یاوه های عاشقانه یک من
لاكن ديشب از غايت بيخوابي همي خوابمان برد روي كيس مبارك
ندانستم چرا ،به جهت ثبت اندر كتب گنيس يا كه به خلقي نشان دهم من آنم كه مرتاض بود پهلوان.
ليك از غايت درد اليم گردن خوابمان بر آشفت و در 4 بامداد همچون آدميزاد به خفتنگاه شديم.
صبح الطلوع (ساعت 9) ندا آمد برخيز كه آفتاب برآمد.
يادمان آمد امروز امتحاني است بس دشوار در پي.
در حين تناول اطعمه نيز همي هاتف گشتيم قرارمان را با آن هميشه خندان به جهت توديع شماتيك مدارات پترن ژنراتور.
ليكن چون هميشه با تاخير(به جهت نقض يكي از اصول دهگانه ذلالت از نوع زني ) يافتيم آن مهندس بي بديل را.
نقل است كه چون زاده شد اخم بر او عارض گشت و تا سه سال انواع عوارض را حاصل،
اندكي تفكر فرمود و همي يافت كه خنده بر هر درد بي درمان دواست ليكن از آن سال تا بدين جا همي خندد و گويد بخند تا دنيا از تو بخندد.
ليك پس از مصافحه و امور جاريه في الفور روان شديم سوي اكابر عاليه به جهت امتحان، بس بي خيال.
اندر اكابر آن نارفيقان از كتيبه كاتب پرس سودجو تا احمدك نامجو از بهر همفكري در امتحان تحويلمان گرفتند اساسي ، و وعده و وعيدمان دادند
بس تو خالي.از پيتزاي پپروني گرفته تا دعوت به ديدار شام آخر، لاكن به سبب وجدان كاري(صداي خنده به صورت بك گراند)همه را رد كرديم.
پس از امتحان
ديداري داشتيم با يكي از طلبه هاي عاليه(كارشناسي ارشد) .
به چشم حقارت اندر ما نظر كردي ، بدو گفتم اي از دماغ ماموت افتاده در اين دنيا به جيش از تو كمتريم و به عيش از تو خوشتر ،به مرگ با تو برابر و به قيامت بهتر.
اما به گمانم منظورمان را نگرفت.
در ادامه همي دعوت گشتيم سوي صرف بستني از طرف آن مقدم شاعران ،آن معظم كاتبان، آن مخزن اسرار نهان ،آمده از شهر تهران.
القصه سه عدد بستني تناول فرموده و سوي كاشانه رجعت نموديم ليكن دنيا در نظرمان چون بستني بود شيرين و چسبناك.
......................................................................
وقتي كوس رفتن صدا ميزند
نميتوان به اجبار خود را براي رهايي از باد
به تخته سنگي سپرد
چرا كه رفتني بايد برود
كاش ميشد دلها را گشود تا ديگر ديوار پنجره دل هايلمان نگردد
و بدانيم به حكم رفتنمان بايد مهربان بود
بايد مهربان بود
بايد مهربان بود
تا دلمان نسوزد چرا لبخند نزديم بر پر شكسته اي كه
شايد روزي پروازمان ميداد.
كاش رفتن را باور كنيم
كاش باور كنيم
وقتي ديگر نه مني است و نه دستي و نه احساسي
تمناي بودن را با بهار تجسم كنيم
و بدانيم
اگر بايد برويم
چرا به طريقي ديگر ....؟!!
سفر را گريزي نيست
اما كوله بارش...؟!!
.........................................
نرم افزاري جهت جلوگيري از شكست در عشق !
باز اين نام وبلاگ مباركم مرا به ياد مسئوليت خطيري انداخت كه به عهده دارم و آن هدايت
خلق الله است در امور عشقيه.
و اما در اين راه پس از تحقيق فراوان نرم افزاري يافتم براي تازه عشاق عزيز.
با استفاده از اين نرم افزار ديگه سر قرار دير نميرسيد و به همين دليل شكست در عشق شما به تعويق ميافته.
البته اين نرم افزار به درد كهنه عاشقايي كه ديگه از بس دير رسيدند سر قرار دروغاشون(عزيزم باور كن عروسي مادر بزرگم بود ،ببخش دير كردم...عزيزم باور كن از طبقه 13 افتادم پايين ،ببخش دير كردم....عزيزم باور كن توي راه يادم اومد هديه تورو توي خونه جا گذاشتم...و....) تموم شده هم ميخوره .
با استفاده از اين نرم افزار شما ميتونيد كم ترافيك ترين مسير و كوتاه ترين رو انتخاب كنيد و اگه يه وقتي ساعت 9 جلوي اون داروخونه ميدون ونك(اسمش يادم نيست به گمانم داروخانه عشاق بود)قرار داشتيد يه دفعه ساعت 10 نميرسيد.توضيحات بيشتر و خود نرم افزار را اينجا ببينيد.
ياوه امروز:«« هنگاميكه متولد شدم به قدري متعجب گشتم كه تا يك سال و نيم حرف نزدم»»
دعاي امروز:«« خدا جونم يه كم از زيبايتو نشونم بده»»