آخ كه چقدر زود گذشت.انگار همين ديروز بود .
20 سال گذشته..........
ديشب داشتم با شوهر فرانسوي
ندا چت ميكردم.اسمش مارتين.
داشت از غذاهاي ندا گله ميكرد ، بيچاره از بس خورشت كنگر خورده همه موهاش ريخته.
ولي خودمونيم زندگي خوبي دارند.شوهر ندا آهنگسازه وخود ندا هم شده مسئول بخش آثارهنري شرقي موزه لوور پاريس.
انگار همين ديروز بود كه تازه وبلاگ مينوشت، البته الان ديگه سايت رسمي خودشو داره و كمتر وبلاگ مينويسه.
يه دختر كوچولوي موبور هم دارند كه بر عكس مامانش خيلي خوشكله.(آخ كه اگه دست ندا به من برسته كارم زاره).
امروز يه سري هم به وبلاگ
زهير زدم، در مورد كامپيوتر مولكولي جديدي كه خريده صحبت كرده بود.
يادش بخير اون موقع ها هم خيلي مطالب جالبي مينوشت.يادمه دو سه سال بعد از اينكه تازه شروع به وبلاگ نويسي كرده بود
يه دفعه ديديم يه ماه ازش خبري نشد، بعد كه برگشت فهميديم كه از خونه فرار كرده بوده آخه ميخواستن به زور بهش زن بدهند اونم به جنگل هاي شمال فرار كرده بوده ،
ولي آخر سر خانواده عروس بعد از كلي جستجو پيداش كرده بودند و باقي ماجرا....
الان هم يه شركت بزرگ ISP داره توي تهران و پسر بزرگش سال آخر دبيرستانه.
شوشو جون هم اين روزها خيلي خوشحاله
آخه امروز واسش يه خواستگار جديد اومده بود.يادش به خير اون موقع ها چقدر پسورد مردم را هك ميكرد
خدا هم مجازاتش كرد و هنوز كه هنوزه بعد از گذشت 40 سال از عمرش هنوز ازدواج نكرده.البته هنوز هم گاهي با ID ديگران وصل ميشه.
البته شوهر نكردنش چندتا مزيت داشت اولا اينكه باعث شد كه هر روز وبلاگ بنويسه ، ثانيا همه دنيارو گشت و حسابي خوش گذروند الان هم اگه كسي ببيندش
فكر ميكنه 28 سالشه.البته فكر كنم اين دفعه كارش جديه من كه واسه شوهر بيچارش صبر جزيل آرزو ميكنم.
امروز نطق پينك فلويدش رو در مورد حمايت از حقوق زنان در مجلس شنيدم. در انتخابات سال پيش پينك فلويديش بيشترين راي را آورد و به عنوان نماينده اول تهران انتخاب شد.
يادمه اولين روزهاي حضور پينك فلويديش در مجلس چه غوغايي به پا شد .تيتر همه روزنامه ها اين بود:
نماينده تهران با شلوار جين كوتاه در صحن علني حضور يافت.
انگار همين ديروز بود كه قهر كرده بود و ديگه وبلاگ نمينوشت.دختر بزرگش سال دوم هنر دانشگاه تهرانه و اونم واسه خودش يه وبلاگ داره ولي بر عكس مامانش اصلا زود رنج نيست.و نكته مهم تر اينه كه موهاشو از ته كوتاه نميكنه!
اون دوست پينك فلويديش هم اگه درست يادم باشه اسمش خورشيد بود 10-15 ساليه ازش خبري نيست من شنيدم از وقتي شوهر كرده ، شوهرش نوشتن وبلاگ رو واسش غدقن(نميدونم غ هايم درسته يا نه)كرده.
چند روز پيش هم با
جين جين داشتيم ويدئو چت ميكرديم.اون توي محل كارش بود.
كارش حسابي گرفته ، اينجور كه ميگفت كله پاچه فروشي اين روزها توي آمريكا حسابي رونق داره.يادمه اون موقع بعد از اينكه فارغ التحصيل شد
يه چند سال رفت توي شركت IBM ولي نميدونم يه دفعه چي شد كله پاچه فروشي باز كرد.اينجور كه من شنيدم الان شده يكي از سران مافياي كله پاچه در آمريكا.
ميگن هفته اي 4 بار ميره سواحل هاوايي واسه حمام آفتاب.
يادش بخير اين وبلاگ
عصيان هم اون موقع ها خيلي جالب بود .البته الان خيلي وقته كه نمينويسه،
يعني از وقتي كه كافي نت شو به جرم نشر اكاذيب و تبليغ بر ضد نظام تعطيل كردند، افتاد توي كار صادرات بز كوهي
الان هم يه خونه 1000متري داره توي زعفرانيه .
يادش بخير اون موقع ها چقدر توي چت حرف ميزد......
خودم هم كه به خاطر بزرگترين اشتباه زندگيم يعني ازدواج با دختر حاج آقا زندگي سختي دارم
داستانش مفصله.
بهتره تا خانومم نيومده برم به كارام برسم چون اگه بياد و ببينه هنوز نه ظرف هارو شستم نه غذا درست كردم ونه لباس هارو شستم
مجبور ميشم امشب رو توي كوچه بخوابم.
و اين ماجرا ادامه دارد.
دعاي امروز:««
خدايا دوست دارم»»
ياوه امروز:««
دانشجويي كه درسي را نيافتد دانشجو نيست.(ژان ژاك روسو)»»
اينم يه اجراي ديگه از greensleeves به خاطر پايان امتحانات