یاوه های عاشقانه یک من
سلام دوست جون كه توي ابرها هستي
ديروز مهربون بودي
شايد هم هميشه مهربوني و من گاهي اوقات مهربون مي بينمت
دوست جون خوشحالم كه همه چيز به خوبي و خوشي تموم شد
ديروز ميخواستم ساعت 8 برم شركت ولي نمي دونم چي شد
كه تا 12 نشستم توي خونه تا هاتف غيبي مسموع گشت
ديروز يه عالمه با عيدت در مورد زندگي صحبت كرديم
در آخر به اين نتيجه رسيدم كه سر اين مسابقات دارم وقتمو تلف ميكنم
سلام
همون چيزي هست كه ميخواستي
زود برگرد
يه نور كوچولو
راستي نميدونم از اينكه اينجا بنويسم ياوه هاي عاشقانه ام دچار افول ادبي !!! ميشه يا نه؟
ديروز يه نفر فوت كرده از جوونهاي فاميل
من كه نمي شناختمش
من: خوش به حالش راحت شد
بابام: فلاني و فلاني هم توي مراسمش بودند
مامان: بيچاره مامانش
عزيز: خوش به حالش اون دنيا حساب پس دادن هم نداره
واسم جالب بود مردن هم حتي از ديد افراد مختلف فرق ميكنه
راستي دوست جون امروز يه كاري كن اين فلومتر ها هم جواب بده
يعني تكرار پذير باشه دقتش واسم مهم نيست
ديگه
ديگه ديگه
همين ديگه الان هم ساعت ده فردا است يعني
فرداي ديروز كه ميشه امروز