یاوه های عاشقانه یک من
با صداي اين فولاكتانسانيوس همسايه از خواب بيدار شدم.
لباسمو پوشيدم ، اين لباس رو يه ساله كه دارم ، يعني
از سال پيش كه اون اوكالاپتيوس روبه زحمت كشتم و از پوستش اين لباس رو درست كردم.
واسه صبحانه پشم كروكوديل دريايي و گردن ايستانسوس داشتيم.من عاشق پشم كروكوديل دريايي هستم ، مخصوصا اگه آبپز باشه.
از غار كه اومدم بيرون همه جارو مه گرفته بود.
نيزه امو برداشتم، اين نيزه رو پارسال در تجمع اختاپوس كشان دريايي هديه گرفته بودم، و تقريبا همه جا همراهم بود.
امروز خيلي كار داشتم.
آخ كه اگه از طرفداران جادوگر قبيله بودم ميتونستم با يه پژوانكاليوس شخصي به كارام برسم و احتياجي نبود اين همه پياده روي كنم.
ولي عوضش هوا عالي بود .درختاي انبوه و سر به فلك كشيده و مه صبح گاهي جون ميده واسه پياده روي.
همينطور كه داشتم ميرفتم ديدم چند نفر دور جادوگر قبيله جمع شده اند و دارن به چرندياتش گوش ميدهند.
جادوگر داشت از احتمال حمله قبيله موكو موكو خبر ميداد و اينكه اين قبيله دشمن ما هستش و از اين حرف ها ....
البته من ميدونستم كه چنين قبيله اي اصلا وجود خارجي نداره.
يه مشكل ديگه اين جاست كه اين روزا قبيله ما چندتا جادوگر پيدا كرده.......اه ولش كن بهتره به كار هايم برسم.
اول بايد ميرفتم پيش دختر شاعر قبيله تا اين كتيبه هايي رو كه از كوه سفارش داده بود بهش تحويل ميدادم.
همين جوري كه داشتم توي جنگل ميرفتم و توي عالم خودم داشتم صداي بارون و رودخونه و پرنده هارو تقليد ميكردم
يه دفعه ديدم يه گله ترافيكانيوس جلوم ظاهر شدند،من با ديدن اونها دو تا پاي ديگه قرض كردم و پا به فرار گذاشتم.
شانس آوردم كه كسي از اهالي قبيله منو نديد وگرنه به ترسو بودن متهم ميشدم.
به خاطر همين دير سر قرار حاظر شدم و اون دختر رفته بود، باز شانس آوردم كه دختر جادوگر قبيله نبود و گرنه الان سنگ شده بودم.
بعد هم طبق معمول رفتم براي شكار ،اين كار هر روزمه واسه زنده موندن.
شب هم موقعي كه توي غار نشسته بودم يه كتيبه سنگي از آسمون رسيد از طرف دختر شاعر قبيله بود، باز خوبه شانس آوردم نخورد توي سرم، اين روش تبادل اطلاعات تازه اختراع شده،
فقط احتياج به يه گوريل داره كه ميزاري بالاي غار بعد كتيبه رو ميدي دستش و بهش شماره غار رو ميگي، اونم كتيبه رو پرت ميكنه به سمت غار مورد نظر.
كتيبه رو خوندم پر از بد و بيراه بود واسه اينكه سر قرار حاظر نشدم.

برداشت دوم:
صبح با صداي اين فولكس درب و داغون همسايه از خواب بيدار شدم، خدا پدرش رو بيامرزه كه باعث ميشه من صبح ها زود از خواب بيدار بشم.
سريع صبحونه مورد علاقه مو خوردم.
من عاشق مرباي توت فرنگيم.
كيفمو برداشتم و حركت كردم.
اين كيفو پارسال توي كنفرانس گرفتم و تقريبا هميشه همراهمه.
اه يه ماشين فكسني هم كه ندارم پس بايد پياده به همه اين كارها برسم.
سر خيابون يه روزنامه گرفتم پر بود از چرنديات هميشگي، اينكه فلان كشور دشمن ماهست و از اين حرف ها.......
امروز اول يه سر بايد ميرفتم شركت بعد هم كتابخونه تا واسه امتحان درس بخونم.
ساعت 11 هم با دخترك قرار داشتم تا جزوه هاي امتحان فردارو بهش بدم.
اين ترافيك لعنتي هم كه غوز بالا غوزه.
ساعت 11:30 رسيدم اونم رفته بود.خدا رحم كنه.....
منم طبق روال معمول رفتم تا يه ابسيلون درس بخونم.
شب هم يه كتيبه سنگي (البته بوسيله تلفن رسيد)مگه من علاف تو هستم چـــــــــــــــــــــرا منو سر كار ميزاري .........شترق گوشي رو گذاشت.

همين ديگه
اينم يه روز از زندگي ما

...............................................................
نطق خارج از دستور:
1- من سعي دارم حداقل پول اكانت اينترنتم رو از خود اينترنت در بيارم.
اگه شما هم تصميم داريد اين كارو انجام بدهيد من لينكشو توي اين صفحه گذاشتم.
مطمئن باشيد كه از شهرام جزايري هم پول دار تر ميشويد.
2-در روز سه شنبه آخرين امتحانم را خواهم داد ، باور بفرمائيد ما اينقدر خوشحال هستيم كه گويا عروسي عمه مباركمان ميباشد.(گفتم يه كم لفظ قلم حرف بزنم)

ياوه امروز:«« زندگي بدون موسيقي اشتباهي بيش نيست »»
دعاي امروز:««خدايا دستم به دامنت يه كاري كن من اين آمار رو پاس بشم...خيلي مخلصيم، نه اينكه فكر كني به خاطر آمار هاااا........»»





$ پول دار شويد $