امسال عيد ميگرفتم
من اصلا كاري به اون آدماي كافر ندارم كه با شور و شوغ دارند
واسه عيد خريد ميكنند
حتما اونا شيعه نيستند
يا كه مزدورهاي آمريكا هستند.............

من ديني رو كه با شادي مخالفه نميخوام
من ديني رو كه با يه چهار شنبه سوريو دو تا ترقه از بين ميره نميخوام
من ديني رو كه با يه تبريك عيد ميلرزه نميخوام
من ديني رو كه با يه جعبه شيريني و دو تا دونه تخمه بهش ضربه بخوره رو نميخوام
ديني رو كه من دارم خيلي محكم تر از اين حرفهاست
خداي من خيلي مهربون تر و شاد تره
دين من هيچ منافاتي با شادي نداره
حسين من با تبريك عيد فراموش نميشه
ببخشيد چقدر زيادي حرف زدم اصلا ميخواستم يه چيزه ديگه بگم
ميخواستم بگم از كجا بفهميم بهار نزديكه؟؟؟
اگه گفتيد؟؟؟؟؟؟؟
1-از روي تقويم.
2-از روي بهار نارنج هاي توي حياط.
3-از اينكه طلب كارها در به در دنبالت ميگردند چون ميخواهند حساب هاي آخر سالشون رو ببندند.
4-از اينكه همه جا سبز شده.
5-از اينكه همه جا سياه شده.
6-از اينكه مسيري رو كه هر روز 10دقيقه با تاكسي ميومدي بايد 45 دقيقه بياي.(تازه اگه شانس بياري تاكسي گيرت بياد)
7-از اينكه برنامه هاي تلويزيون شاد ميشه.
8-از اينكه برنامه هاي تلويزيون غمگين ميشه.
9-از اينكه گذر عمرو ميبيني با خاطرات خوب و بدششش.
10-از اينكه بايد ساعتتو يه ساعت بكشي جلو.
11-از اينكه مردم شاد هستند.
12-از اينكه رييس قبيله گفته مردم حق ندارند شاد باشند.
13-از اينكه سر هر كوچه يه دكه ماهي گلي فروشي باز شده وصاحبش داره فرياد ميزنه بدو بدو ماهي گليه.
14-از اينكه سر هر كوچه يه تكيه عزاداريه.(نه اينكه بگم بده چون ما همه آزاديم ولي اونا دارند آزادي رو ميگيرند)
15-از اينكه مجبوري (واقعا مجبوري)اتاقتو يه كم مرتب كني.
16-از اينكه به گفته رييس قبيله آخرين چهار شنبه سال شيفت پيدا ميكنه (تغيراتي كه در آينده رخ خواهد داد:به
خاطر اينكه مشت محكمي به دهان آمريكاي جنايتكار بزنيم ،عيد نوروز رو 11سپتامبر برگزار ميكنيم ،از اين
به بعد نماز جمعه روزاي دوشنبه برگزار ميشه ، چهارشنبه سوري به 22 بهمن منتقل ميشه و.....بقيه شو
خودتون ميفهميد)
17-از اينكه هميشه تو يه مزرعه تعداد گوسفند ها،حداقل نصف به اضافه يك است.
18-از تغييراتي كه در خودتون احساس ميكنيد ميفهميد.(اينو يه نفر كه هميشه خندانه گفت)
19-از اينكه ميفهميد چقدر اجناس گرونه و شما چقدر بي پول.
واي خسته شدم از بس نوشتم.
فك دستم درد گرفت از بس حرف زد
................................................................


ياوه امروز:««من نميتوانم ابرها را برايت به چنگ آورم
و يا به خورشيد برسم
من هرگز آن كسي نبودم كه تو ميخواستي.........
متاسفم از اينكه روياي تورا تعبير نكردم،
من تنها برايت آوازي خواندم
و گذشتم...
اين تنها كاري بود كه از دستم بر مي آمد
مرا ببخش!....»»

دعاي امروز:««سلام خدا باز همون آش و همون كاسه»»





باز كن پنجره ها را،كه نسيم
روز ميلاد اقاقي ها را جشن ميگيرد
و بهار
روي هر شاخه،كنار هر برگ
شمع روشن كرده است
خاك جان يافته است
تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اينهمه دلتنگ شدي؟
باز كن پنجره ها را
و بهاران را
باور كن .
سازمان حمايت از كودكان كار و خيابان يك سازماني است كه توسط كمكهاي مردمي اداره ميشه ولي متاسفانه در ايران خيلي از افراد از وجود اين سازمان اطلاعي ندارند.
اين سازمان در روزهاي جمعه براي اين كودكان كلاس هاي آموزشي تشكيل ميدهد و محل تشكيل كلاسها در خيابان شوش در فرهنگسراي خواجوي كرماني است.
مشكل اساسي اين سازمان كمبود تبليغات هست.
من كه خودم در حال حاضر در حال يادگيري طراحي صفحات وب هستم و زماني كه در اين كار تبحر لازم را بدست آوردم اولين كاري كه ميكنم براي تبليغ براي اين سازمان خواهد بود.
درضمن يك گروه از ايرانيان مقيم سوئد هم يك وب سايت در باره كودكان خياباني دارند كه البته الان آدرس سايتشان را دقيقا يادم نيست ولي خيلي كار زيبايي ميشه كه كسانيكه واقعا به كمك كردن به اين بچه ها علاقمندند با همكاري هم حداقل يك كار مفيدي را در اين مورد انجام دهند.در همين اينترنت خيلي كارها ميشه كرد يا بقول شما در همين وب لاگ نويسي.
باتشكر وتبريك سال جديد
خدانگهدار
محبوبه(نامه يكي از دوستان در مورد مطلب روز جمعه)
به نظر شما دوستان ما چطور ميتونيم از طريق وببلاگ هامون به اين بچه هاي معصوم كمك كنيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اي كه با سلسله زلف دراز آمده اي
فرصتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
امروز خيلي خوشحالم ، توپم ،جنبش مولكولي سلول هاي
بدنم بينهايت شده،اون غده سياه بد خيم كه تو سرم بوده داره ذره ذره
آب ميشه.
دارم ميبينم نه انگار خدا هم هنوز زنده است.قربونش برم.
شايد يه روزي تو اون دور دورا زنده تر هم بشه.
شايد، البته شايد يه روزي اون دور دورا يه زندگي خاموش شده باز روشن بشه.
امروز ابرها هم از خوشحالي گريه ميكردند،شايد
ابرها هم مثل من امروز يه ابسيلون مزه زندگي رو چشيده بودند.
خوشحال بودم .
خوشحال زيرا ،
1-من آدم الكي خوشي هستم.
2-چون امروز عروسي عمم بوده.
3-چون امروز عشقم برگشت.
4-چون امروز عشقم تركم كرده.
5-چون اصلا عشقي ندارم و واسه همين خيلي خوشحالم.
6-چون شنيدم استاد رياضي مهندسيمون از طبقه سيزدهم افتاده پايين.
7-چون بابام يه زنه ديگه گرفته.(اگه مامانم بفهمه دارم اين حرف رو
تو وببلاگم ميزارم همين مونيتور رو تو سرم خورد ميكنه ولي اگه
بابام بفهمه به خرج خودش يه هفته منو ميفرسته كيش)
8-چون تو دلم يه ابسيلون اميد دارم اون دور دورا يه اتفاق خوب مي افته.
9-چون امروز يه قرار داد جديد بستم.
10-از بس كه من آدم كافري هستم فقط توي ماه محرم خوشحال ميشم.
11-چون كانتر وببلاگمو ديدم!!!!(پس واقعا الكي خوشي)
12-چون عيد نزديكه.
13-چون درخت سيب ما شكوفه كرده.
14-چون هر جا رفتم كه شلوارمو رفو كنم گفتند بعد از عيد
آماده ميشه.
15-چون فهميدم آمريكا خيلي خيلي اخه، الهي خورشت مامانش بسوزه.
16-چون من يك عدد وببلاگ دارم كه ميتونم ملنگياتم رو (خاطرات سابق)
اونجا بنويسم.
17-چون دختر حاج آقا شوهر كرده.
18-چون حاج آقا باز پيغام داده اين آقا پسر گلتون چرا نمياد
خواستگاريه صبييه من(شايد هم سبييه)،بابا بيايد ديگه.(ها ها ها خنديديم ،تحفه)

به نظر شما اين 18 تا دليل واسه اينكه آدم خوشحال باشه كافي نيست؟؟؟؟
واسه من كه كافيه،چه آدم كم توقعي هستم!!!مگه نه!!!!
...........................................................................................

ياوه امروز:««اشخاصي كه به اجبار ميكوشند جالب باشند،بيش تر از هميشه نفرت انگيز ميشوند»» (تو كه
لالايي بلدي چرا خوابت نميبره)
دعاي امروز:«« قربونت خدا امروز چيزي نميخواهم ولي فردا خيلي چيزا ميخوام»»
اگه جاي من بوديد چيكار مي كرديد؟؟
آقا خيلي متشكرم من همين كنار پياده ميشم.
ـ بفرماييد
درو باز ميكنم.
همين كه ميخوام پياده بشم يه چيزي ميگه «فرت»
اول ياد وببلاگ سيب زميني مي افتم.
ولي نه قضيه حاد تر از اين حرفهاست.
از شانس من يه تيكه از فنر صندلي زده بيرون
و بهترين شلوار من پاره ميشه ،اونم يه جاي حساسش.
تا به خودم اومدم تاكسي رفته بود.
عجب جاي تابلويي پاره شده بود.
از همه بدتر اينكه امروز يه جلسه كاري داشتم،
عصر هم مي خواستم برم شركت ....و بدتر از همه اينكه
يكي از خانوم هاي همكلاسي رو ميديدم، از اون دخترهايي كه
دست خبر گزاري آشيوتيدد پرس رو از پشت بسته،بهش ميگن
كتيبه كاتب پرس (چون خوب جزوه مينويسه).
نميدونستم چيكار كنم ،بخندم يا گريه كنم؟؟
اگه شما بوديد چيكار ميكرديد؟
1-هر چي فحش بلد بوديد نثار راننده ميكرديد.
2-هر چي فحش بلد بوديد نثار خودتون ميكرديد چون
قبل از نشستن، صندلي رو خوب بررسي نكرده بوديد.
3-هر چي فحش بلد بوديد نثار ايران خودرو مي كرديد.
4-سرخ ميشديد.
5-سريع يه تاكسي در بست مي گرفتيد ،بر ميگشتيد خونه
شلوارو عوض ميكرديد.
6-تمام روز دستتونو ميگرفتيد پشتتون(همونجايي كه پاره شده)
و اداي آدماي متفكر رو در مي آورديد.
7-وقتي از كسي خداحافظي ميكرديد عقب عقب ميرفتيد
(مثل اينكه تو امام زاده هستيد)و پيش خودتون دعا ميكرديد طرف
فكر كنه شما داريد بهش احترام ميگزاريد.
8-واستون مهم نبود كه همه دانشكده بفهمند يا كاريكاتورتون توي
ستون آزاد باشه و عصر ميرفيد از كتيبه كاتب پرس جزوه هارو ميگرفتيد.
9-خدا رو شكر ميكرديد كه از اين بدتر نشده.(به قول احمد بي تربيت ،خدارو شكر كن كه شلوار پوشيده بودي)
10-مي آمديد و وببلاگ منو ميخونديد تا همه چيزو فراموش كنيد.(تحفه)
11-يا مثل من به خودتون تلقين ميكرديد :آخه كي به اونجاي تو نگاه ميكنه،
و ميرفتيد همه كارهاتون رو طبق برنامه انجام ميداديد.

تازه مثل يك جنتلمن توي شلوغ ترين خيابون شهر هم قدم زدم،
پيش خودم ميگفتم شايد اين اولين و آخرين دفعه اي باشه كه ميتونم
اين حالت رو تجربه كنم پس زياد سخت نگير.
ولي شانس آوردم كتيبه كاتب متوجه نشد.
واي اگه ديده باشه چي..................................:)
...............................................................
امروز يه فيلم سينمايي توپ ديدم،جاي همتون خالي !!!
نميدونم اسمش چي بود ولي فكر كنم عشق دماغ يا
نبرد لب و دماغ يا همش مو اسم مناسبي باشه.
اين فيلم رو كه ميديدم هزار بار خدا رو شكر كردم
ميدونيد چرا؟؟
خدارو شكركردم كه صدا و سيما ميتونه
صحنه هاي فيلم هارو زوم كنه تا ما جوانان انقلاب به فساد
كشيده نشيم.
يكي نيست بگه مسخره ها خاك تو سرتون با اين برنامه هاتون.
يا صحنه هارو چنان بزرگ ميكنند كه فقط دماغ هنر پيشه معلومه.
(خدا رو شكر ما با ديدن دماغ حالمون خراب نميشه و به فساد كشيده نميشويم).
يا يه صحنه رو 12 بار نشون ميدهند هر دفعه هم يه صداي
مختلف داره.
يا اينكه يه دفعه وسط فيلم ميبيني كه اسامي بازيگران رو
نشون ميدهند و فيلم تموم ميشه.
خلاصه كه اين صدا و سيما ازنظر من افتضاح.(چشم بسته غيب گفتم).
...........................................................................
ياوه امروز: «« هدف هستي، همواره خود را در نيمه مادينه نشان ميدهد.»»
دعاي امروز:««خدايا همه رو دوست داشته باش ،حتي اونو................»»
عشق شكست خورده !
از اونجايي كه من وببلاگ هاي زيادي رو خوندم كه توشون از
عشق صحبت شده بود(نه اينكه بد باشه خيلي هم خوبه چون اينجا
يه دنياي آزاد است)،وظيفه شرعي خود مي دانم كه نكته اي را ياد آور
شوم و اونم اينه كه وقتي تو عشقمون شكست خورديم(زبونم لال) چيكار كنيم؟
1-زود بريم يه طبقه سيزدهم پيدا كنيم و بپريم پايين.
2-بريم اوني كه تو عشق به ما خيانت كرده بكشيم.
3-بريم اون كسي رو كه باعث شده عشقمون به ما خيانت كنه را بكشيم.
4-اول يه كم گريه كنيم بعد همه چيزو فراموش كنيم.
5-اول يه كم گريه كنيم بعد باز يه كم گريه كنيم.
6-قبول كنيم كه ما همه محكوم هستيم.
7-ديگه عاشق نشيم.
8-باز عاشق بشيم ودوباره شكست بخوريم،اونقدر اين رويه رو ادامه
بديم تا پوستمون كلفت بشه.
9-بريم يه نفرو پيدا كنيم مثل عشقمون باشه ،اونم كت استيونس گوش كنه
ادكلن ديويدف بزنه و از كله پاچه بدش بياد.
10-دو هفته مثل خل ها نه دانشكده بريم نه شركت نه غذا بخوريم نه
با كسي حرف بزنيم تا يكي دلش بسوزه واسمون.
11-هر كس ازمون پرسيد چي شده بگيم هيچي عشقمون هفته ديگه
داره ميره كانادا ،به خاطر اين ناراحتم.
12-بشينيم توي امام زاده شابدل عظيم و هي دعا كنيم كه عشقتون برگرده.
13-به خدا نزديك بشيم چون تنها كسي هست كه هيچ وقت تنهامون نميزاره.
14-به شيطان نزديك بشيم چون خدا هيچ كمكي به ما نكرد.
15-باقي عمرمون رو صرف كمك به بشريت كنيم.
16-بريم دنبال هال و هول،سكس و مشروب و ال اس دي .(اي بچه بد)
17-صبح تا شب گيتار بزنيم و موسيقي گوش كنيم.
18-اينقدر توي كار و درس موفق بشيم تا عشقمون حسوديش بشه
و پيش خودش بگه كاش تركش نكرده بودم.
19-بيايم وببلاگ بنويسيم!!!
20-به اين فكر كنيم كه ممكن بود بدتر از اين بشه.(زير 18 سال نگاه نكنند)
21-هيچ كار خاصي انجام ندهيم ،اين جزيي از زندگيه.

فكر بد نكنيد من تو عشق شكست نخورده ام .البته يه سري مطلب
ديگه هم دارم آماده ميكنم در مورد اينكه چيكار كنيم تا توي عشق
شكست نخوريم ،البته چون تمام روشهايي كه من اينجا ارايه ميكنم
صد در صد عملي و كاربرديه دارم اين روش ها رو يكي يكي تست ميكنم
بعد از تست كليه روش هاي عملي به اطلاع امت عاشق پرور بلاگستان
خواهد رسيد.
..............................................................................
امروز رفتم پيش حافظ ،كاش سعدي و خيام و فروغ و شاملو و اخوان ثالث
و فريدون مشيري هم بودند،
تا با هم سعي ميكرند و واسه دل من يه بيت شعر ميگفتند ،منم براي سپاس
غم دلمو بهشون هديه ميدادم.
............................................................................
ياوه امروز: «« ما قطعا بزرگتر از آنيم كه مي انديشيم »»
دعاي امروز: «« الو الو خدا صدا مياد،،، الو الو............ »»
به كمك همه احتياج دارم
لطفا” اينجارو بخونيد تا بگم چه نظري دارم،البته به كمك همتون احتياج دارم.
ميدونيد آدم دلش آتيش ميگيره وقتي اينارو ميبينه يا ميشنوه.
ما واقعا” چيكار ميتونيم انجام بديم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من يه نظري دارم البته خيلي خامه ولي با كمك شما اميدوارم درست بشه وعملي.
ما الان حدود 600 تا وبلاگ داريم كه توي ليست هستند
اگه هر كدوم فقط روزي 100 تومن كنار بزاريم ميشه ماهي يك ميليون و هشتصد.
يه چند نفر از پيش كسوتها مثل ملا حسين درخشان،خورشيد خانوم،دندانپزشك و.... هم بشن مسؤل اينكار
كه پولارو يه جور جمع كنند و بقيه كارا.
حداقل با اين پول ميتونيم 10-12 دختر و پسر معصوم رو مثل اعظم به مدرسه بفرستيم
حداقل ميتونيم كه يه كاري كنيم توي دل اينا حسرت يه لباس نو يا يه كتاب داستان نباشه.
به خدا ميتونيم
به خدا ميتونيم
لطفا” سريع نظرتونو بفرستيد.
بيايد حداقل امسال مزه شادي رو به چند نفر نشون بديم.با كمك هم....
خوش باشيد!!!
تا حالا شده چِت شده باشيد،جوري كه دلتون ميخواد بشينيد
هاي و هاي گريه كنيد.
حوصله هيچ كس رو نداشته باشيد ،نميدونيد اصلا” تو اين دنيا
چي ميخوايد.اصلا“ اينجا چيكار ميكنيد؟؟؟
تا حالا شده شعرهاي فروغ واستون زيادي شاد باشند؟
تا حالا شده دلتون همه چيزو سياه بخواد؟
شعر سياه ،طنز سياه ، تا‏ُتر سياه ،موسيقي سياه ،عشق سياه ،وبلاگ سياه و...........
تا حالا شده ساعت سه و نيم شب بشينيد پينك فلويد گوش كنيد و هاي و هاي گريه كنيد ،
مثل يه بچه اي كه اسباب بازيشو ازش گرفتند؟؟؟
تا حالا شده فكر كنيد: وسط اين 1984 كثيف چي ميخوايد؟؟؟؟
تا حالا شده فكر كنيد: چرا خدا اينقدر سرش شلوغه؟؟؟ بابا ما هم هستيم !!!!!!
تا حالا شده همه چيز يادتون بره حتي سمفوني شماره 9 بتهون؟
تا حالا شده بگيد: چرا گل مريم ديگه بو نداره؟
تا حالا شده بگيد: اِ اِ راستي حقيقت چه شكلي بود؟؟شادي چيه ديگه؟؟؟؟
تا حالا شده بگيد: لامذهبا نگه داريد من ميخوام پياده بشم؟
تا حالا شده ................................

-كشتي مارو از بس كه ناله كردي!!!
نه صبر كنيد راه حل هاشو هم بگم.
1-فوقش هم بفهمي تو اين دنيا چي ميخواي،به چه دردت ميخوره وقتي نميتوني كاري كني.(پس خوش باشيم)
2-ميتوني فروغ نخوني ،يه توپ دارم قل قلي يا جوشن كبيرو بخون.(پس خوش باشيم)
3-اينكه كاري نداره، دواش يه سطل رنگ سياه بزن به هر چي كه ميخواي،مثل حاجي فيروز.(پس خوش باشيم)
4-اگه به اين فكر كني كه فردا دير ميرسي شركت يا سر كلاس اصلا” تا ساعت سه و نيم بيدار نميموني
يا اينكه به اين فكر كن كه اگه زود بخوابي شايد خوابهاي خوب ببيني، پس آفرين دختر خوب(شايد هم پسر خوب)
شبها زود برو لالا ،خودم واست اسباب بازي ميخرم.مسواك يادت نره.(پس خوش باشيم)
5-مي خواي بگي مثلا” كتاب 1984 رو خوندي؟؟؟(پس خوش باشيم)
6-اين كه كاري نداره يه زنبيل قرمز بزار توي صف وقتي نوبتت شد صدات ميكنند.(پس خوش باشيم)
7-يكي نيست بگه اصلا” تو موسيقي سرت ميشه؟؟باز الكي كلاس گذاشتي؟؟(پس خوش باشيم)
8-آخه سرما خوردي دماغت كيپ شده ،يه مدت ديگه باز بوي گل مريمو حس ميكني.(پس خوش باشيم)
9-حقيقت اين شكليه })*ـ*({ (يه چيزي شبيه هندونه) «جهت توضيحات بيشتر به سيب زمينيه عزيز مراجعه شود»
و شادي هم ....اصلا چه معني ميده بچه تو كار بزرگترا
فضولي كنه؟؟؟؟(پس خوش باشيم)
10-پياده شو تحفه!! اونم طبقه سيزدهم .(پس خوش باشيم)

خوب خوشحاليم كه تمام مشكلات شما جوانان را حل فرموديم تا به دست آمريكايِ فاسدِ لامذهبِ سكس پرستِ
اجنبيِ جهانخوارِ (آقا جديدا” چيزي نفرموده اند؟چرا.تروريست دانشجو كش)تروريست ،به فساد كشيده نشويد.

ولي واقعا” خودمونيم بهار قبلا” هم همين شكلي بوده؟؟؟
**************************************************************************************
من الان بزگترين سؤال زندگيم واسم پيش اومده.
چه سؤالي؟
اينكه چرا من همش مطلب هامو بصورت 1-2-3-4-5 مينويسم؟؟؟ واقعا” چرا؟
1-چون من آدم منظمي هستم.
2-چون زياد طنزهاي نبوي رو ميخونم.
3-چون بهترين آدم دنيا هستم.
4-چون اصلا آدم نيستم .
5-چون عقده اي هستم.
6-چون دختر حاج آقا گفته
7-چون دختر حاج آقا نگفته
8-چون دلم واسه لنگه دمپايي ..........آخ

باشه باشه سعي ميكنم ديگه اينجوري ننويسم ولي از قديم گفتن
1-ترك عادت موجب مرض است.
2-ترك اعتياد در يك هفته.
3-ادب از كه آموختي ؟اصلا يكي نيست بگه مگه تو هم ادب داري؟
4-......
5-......
****************************************************************
من امروز قيافمو بردم آرايشگاه واسه خونه تكونيه عيد،خيلي عوض شدم ،يه جورايي گوگولي شدم.
كاش ميشد دلامون رو هم خونه تكوني كنيم.
-مگه تو هم دل داري؟
شد من يه دفعه احساساتي بشم تو زر نزني؟
**********************************************************
ياوه امروز:««سكوت دردناك است ،اما در سكوت است كه همه چيز شكل ميگيرد»»

دعاي امروز:««خدايا يه كاري كن همه درسهاي اين ترم وببلاگنويسان پاس شود حتي درس مهندسي پزشكي! »»

************************************************************************


چرا من وبلاگ نويس شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1-چون تو عشق شكست خوردم؟
2-چون امكانات نبود وگرنه يه چيزه ديگه ميشدم؟
3-چون شديدا’ احساس ميكنم يه نويسنده بزرگ هستم؟
4-چون شديدا‘ احساس ميكنم يه طنز نويس بزرگ هستم؟(يه چيزي تو مايه هاي ابراهيم نبوي!!!!)
5-چون كار ديگه اي بلد نيستم؟
6-چون ميخوام يه نفر ديگه بفهمه كه آره هنوز نفس ميكشم؟
7-چون نوشته هاي دوستان نابابي مثل خورشيد خانوم و دندانپزشك باعث شد ما هم از وبلاگ نويسي خوشمان آيد؟
8-چون ميخوام بقيه از سخنان گهر بارم بي بهره نباشند؟؟؟!!!(الان كه لنگه دمپايي بياد..........آخ.....)
9-چون دلم ميخواد اين ترم به دوران مشروطيت سفري كنم؟؟؟؟؟(زبونتو گاز بگير!!!)
10-چون تنها نوشتنه كه آرومم ميكنه؟
11-چون پول ندارم دفتر خاطرات بخرم؟
12-چون باعث ميشه به زندگي نگاه دقيقتري داشته باشم؟
13-چون دختر حاج آقا گفته وبلاگ بنويسم؟
14-چون خط نوشتم كه خر كند خنده؟
به نيابت 14 تا معصوم اين چهارده دليل احتمالي رو نوشتم.بقيه شو خودتون ميفهميد.(الان سنگ ميشم)
****************************************************************************************
يه دوستي دارم اسمش Eydat ، ايراني نيست.امروز يه حرف جالبي زد ،:‹‹ دير فهميدن بهتر از هرگز نفهميدن است.››.
امروز به ياد اون موقع ها يه ناهار خاطر انگيز خوردم ،‘‘يه بسته چيپس خلال چيتوز’’.آخ كه چقدر ياد اون شبها افتادم.
آهان يه چيزي يادم اومد مختص وبلاگ نويسان عزيز،وقتي داريد با چيزاي خطرناك كار ميكنيد به وببلاگتون يا بلايي كه سر خورشيد خانوم بيچاره اومده فكر نكنيد چون مثل من اوخ مي شيد.. آخ دستم.....

واسه دل خودم
اي خدا،
اي خنده مرموز مرگ آور
من ترا كافر،
ترا منكر،
ترا عاصي
كوري چشم تو،
اين شيطان،خداي من.

خدا دوست دارم،تو چي؟؟

ياوه امروز: ‹‹انسان تنها حيواني است كه نميخواهد قبول كند هدف از زندگي لذت بردن از آن است››

باري تعالي را شاكرم كه ملا حسين بر ما منت نهادند و ما را هم به جرگه وبلاگ نويسان همي افزودند.خدايش صد در دنيا و يك در آخرت عطايش كند.
(ننه الهي خير از جوونيت ببيني!!!!!).
خوب حالا يه فال حافظ بگيرم ببينم چي ميگه.....اصلا چرا حافظ؟؟؟ چرا مثلا فال فروغ يا خيام يا گلستان سعدي رو نميگيرند.نميدونم چرا؟؟ اگه كسي ميدونه ما را هم از اين علم خود بهره مند كند.خوب من فال اينارو ميگيرم ببينم چي ميگن.
خيام
برخيز ز خواب تا شرابي بخوريم زان پيش كه از زمانه تابي بخوريم
كاين چرخ ستيزه روي ناگه روزي چندان ندهد زمان كه آبي بخوريم
دارم به اين فكر ميكنم خوش به حال خيام!!!! اون زمونا به خاطر شراب خواري كسي رو شلاق نميزدند.اگه خيام تو اين دوران بود كمترين مجازاتش اعدام با اعمال شاقه بود.
فروغ
تا بر گذشته مينگرم
عشق خويش را چون آفتاب گمشده مي آورم به ياد
مينالم از دلي كه به خون غرقه گشته است
اين شعر،
غير رنجش يارم به من چه داد؟
ببخشيد به خدا خودش اومد من بي تقصيرم.
سعدي
دير آمدي اي نگار سرمست زودت ندهيم دامن از دست
معشوقه كه دير دير بينند آخر كم از آنكه سير بينند
اين شعرو صد بار فال گرفتم نيومد ولي واسه اينكه بياد يه مداد گذاشتم صفحه اي كه اين شعر بود بعد فال گرفتم اين شعر اومدش.يه چيزه ديگه اينكه من عاشق سعدي هستم.
شاملو
تو كجايي؟
در گستره بي مرز اين جهان
تو كجايي؟
من در دوردست ترين جاي جهان ايستاده ام :در كنار تو.
خوب من كه از فلسفه چيزي سرم نميشه(ولي يه نفرو ميشناختم كه بلت بود)ولي فكر كنم تفسير فلسفي همه اين اشعار اينه كه خوش اومدي به بلاگستان.(هندونه ارزون شده)
خوب خير مقدم كافيه ديگه.
اصلا ميخواي اينجا چي بگي؟؟پيامت واسه جوونهاي هم سن و سال خودت چيه؟؟؟
-آقا به خدا تقصير من نبود ،دوست بد و زغال خوب مارو وبلاگ نويس كرد.آقا به خدا.............
اينجا ميخوام از همه چيز بگم از همه چيز،ولي دلم ميخواد بيشتر از خوبي بگم، يعني دلم ميخواد اينجا بيشتر از خوبي بخونيد بدي رو خودتون ميبينيد به اندازه كافي!!
دلم ميخواد از شادي بگم،هيچ كس درست نميدونه مرز بين شادي و درد كجاست؛اغلب مي انديشم جدايي آنها از هم غير ممكن است.
دلم ميخواد از خيال بگم،خيال حقيقت مطلق را مي بيند،جايي را كه گذشته،اكنون و آينده به هم ميرسند....
دلم ميخواد از عشق بگم، عشق از وجود خود آگاه است.يك انگيزش آفريننده است؛هدفي ديگر، فراتر از سرشار شدن از خود،ندارد.
خلاصه ميخوام از همه چيز بگم........
ياوه امروز: “در اين زندگي هيچ چيز به طور مطلق تضمين نشده است’’
راستي كي بلده بگه من چه جوري اسم وبلاگمو فارسي كنم.(هر چي بهش ميگم برو دوزار html ياد بگير مگه تو گوشش ميره .راستي يه نفرو ميشناختم كه بلد بود)