یاوه های عاشقانه یک من
دلم تنگ بود
هوا عالي بود
يه نم بارون و نسيم خنكي ميوزيد
اين هوا براي يه عصر تابستوني عالي بود، عالــــــــــــي.......
بهش زنگ زدم كه با هم بريم بيرون........
همينجور كه دستاشو گرفته بودم و در اوج شادي بودم يه دفعه نفهميدم اين دوتا بسيجي از كجا پيداشون شد...
هر دو پيرهن سفيد بدون يقه پوشيده بودند با يه بيسيم
اسلحه شون هم از زير پيرهنشون معلوم بود
**شما با هم چه نسبتي داريد
من: نسبت مستقيم
**با بد اخلاقي :يعني چي؟
من: اصلا ميدونيد من كي هستم
من پسر سرتيپ .....(فاميل خودمو گفتم)هستم
البته اين يه دروغ محض بود، ولي ياز ادامه دادم كه
ميدونيد سرتيپ ..... از دوستان نزديك سرلشكر سفريه(يه اسمي كه شبيه صفوي باشه )
كارت شناسائيمو هم با اعتماد به نفس كامل نشون دادم
** معذرت ميخواهيم جناب ... ميدونيد كه ما ماموريم و معذور
من:خواهش ميكنم از اين اشتباهات پيش مياد
**سلام مارو خدمت سرتيپ برسونيد
من: خواهش ميكنم خداحافظ
باز دستان نگار رو ميگيرم و به راهمون ادامه ميدهيم.

برداشت دوم:
** شما با هم چه نسبتي داريد
من: ايشون دختر خاله من هستند(نسبتي شديدا كليشه اي)
** الان معلوم ميشه، شما بايد با ما بيايد قرارگاه تا اونجا معلوم بشه
من:راستي آقاي محترم شما پيش من يه امانتي داريد
** يواش اينجا كه نميشه
ميريم يه گوشه خلوت و من ده تا اسكناس هزاري ناقابل رو در راه خدا به اين دوتا برادر مخلص ميدم و باز دستان نسيم رو ميگرم و به راهمون ادامه ميدهيم.

برداشت سوم:
**آقا شما باهم چه نسبتي داريد
من: آقا به خدا هيچي
تو رو خدا بزاريد ما بريم، قول ميديم دفعه ديگه با هم بيرون نيايم
اصلا همش تقصير تو است نازنين
صد بار بهت گفتم با كفش قرمز بيرون نيا
نازنين:آخه خودت اينو واسم گرفتي و گفتي كه دوست داري بپوشم
من: من غلط كردم كه همچين حرفي زدم،
صدبار بهت گفتم موهاتو اين رنگي نكن
صد بار بهت گفتم موهاتو اينجوري گيس نكن با اون گل سر صورتي
صد بار بهت گفتم وقتي با من مياي بيرون اينجوري آرايش نكن
نازنين ميزنه زير گريه
اونا اجازه ميدن كه اون بره
ولي من ميرم قرارگاه يه مشت بد و بيراه ميشنوم بعد چون دفعه اولم بوده بايه تعهد كتبي همه چيز تموم ميشه
عوضش بايد يه هفته به نازنين التماس كنم و بگم كه همه اينها فيلم بوده واسه اينكه بزارن تو بري
و هفته بعد دوباره دستان نازنين در دستان من و مشغول قدم زدن

برداشت چهارم:

** شما با هم چه نسبتي داريد
من: اصلا به شما مربوط نيست،
مملكت قانون داره ، نيروي انتظامي داره اصلا شما چيكاره ايد
مثلا ما در يك كشور آزاد داريم زندگي ميكنيم
كجا نوشته كه قدم زدن توي خيابون جرمه
آخه اين چه آرامش روانيه كه واسه مردم بوجود آورديد
آخه شما از جون مردم چي ميخواهيد و.............
مردم از صداي من دور ما جمع ميشوند
يه دفعه يه ماشين نيروي انتظامي ميرسه.........
دو هفته توي بازداشتگاه موندم
چه سئوالات مزخرفي كه ازم نشد
** عضو كدوم گروهك هستي
** كمك هاي ماليتون رو چه جوري از آمريكا دريافت ميكردي
** اگه اسم بالاتري هارو نگي تا آخر عمرت اينجا ميپوسي
چند وقته عليه ولايت فقيه داري توطئه ميكني
** و ........................
برداشت آخر


احمدك: چيه زل زدي به اونا ، داره فقط بهشون تذكر ميده كه چه نسبتي با هم دارند و از اين حرفها.

من: هيچي فقط داشتم تصور ميكردم كه اگه جاي اون دوتا بودم چه عكس العملي نشون ميدادم؟؟