یاوه های عاشقانه یک من
حقيقت زندگي !
هميشه اين سئوال واسم مطرح بوده كه حقيقت زندگي چيه؟
خدا چرا آدم رو خلق كرده؟
بياد اينجا كه چيكار كنه؟ يه مدت همينجوري دور خودش بچرخه؟
يه مدت همينجوري دروغ بشنوه؟ يه مدت همينجوري دروغ بگه؟
خلاصه چـــــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟
ولي يه جا خوندم آدم واسه اين آفريده شده
كه توي اداره هستي به خدا كمك كنه !!
طبق اين نظر همه ما يه جورايي خدا هستيم،(در حقيقت
هر كدوم از ما يه تيكه از روح خدا هستيم چون خدا روح خودشو در كالبد ما دميده)
خيلي حال ميكنم وقتي به اين موضوع فكر ميكنم.
دارم به اين فكر ميكنم كه اگه ما جاي خدا بوديم چيكار ميكرديم؟؟
يعني اگه ما خدا بوديم چيكار ميكرديم.
(اگه ديگه من از فردا به دليل سنگ شدن نتونستم وبلاگ بنويسم از همه اهالي وبلاگ سيتي
التماس دعا دارم.شباي جمعه فاتحه يادتون نره).
من به خدا معتقدم ولي دارم فكر ميكنم اگه جاي اون بودم چيكار ميكردم؟؟؟
شايد اينكار ها رو انجام ميدادم:
1-اول يه كم عقل به صاحب اين وبلاگ عطا ميفرمودم.
2-همه نعمت هاي دنيارو به طور مساوي بين مخلوقاتم تقسيم ميكردم.
3-چون من ايراني هستم پس همه پسر خاله هامو ميكردم رئيس جمهور ممالك مختلف.
4-جهنمو تعطيل ميكردم تا همه حال كنند.
5-ميرفتم يه خونه تو شمال ميگرفتم امور رو هم به دست معاونينم ميسپردم.
6-تمام كساني رو كه باعث و باني جنگ ها بودند با يه سيخ داغ توي ميدون شهر قرار ميدادم تا مردم سيخو يه جاي اونا(به قول پينك فلويديش مثلا گوش)بكنند.
7-از بس كه من مديريت سرم ميشه دو روزه در دنيارو تخته ميكردند.
8-سعي ميكردم يه فكري به حال اين سرزمين گل و بلبل بكنم و اونو از اين فلاكت در بيارم(ولي مطمئن نيستم موفق ميشدم)
9-هدف از زندگي و خلقت رو طبق آيين نامه اي به مردم ابلاغ ميكردم.
10-هر كسي به من توهين ميكرد سريع سنگش ميكردم.
11-هر شب وببلاگ ميخوندم.
12-هر كسي تو عشق به طرف مقابلش خيانت ميكرد را به جزاير ماداگاسكار تبعيد ميكردم.
13-كنكور رو بر ميداشتم.
14-گفتگوي تمدن ها راه مي انداختم.
15-اختلاس ميكردم و بعدش هم ميرفتم كانادا.
16-يه نظام ديگه تو دنيا بر پا ميكردم فقط بر اساس محبت و عشق.
17-توي دنيا يه صلح ابدي برقرار ميكردم.
18- يه ذره شادي به زندگي مردم ايران تزريق ميكردم.
19-تمدني كه قرار طي هزاران سال نصيب مردم دنيا بشه رو يه شبه بهشون ميدم تا خيالشون راحت بشه.
20-نسل آدمو از بين ميبردم چون اون چيزي كه ميخواستم نبود.
21-سعي ميكردم اين آدمو آدم كنم.
22-......

خدا رو شكر كه من خدا نيستم وگرنه معلوم نبود چه به سر بشريت
مي آمد.
ولي خوب كه فكر ميكنم مي بينم ميتونم يه جورايي كارهايي رو كه اون بالا گفتم رو انجام بدم.
حداقل يه جورايي ميتونم سعي كنم كه انجام بگيره.
پس ديگه چرا بشينم فكر كنم كه حقيقت زندگي چيه؟
حقيقت زندگي اون چيزيه كه ما ميخواهيم.
حقيقت و هدف از خلفت رو خود ما ميسازيم.
اين هدف ميتونه خيلي پوچ باشه يا خيلي متعالي.
در حقيقت ما روح هاي خدا هستيم كه هدف هستي رو
مشخص ميكنيم.
پس كاش به خوبي ها فكر كنيم.
پس كاش هدفي متعالي رو انتخاب كنيم....
........................................................
نطق پيش از دستور
1- اينقدر به اين پينك فلويديش بيچاره گير ندهيد بابا اون چيكار كنه از همجنس بازها متنفره نا سلامتي اينجا يه دنياي آزاده.
2-من امروز يكي از دخترهاي عمه جانم رو بعد از 15 سال ديدم ،تا آخر مهموني فقط به من ميگفت تو اون موقع ها به بستني ميگفتي بتتني،ولي خيلي آدم باحاليه اين دختر عمه ما
تقصيري نداره تازه اومده ايران.
3-راستي خوبه هنوز هم بلديم بگيم سلام.
4-عده اي از اين موسيقي قبلي صفحه من تعريف كردند عده اي هم گفتند جواتيه، تا اينكه خود پينك اومد و به من گفت :تو كه اينقدر پسر گلي هستي و مطلبات توپند(الهي قربون بچم برم چقدر شكسته نفسي ميكنه)بيا و يه موسيقي از گروه ما بزار اينجا ، من هم تو رو در بايستي گير كردم و Hey You را گذاشتم .
5-آقا ما اينجا يه خبرگزاري داريم آخر دموكراسيه ، تو چه نازي مردم سالاري جونم.(چون به من لينك داده)
6-باقي انطاق (جمع نطق ها)ما براي بعد چون ظاهرا دسته اي از ميهمانان تشريف فرما شدند.
............................................................................
ياوه امروز: «« تا ميتوانيم امروز را به شادي بگذرانيم ،شايد فردا غمگين تر از امروز باشيم.»»
دعاي امروز:««خدايا به خدا من نوكرتم ،من نميخواستم اين حرفهارو اون بالا بزنم همش تقصيره رفيق نابابه»»(خدارو شكر رفيق ناباب رو آفريدي ما تقصير هارو گردن يكي بيندازيم)