یاوه های عاشقانه یک من
آرزوهاي من!!!
كاش يه كلبه چوبي داشتم توي يه دهكده پرت شمالي ،جايي كه همه جا سبز سبز بود و هميشه بارون.
يه عالمه كتاب داشتم و يه چراغ نفتي ،غذام شير بود و نون.سكوت بود و دوري از انسانها.
كاش شبانه روز 30 ساعت بود.
كاش يه شال گردني آبي آسموني داشتم.
كاش يه آدم معمولي بودم و هيچ مشغله فكري و كاري نداشتم.
كاش اين اينترنت اعتياد آور وجود نداشت
كاش مردم همه با هم مهربون بودند
كاش پشت كلمات رو ميديدم
كاش يه سياستمدار كثيف نباشم
كاش هميشه من بودم، مطمئن از اينكه هميشه هستم.
كاش فراموشكار بودم
كاش سيب زميني بودم خالي از احساس.
كاش يه بوته سبز بودم توي يه جنگل سبز شمالي (مثل جنگل كتالم)ديگه زندگي انساني واسم مهم نبود
ديگه هيچ چيز مهم نبود.
كاش جز انسان هاي اوليه بودم ،مطمئنا اون موقع انسان ها به نا مهربوني الان نبودند ،ارزش اينو داشت كه شب گرسنه بخوابي توي غار ولي مهربون باشيد با همديگه.
حوصله هيچ كدوم از اين لعنتي هارو ندارم كار، درس ،زندگي....يه مشت كلمه يه عالمه تكرار.
كاش يه حلزون بودم ديگه هيچ عجله اي واسه هيچ چيز نداشتم،چون چيزي مهم نبود.
كاش ميشد خوابيد و هچ وقت بيدار نشد يه سكوت ابدي يه آرامش مطلق.
كاش يه تكه سنگ بودم ته يه رودخونه ،هيچ كس كاري به كارم نداشت منم كاري به كسي نداشتم.
كاش يه قطره بارون بودم كه با باريدنم دل يه پيرمرد صحرا نشين شاد بشه.
كاش امروز آخرين روزي باشه كه اين همه تكرار رو مي بينم.
كاش من وجود نداشتم
كاش.................