از احوالات امروزمان
في اليوم اين خفيه نويس(بلاگر) حقير پس از رجعت از شركت المباركه
تصميمان بر آن شد كه اندكي سير و سلوك كنيم اندر شبكه تار عنكبوتي جهاني.
ليك از اقبال ناخوشمان كرديتمان به لقاء الله پيوسته و تمام شده بود ، همي خواستيم زانوي
غم را دو دستي در آغوش گيريم(نعوذ بالله)كه صداي تيليفون بطور هاتف غيبي مسموع شد.
ـسلام مهدي
سلام بر تو اي بزرگوار دوست، حسنك خوش سخن
ـ مهدي حوصله داري امروز بريم بيرون
پس از اندكي تامل به سبب مزاج نه چندان مناسب مالي خواستيم بگوييم نه كه دوست منورالفكرم فرمود
ـ مهمون من بريم كافي شاپ
دوست شفيقمان، آن برهان العقلا ، آن قطب الاقطاب طريقت و صفا را دو صد سلام و درود گفتيم از بابت اين دعوت خجسته اش،خداوندگار غريق رحمتش كند.
وعده ديدارمان 6 بود اندر قهوه شاپ هتل شرايتون سابق و هماي فعلي.
بيست و اندي دقيقه پس از 6 چهره مبارك و فرخنده دوست گرام را رويت فرموده پس از دو صد سلام و درود و تعريف و تمجيد ،از كمالات
اين ستاره آسمان دوستي و گوهر شب تاب رفاقت ، به درون طالار همي رهسپار گشتيم.
طالار طويل بود و در جانب آن از يمين و يسار ،ميز،و اندر پس هر ميز طايفه اي از رجال مكرم و طوايف مكرمه نسوان ، ليك در كثرت مثني.
دلداده و كاپوچينو نوش.
گويا رفيق شفيقم پس از مشاهده جماعت مثني آهي از صميم بطنش در امد و فرمود:
مرا باش كه با توي سبيل كلفت آمده ام.
از بهر دلداريش عرض كردم :
دوست آن است كه ببويد نه آنكه عطار بگويد.
لبخندي همي بر چهره ميمونش ظاهر شد .
در گوشه اي از طالار جلوس كرديم اندر پس ميزي 4 گوش.
در كنارمان اسبابي بود پيانو نام، از آلات مستهجنه موسيقي،ليكن كسي نمينواختش (گمان بردم به سبب جلوگيري از كشيده شدن به فساد رعاياي محترمه)
پس از اطراق، گارسون نامي ليست اطعمه آورد كه در اين بلاد مــــــــ نو نامندش.
پس از رويت قيمت اقلام حالم دگرگون گشت ليك يزدان را بسيار سپاس گفتم كه از جانب دوستي صاحب كمالات دعوت گشته ام.
رويتي كرديم ساير ميزها را
در گوشه اي جماعتي بي خبر از دنيا از اهالي رپ و هوي و متاليكا، گويا از مريخ رجعت كرده بودند يا شايد ما اندكي جوات همي تشريف داشتيم .
در ان سو تر نيز جماعتي سر خوش گويا همي در ابرها سير ميكنند ، كنار معشوقه شان شير شكلات ميل ميفرمودند.
همه جماعات شيعي عجيب داشتند موبايل نام.
حديثي به خاطر آوردم از افلاطون كبير:
الموبايل و والموبايل و ما ادريك ما الموبايل؟
در حال اكل كردن كافه گلاسه مان بوديم كه آن مظهر كفايت،آن دوست با درايت ، آن دارنده اخلاق حليم، احمد طاعي
محكم لگدي نثار پاي مبارك كرد و فرمود:
اونجارو كتيبه كاتب با طرفش.
گردن مبارك را همي چرخانديم سوي يمين.
آري كتيبه كاتب پرس بود همان دخترك خبر گزاري دانشكده مان،همراه
يكي از اهالي بلاد رپ.ليكن من گمان بردم همراهش شخصي است بازمانده از عهد عتيق
يا غواص بحر عميق.
يحتمل كتيبه كاتب نيز ما را رويت كرده بود لاكن بر روي مبارك نياورد.
ما هر دو خوشحال از كشفمان در پوست خود همي نميگنجيديم گويا عروسي عمه مان بود يا اينكه عنصر 120 را مكتشف شده بوديم.
ليكن دستاورد بزرگي كسب كرده بوديم از براي مبارزه با راپرتهاي يوميه كتيبه كاتب.
القصه خوشحال و سر خوش به سوي منزل رجعت كرديم بس طربناك.(آنلي فور يو خانوم معلم)
چهارده فروردين سنه يك هزارو سيصد و هشتاد و يك خورشيدي.
...............................................................................
نطق خارج از دستور
1-از تمام سروراني كه از دروغ 13 ما(پرت شدن از كوه)ناراحت و يا خوشحال شدند كمال امتنان و تشكر را دارم و پس از سپاس فراوان گويم««بادمجون بم آفت نداره»».
2-آقا اين دروغ بعضي وقت ها هم خوبه ديروز كه براي من سبب اتفاق جالبي شد.
3-امروز هوا بسيار عا لــــــــي بود حسابي حال كردم بارون با بوي بهار نارنج واقعا يه تيكه از بهشت بود شايد هم بهتر از بهشت.(جهت اطلاع دوستاني كه شكوفه هاي شهركشان را به رخمان ميكشند.;) )
4-حسنك خان من كه اين همه ازت تعريف كردم بازم از اين كارها بكن ،جاي دوري نميره(ميره توي شكم دوستان)
5- ديگر عرضي نيست
..................................................................
ياوه امروز:««
خود را به لحاظ عاطفي به ديگران سپردن امري است مشكل،ولي تنها ماندن امري است ناممكن.»»
دعاي امروز:««
خدايا يه كاري كن تو اين دو روز باقي مونده يه كم درس بخونم»»