یاوه های عاشقانه یک من
از شنبه شروع خواهم كرد !
ليك تصميمان بر آن شد كه در اين آخر هفته ميمون
نظري افكنيم اندر كتب درسي از بهر رضاي خدا و خلق خدا.
ليكن اندر صباح پنجشنبه بيست و دويم فروردين سنه يكهزار و هشتاد و يك خورشيدي
اين شعر شيخ اجل را از صميم قلب ادراك فرموديم كه:
خواب نوشين بامداد رحيل
باز دارد پياده را ز سبيل
بدين جهت مجبور گشتيم كه هنگام شيو _shave_ كردن عارض مبارك ، همي تناول كنيم صبحانه را.
زان پس يادمان آمد كه قراري داريم با آن خزانه دار معظم شركت المباركه از براي دريافت ريالي ناچيز(تا ما باشيم كارت اعتباري را گم نكنيم و از آن بدتر تنبلي مان مانع ابتياع كارت جديد نشود)
قرارمان 10 بود اندر كاروانسراي شهر(ترمينال)
القصه ديدمش آن ماه تابناك رفاقت را، از بابت رويت روي مبارك شادان و مسرور ، خدا را بس شاكر كه بي تاخير به او رسيدم.
پس از انجام امور ماليه اورا مشايعت كرده و دعاي خيرم را (الهي به اين زودي ها بر نگردي)بدرقه راهش.ليكن دعايم تا اين لحظه مستجاب گشته.
آه هوايي بس رمانتيك(ابر و مه و باران)بر چهره شهر عارض گشته بود ،تصميمان بر آن بود كه بر آن خلد برين شهرمان نظري افكنيم ،موضعي خوش و خرم و درختان دلكش و در هم ،گفتي خرده مينا بر خاكش ريخته و عقد ثريا از تاكش آويخته.
قرارمان 10:30 بود به وقت گرينويچ اندر آن روضه رضوان با آن رفيق شفيق ،آن با حال با وفا ،آن دوست ازلي ،آن ملبس به شلوار لي
آن سلطان شور و شوق آن معاند تخم مرغ ،آن صاحب جمال ،آن رهرو راه راست ،آكل خيار و ماست(در زمان سعدي سالاد فصل هنوز اختراع نشده بود)
القصه پس ار مصافحه روان گشتيم اندر باغ و بس فرخ خيال.
باغ لبريز از عطر گل و جمعيت عشاق.
شكمان افتاد كه اينجا باغ ارم است يا عشاقستان قوام.
با رويت اين جمعيت دلداده دعايي نموديم اين چنين
حفظه الله امثالهم و اعوانهم و اذنابهم.
و باز خدا را شاكر شدم كه با احمد شيرين سخن نيستم تا گلايه كند كه چرا با من سبيل كلفت آمده.
القصه با آن يار شفيق از هر دري گفتمان كرديم از ويندوز XP گرفته تا مكتب اگزيستانسياليسم و اصالت وجودي.
ليكن به دليل ذيغ وقت و كارهاي معوقه الباقي داستان را به فرمت زيپ بيان ميكنم.
در صباح روز پنج شنبه درس بي درس.
عصر نيز به كلاس مطربي رفته ، گام سل ماژور آموخته .
اين جمعه زيبا و باراني را نيز به سلول هاي خاكستري مغز مبارك اندكي استراحت داديم.
القصه اگر شما پشت گوشتان را ديديد ما هم به همان اندازه روي كتب درسي را.
و باز با خود همي نجوا كردم از شنبه شروع خواهم كرد.
ايزد يكتا عاقبتمان را به خير كند.
...........................................................................
ياوه امروز:««چه لذت بخش است لحظه هايي از زندگي ميان خواب و بيداري»»
دعاي امروز«« خدايا معذرت ميخوام»»