يك روز بهاري !
با صداي ملچ و ملوچ روبوسي از خواب بيدار شدم،واي اينجوري
كه اينا روبوسي ميكنند خدا رحم كنه.
شيطونه گفت پتو رو بكش رو سرت و بگير بخواب،ولي نه
حرفهاي عمه قزي هاي فاميل به مدت 68 سال پشت سرم،
از تبليغات آمريكاي جنايتكار! هم بدتره.
آره پسر فلاني
خودشو ميگيره ، اين پسره اصلا از ما بدش ميآد و......(با لهجه خاله زنكي بخونيد).
سريع آماده شدم كه برم پيش ميهمان ها.
سلام
اوخ چقدر هم هستند .....
واي خدا بايد با همه اينها روبوسي كنم؟؟
آخه يكي نيست به اينا بگه ميخوايد بريد عيد ديدني
ريشتون رو بزنيد .
من خل كه سه تيغه كردم.
ـ ملچ...سلا.....ملوچ صد سا .....اميدوارم كه ..ملوچ......
الهي همه ريشاتون تار تار بشه ،دهنم صاف شد،از سمباده زبر تره.
ـ خوب شما خوب هستيد.
مرسي ،متشكرم بد نيستم.
ـ با درسها چطوريد.
اي بد نيست پاس ميشن يواش يواش.(تو دلم گفتم باز خوبه اين نپرسيد كلاس چندمي!!!)
ده دقيقه بعد
ـ خوب ميگفتيد
ـ خوب شما خوب هستيد.
مرسي ،متشكرم بد نيستم.
ـ با درسها چطوريد.
اي بد نيست پاس ميشن يواش يواش.
48 بار اين سوالاتو از من پرسيدند،پيش خودم
گفتم كاش يه پلاكارد انداخته بودم گردنم كه روش نوشته بود:
نام:مهدي
قد:يك متر و هفتاد و هفت
من بد نيستم متشكرم
درسها هم خوبه
غذاي سلف افتضاحه
اي كار و بار هم بد نيست
زبــــــــونتــــــــــــــو گاز بگير(در جواب اينكه كي شيريني شما رو مي خوريم)
بابا من اصلا هم صحبت اينا نبودم
به اطراف نگاه كردم و حسوديم شد
همه حسابي داشتند واسه هم تعريف ميكردند
يه كم اونورتر دوتا از پيرزن هاي فاميل نشسته بودند:
بحث مورد نظر:
چرا شمسي خانوم توي بله برون دختر اقدس خانوم نيومده بود.
يه كم اونورتر خانوم هاي بين 30 تا 45 بودند زن دايي و خاله و....
بحث مورد نظر:
اين مبل استيل رو چند خريديم و اينكه چرا جهيزيه دختر شمسي خانوم تلويزيونش سامسونگ بود
ميبايست سوني باشه.
يه كم اونورتر دخترهاي بين 18 تا 26 دختر خاله و دختر دايي و .....
بحث مورد نظر:
آره دكتر فلاني دماغ رو بهتر عمل ميكنه، مدل عروسكي به من مياد،
اين گوشي سوني رو 400 تومن خريدم ، واسه ولنتاين سينا فلان چيزو واسم خريد ......
براي اولين بار (شايد هم آخرين بار )به اين غيبت كردن ها حسوديم شد.
آخه من اگه ميخواستم بحثي رو بكشم وسط اينا حوصله نداشتند
مثلا بهشون ميگفتم دارم
HTML ياد ميگيرم،سيمولينك
Matlab 6 چه قويه يا اينكه شعرهاي
شل سيلور استاين چه باحاله!!!!
يه فكر شيطاني به ذهنم رسيد.
بهتره يه بحثي راه بياندازم حداقل يه كم بخندم.
راستي خاله جان شما هم شيريني نگرفتيد واسه عيد؟؟
ـ نه گناه داره
چه گناهي خاله اينا همش خرافاته ، سنتي فكر كردنه.
ـ نه خاله روم سياه كفر ميگي، اين حرفها چيه ميزني(عجب غلطي كردم اين بحث رو راه انداختم)
آخ كاش يكي ادعاي روشن فكريش بشه بياد كمك
دختر خاله:آره مهدي راست ميگه اينا سنتي فكر كردنه
مادر بزرگ:دختر يه ترم رفتي دانشگاه نشستي كفر ميگي
پسر دايي:خان جون محبوبه راست ميگه دين كه با يه جعبه شيريني از بين نميره.(ناگفته نماند اين پسر دايي ما به دلايل ديگري از دختر خاله دفاع كرد!!!!)
نيم ساعت بعد
الان همه مهمونها دو دسته شدند و حسابي دارند بحث ميكنند
من هم خيلي دارم سعي ميكنم جلوي خنديدنمو بگيرم.
جالب اينجاست كه راجع به همه چيز بحث شد
از شيريني عيد،امام حسين،ولي فقيه،چرا بنزين گران شد،شاه خوب بود يا بد،دفتر تحكيم وحدت،
قتل هاي زنجيرهاي،آمريكا،علم بهتر است يا آخوند و ...........
منم تا آخرش لام تا كام حرف نزدم.
نتيجه گيريه اخلاقي:
1-من پسر خيلي خيلي اجتماعي هستم.
2-من گلم و اصلا حرفهاي خاله زنكي نميزنم.
3-براي جلوگيري از بروز دعواهاي فاميلي شيريني بخريم.
4-اگه يه جا رفتيد عيد ديدني بهتره از ولنتاين حرف نزنيد چون ممكن يه آدم حسود مثل من اونجا باشه و از حسودي
بحث هاي مسخره راه بيندازه.
5-چون زياد نوشتم بقيه دلايل باشه واسه بعد فعلا
اينو گوش كنيد
.............................................................
ياوه امروز: ««
چيزهاي بزرگ را تنها ميتوان از دور ديد.»»
دعاي امروز:««
خداوندا همه ما وببلاگ نويسان را به راه راست هدايت فرما. »»