یاوه های عاشقانه یک من
آقا چند تا هديه يه آدم فوق العاده مهربون بهم داده كه باعث شده شديدا و اكيدا احساس خوش تيپي كنم
حالا ديگه اگه يه وقت تو خيابون منو صدا زديد تحويل نگرفتيم بدونيد به خاطر اين هداياست.

نتيجه گيري وبلاگي:
چقدر من آدم با جنبه اي هستم.
بيست واندي سال پيش يه دكتر و چند تا پرستار بي حيا منو لخت سر وته گرفته بودند كه احتمالا با ديدن من به گناه افتادند و الان توي جهنم هستند
خلاصه همه اين حرفها اينكه تولدم مبارك
اين تمپلت جديد هم هديه آروشا و نوشاي مهربان است
نمي دونم چه جوري ازشون تشكر كنم من كه ذوق مرگ شده ام
به اندازه تمام سيم هاي گيتار دنيا بتوان تمام فرت هاي گيتارهاي دنيا دوستون دارم.
راستي اين پرسناژ ها دقيقا خودم هستم تازه دختر حاج آقارو هم كشيدند.
اين مطلب مربوط به يه سال پيش ميشه همينجوري به ياد قديما بازم پستش ميكنم.

● چگونه در يك روز تعطيل با بلاگرها به كوه برويم ؟

1- مطلقا بدون عشقتان به كوه نرويد چون با ديدن تعدد معشوقه بعضي ها احساس حسادت خواهيد كرد
2- گيتار را فراموش نكنيد حتي اگر گيتار نداريد كيف خالي هم كفايت ميكند فقط اگر از شما درخواست كردند كه بنوازيد بگيد من سبك آنتاريلانكو كار كردم و اين سبكو توي كوه نميشه نواخت
3- براي رو كم كني هم كه شده يه دوربين ديجيتال با خودتون ببريد
4- حتما قبل از رفتن به كوه در خانه صبحانه بخوريد چون بعضي ها كه فهميدند سه شنبه برنامه كوه است از يك هفته قبل تاكنون هيچ غذايي ميل نفرموده اند پس بعيده كه چيزي گير شما بياد
5- بروشوري مبني بر اينكه چگونه يك وبلاگ نويس شويم تهيه كنيد و در كوه در صورت مساعد بودن حوا آنها را بين آنها تقسيم كنيد . مواظب باشيد كه اگر اين بروشور به دست جنس خشن افتاد او را از بالا به پايين پرتاب كنيد
6- مدام براي همراهان خود از موسيقي و نجوم و هوستون تعريف كنيد و هميشه جلوي گروه حركت كنيد مبادا كسي به ليدر بودن شما شك كند
7- در صورت امكان يك عدد حاج آقا همراه خود داشته باشيد شايد براي جاري كردن خطبه به آن نياز پيدا كنيد
8- سعي كنيد زيادي احساس زن ذليلي بهتون دست نده تا مجبور بشيد بعضي هارو تا بالا كول كنيد
9- از يك يا دو روز قبل تعداد متنبهي سوژه براي مخ زدن پيداكنيد تا در روز موعود بتوانيد به راحتي در ميان جمعيت نسوان از همه چيز صحبت كنيد من الجمله نجوم و ستاره شناسي
10- اگر احيانا كوه مورد نظر داراي رصد خانه بود به محض مشاهده آن اعلام كيد كه شما ستاره شناسي بلد هستيد و از بقيه بخواهيد كه كف دست چپشان را در دستان شما بگذارند تا شما آينده آنها را پيش بيني كنيد
البته اگر جنس از نوع خشن بود بگيد آينده تو روي پيشونيت نوشته شده نيازي به گرفتن دست تو نيست
11- سعي كنيد حداقل يك يا دو شعر را درست از بر كنيد و مثلا يه دفعه در اوج حس نخونيد گل گلدون من نسترن ماه ايونه من نسترن
12- در صورت امكان از همان ابتدا با كساني كه ماشين آورده اند طرح دوستي بريزيد و مثلا بهش بگيد اوه چقدر وبلاگت جالبه امروز حتما بهش لينك ميدم(مطمئن باشيد كه تا درب منزل شما را خواهند رساند)
13- هيچ وقت سيزدهم به كوه نرويد
14- سعي كنيد آخرين مطلب وبلاگتان قبل از كوه رفتن شديدا غمناك باشد تا اگر احيانا اتفاقي برايتان افتاد همه دلشان بسوزد و هيتتان بالاي صد هزار برود
15-موقع حساب كتاب كه شد حتما خودتون رو به كوچه علي چپ بزنيد و بگيد dc شديد
16- موقع پايين اومدن الكي دست بعضي هارو بگيريد و بگيد اوه مواظب باش(شايد اينجوري پيش خودشون بگن چه پسر مهربوني و به تقاضاي ازدواجتان پاسخ مثبت بدهند)
17- سعي كنيد هميشه به اين نكته توجه داشته باشيد كه ممكن است نحوه روسري پوشيدن شما اسلام را به خطر بياندازد
18- اگر ليدر گروه هستيد مطلقا همراه پسر ها راه نرويد چون اونها مطلقا شماروبا وجود آبي ليدر نمي دانند پس همان بهتر كه ليدر نسا’ العالمين باشيد.(باربد جدي نگير)
19- در كوهستان مطلقا به فكر خودكشي نيافتيد چون هم لباستان خاكي ميشود و هم اينكه همراهان از اينكه سهم صبحانه اشان بيشتر شده خوشحال ميشوند
20- از يكي دو روز قبل سعي كنيد نحوه آش خوردن با كارد و چنگال را ياد بگيريد چون ممكن است افراد هاي كلاسي چون كيريستف و يا فروغ همراهتان باشند
21- موقع بالا رفتن مطلقا از همراهي با افراد پر حرف پرهيز كنيد
22- وقتي از كوه پايين آمديد شكمتان را عمدا به تو بدهيد و بگيد عجب هيكلم اومد روي فرم.
23- با طناب بعضي ها كه ماشينشون رو شونصد كيلومتر دورتر پارك كرده اند به چاه نرويد چون سالها راهپيمايي لازم است تا به ماشين برسيد(تا اين لحظه باربد و دارو دسته اش هنوز در راه رسيدنبه ماشين هستند)
24-مطلقا با پسرهاي خوش تيپ و هاي كلاسي چون آبي قدم نزنيد چون ممكن است حوا هاي بسياري خاطر خواهتان شوند و از شانس بد دختر عمه تان هم پشت سر شما باشد

اين بود تجربه هاي يك من در مورد كوه رفتن با بلاگرهاي شيرازي
archived

دختر حاج آقا
اولش صداش ميكردم ماتيلدا خوب هر چي باشه اولش بود
اولش هر روز ميرفتم توي اين سايت هاي فمينيستي و با هر زحمتي بود مطالبشو حفظ ميكردم و به عنوان نظريات خودم براش تعريف ميكردم ، خوب هر چي باشه اولش بود ديگه.
اولش روزي 8 بار ميگفتم حقوق زن
روزي 9 بار ميگفتم زن ها بايد در فعاليت هاي اجتماعي شركت كنند
روزي ده بار ميگفتم عزيزم تو نبايد همه عمرتو توي آشپزخونه به هدر بدي
اون اوايل هر وقت يه زن چادري ميديدم چقدر آه وناله ميكردم كه نگاه كن طفلكي بايد توي اين هواي گرم چه زجري رو تحمل كنه
خلاصه اون اوايل ما خيلي حقوق زن و دفاع از حقوق و از اين چيزا بوديم
تا چشمتون روز بد نبينه
ناهارمون اول تبديل شد به نيمرو بعد نون وپنير وآخر سر هم اگه اين عباس آقا ساندويچي سر كوچه نبود از گشنگي (همان گرسنگي) مرده بوديم.
اطوي لباس كه ديگه شده بود آرزوي دست نيافتني آخه خانم شديدا فعاليت زده اجتماعي شده بودند.
شستشوي لباس و جارو كردن و گرد گيري كه ديگه كاملا از فكر ماتيلدا رفته بود بيرون .
آقا ما هم نشستيم فكر كرديم ديديم حالا يه كم هم زن توي آشپزخونه باشه بد نيست
ديديم يه كم هم حالا فعاليت اجتماعي نكنه چه خوبه
ديديم يه كم هم حالا اگه داد بزنيم«« پس شام چي شد زن»» انگاري ديگه نيازي به عباس آقا نيست
خلاصه بيشتر از اين دردسرتون ندم يه باره داد زدم همينه كه هست از فردا حق نداري از خونه بري بيرون .
و اينچنين بود كه ماتيلدا به دختر حاج آقا تبديل گشت.

به نظر شما عاقلانه است آدم ساعت 4 بعد از نصفه شب (همان نيمه شب) وبلاگ بنويسد به نظر من كه نيست.
تنها مرگ است كه دروغ نمي گويد.

آقا مي دونيد وقتي اين دخترهايي رو كه شلوار تا زير زانو با يه مانتو آستين كوتاه صورتي به اضافه يه روسري
عروسكي مي پوشند رو مي بينم ياد چي مي افتم؟
ياد آليس در سرزمين عجائب .
البته اين دفعه من در نقش آليس هستم.
جمله حكيمانه: خدا يكي مادر زنم يكي.
گفتم خدا ميشه يه عالمه پول برام بفرستي ؟
اونم با خدامسنجر اين لينك رو فرستاد.

جمله حكيمانه: پدر زن از دامن مادر زن به بهشت ميرود.
صاحب پلنگ خانوم اين دفعه عجب روايتي رو تعريف كرده
ياد دعواش با نوش آذر افتادم و بحث سر كلمه استاد
عجب روزايي بود روزهاي شروع وبلاگ هاي فارسي.
جمله حکيمانه: من مادر زن نيستم ولی مادر زنمو دوست دارم.
اين چند روزه كه مطلبي ننوشتم داشتم پروپوزال خواستگاريمو آماده ميكردم.
تو اين مونده بودم كه چه جوري شروع كنم
الا اي آنكه هستي زاينده ماتيلدا رحمتي بر اين دل بينواي ما بنما
نه اينجوري اصلا شروع خوبي نبود
سركارعليا حضرت مادر ماتيلدا
احتراما اينجانب كريستف كلمب ملقب به شمبليله فرد اعلا به استحضار مي رساند پيرو مذاكرات حضوري و تلفني با دختر جنابعالي تمايل دارم تا با ايشان مزدوج گردم ، لذا تقاضا دارم تا نسبت به طي مراحل قانوني دستورات لازم را مبذول فرمائيد.پيشاپيش از همكاري شما سپاسگذارم.
نوچ اينجوري هم فايده نداشت.
سلام ميشه منو به غلامي قبول كنيد.
نه اينم زياد كليشه اي بود.
جون هرچي مرده ما خاطر خواي دخترتون شديم بد جوري ، ميدينش به ما يا به زور بگيريمش
نه اين ديگه اصلا خوب نبود
قال رسول الله النكاح سنتي و لا تكامل الدين المردي كه هو. لا يزدوج در اين راستا بنده با استعانت از درگاه حق تعالي و در راه تكامل دينم نياز به ازدواج با دختر جنابعالي را دارم.
اين يكي آخري كه به نظرم يه جورايي اصلا ديگه فايده نداشت.
تازه از همه مهمتر كه بايد اين نكته را ذكر ميكردم كه نه خونه دارم و نه ماشين.
روز موعود كه فرا رسيد داشتم ديگه واقعا به مقدس بودن عدد 13 ايمان مي آوردم آخه اون روز 13 شهريور سنه يك هزار و سيصد و هشتاد و دو هجري خورشيدي بود
وقتي شروع كردم به صحبت چنان آرامشي را در چهره مادر ماتيلدا ديدم كه گفتن همه چيز رو خيلي راحت كرد
خلاصه اون شب همه چيز به خوبي و خوشي گذشت
من هم دراين راستا تصميم گرفتم كه از امشب به مدت 7 شب بيام اينجا و در مورد مادر زن جملات حكيمانه بگم
جمله حكيمانه:مادر زن خوب بهتر از زن خوب است.
يك ماجراي واقعي
ساعت ده صبح
يك عدد وانت نيسان ميزنه به يه دونه ماكسيماي مشكي
راننده وانت مقصره
مردمي كه بعنوان كارشناس دور ماشين ها جمع شدند خسارت وارده به ماكسيمارو 8 ميليون تومان اعلام ميكنند
افسر راهنمايي و رانندگي مي آيد و راننده وانت را مقصر ميداند
صاحب ماكسيما كه پيرمردي حدودا 60 ساله است او به
راننده وانت ميگويد كه اگر برود روي سقف ماشينش و 5 بار داد بزند كه "آهاي ملت من دو تا گاو داشتم و فروختم آمدم شهر واين نيسان را خريدم"
از او خسارت نميگيرد
راننده نيسان به روي سقف ماشين خود مي رود و از صميم قلب 7 بار به جاي 5 بار فرياد ميزند كه آهاي ملت من دو تا گاوم را فروخته ام و اين نيسان را خريده ام
مردم همگي به اين صحنه مي خندند
آخر سر راننده ماكسيما در حالي كه سوار ماشين خود ميشود رو به مردمي كه جمع شده اند ميگويد اين براي من پول تو جيبي است اين ماشين را با 10 ميليون ضرر ميفروشم و فردا يك عدد صفر ميخرم و سوار ماشين شد و رفت.
نتيجه گيريش باشد به عهده خودتان.
زمان 9 شهريور 1382 مكان خيابان ارم شيراز.