یاوه های عاشقانه یک من
در هم و بر هم
همه آذوقه هام تموم شده
ديگه لباس اطو شده هم ندارم
مجبور شدم ظرفهاروخودم بشورم
همشو
وقتم خيلي کمه
خيلي چيزا رو نميدونم
حتي نميدونم نيم فاصله توي ايکس پي چه چوريه
ميگه تعريفتو پيش رئيس بزرگ کردم
ميگه حاضريم سرمايه گذاري کنيم ولي بالاي 300 با يه عالمه صفر جلوش
احمدکم ميگه اوضاع خوبه
کارت عروسيشون قشنگه
ميگه ياااااادته
نفهميدم دعوايه يا سئوالي
بايد واسه يه عالمه آدمي که بهم کريسمسو تبريک گفتن هم کارت تبريک بفرستم
انگار کريسمس عروسي عممه
چه ميشه کرد
همه در مجموع همه چيز خوبه
فقط همه چي در هم و برهمه
صد تا کار با هم
خوبه که جاي سلولاي خاکستري مغزم نيستم
البته با وجود اينکه تعداشون کمه خوب دارن از خودشون جانفشاني نشون ميدن
برم يه فکري به حال شام کنم
شب یلدا
شب یلدا بود امشب
تو مجلسی که همه همدیگرو آقای دکتر صدا میکردند
از اون مجلسایی که من سختمه
همه با کلاس و پرستیژ
نمیدونم باید با کفش وارد بشم یا کفشمو در بیارم
چنگالو دست چپ بگیرم یا راست
منی که حتی اسم دوتا خواننده رو نمیدونم و روکش صندلی ماساژ دهنده نداره ماشینم
نمیتونم اصلا توی بحث ها شرکت کنم
یاد نفت بشکه ای صد دلار میافتم و بچه های دروازه غار
نم نم بارون و خنکی هوا که یه کم هم رو به سردی میره چه حالی میده
خوش به حالم که تا حافظیه فقط 5 دقیقه راهه
یادته که حافظیه وقتی یه نم بارون زده باشه چه باصفاست
حتما یادته

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
که زيرکان جهان از کمندشان نرهند
6 سال
6 سال گذشت
از زمانی که این وبلاگو ساختم
بعنوان هدیه تولد، بعدشم شد دفتر خاطرات
البته میشه گفت هله هوله نویسی
بدم میاد از اینکه بشم مثل آدم بزرگا
شکم گنده و همش دنبال کار
شاید تو 6 سال آینده درست بشه
شاید نه ،حتما