یاوه های عاشقانه یک من
همزادي كه سرش در آستانه انفجار بود
يكي بود يكي نبود
يه روز يه همزادي بوده كه به دلايل نوستالژيك سرش يواش يواش
شروع ميكنه به بزرگ شدن
قلپ قلپ قلپ قلپ ..................
بعد به خدا ميگه
ببين الان ميتركه ها ، خدا هم محل نذاشته ، no response to paging ميداده ، شايد هم همزاد شماره رو اشتباه ميگرفته ، البته از اين شركت مخابرات ايران هر چي بگي بر مياد.خوب بابا اونم حق داره يه خداست و اين همه آدم طلبكار.
يه دفعه
يه چيزي ميگه گرومپ..............
نه بابا چيه جوون مردمو كشتي
خوب هنوز كه نتركيده
آره انگار راست ميگي
در آستانه انفجاره
يه لحظه با خودم اشتباه گرفتم ، آخه ما همزادا از اين اشتباهها زياد ميكنيم.
ولي خوب به قول خودش وقتي كه سرش تركيد
خدا واسه اينكه بقيه نفهمند يه سر گوگولي مگوليه مهربون بهش ميده
البته اين فقط ظاهر امره ، چون همزاد ديگه سر نداره.
بابا اصلا كي گفته اگه سر آدم بتركه بده، خيلي هم خوبه
من خودم سرم كه تركيد
اوه اوه صبر كن
يه وقت فكر نكني به دلايل نوستالژيك يا رمانتيك ها.
سر من به اين خاطر تركيد كه با خدا بحثم شد سر اينكه
من ميگفتم خدا تو بايد جهان رو در گام سل مينور اداره كني
اون ميگفت نــــــــــــــه، بايد در گام دو ماژور باشه
خلاصه سر همين يه دفعه سر من تركيد
ولي نميدونم چرا اصلا صدا نداشت
اولش ترسيدمو داد و بيداد راه انداختم
آي سرم كو سرم من بي سرم واي سرم كو سرم من بي سرم......
بعد ديدم نه خيلي هم بد نيست
ديگه كسي نميتونه سر به سرم بزاره چون من ديگه سر ندارم
ديگه لازم نيست اين همه به همه چيز فكر كنم
ديگه دچار نوستالژي هم نميشم چون خاطراتم هم توي اون سري بود كه تركيد
ديگه اين همه حرفهاي چرند رو نميشنوم ،چون گوشم توي سرم بود
ديگه كسي به خاطر حرفهام ناراحت نميشه
تازشم ديگه توي عشق شكست نميخورم، آخه كي عاشق يه آدم بي سر ميشه
ولي خوب عوضش يه كم سختي هم كشيدم
مثلا مجبورم موسيقي رو با انگشتهايم گوش بدم ،يعني با حس لامسه
مجبورم بوي گل ياس رو هم با انگشتهايم حس كنم
و همينطور حرفهاي ديگران رو و هزار تا چيز ديگه
البته مزيتش اينه كه ديگه گول كلمات رو نميخوري
يا اينكه گول ظاهر زيباي گل هارو.
فقط لمس ميكني
لمس
لمس
لمس
وقتي سر نداري همه دنيارو لمس ميكني
اما نميدونم اون اوايل كه سر نداشتم چرا هر جا ميرفتم همه غش ميكردند
يعني يه آدم بي سر اينقدر وحشتناكه
خودم هم نميتونستم قيافمو توي آينه ببينم چون كه چشمهام هم توي اون سري بود كه تركيد.
با خجالت رفتم پيشه خدا
گفتم ببين ،من اشتباه كردم
همون دو ماژور
بالا غيرتا يه چيزي بده من بزارم روي گردنم
حالا اگه نو نبود دست دوم هم قبوله
اگه سفيد نبود سياه هم قبوله
حتي اگه كچل هم باشه قبوله
خلاصه با كلي التماس
خدا يه سر خاكي درست كرد و گذاشت اينجا
اينجا يعني روي گردنم
البته واسه من هيچ فرقي نكرده
چون كه توي اين سر خاليه
خالي خالي............
ولي خوب در كل بدون سر زندگي خيلي هم بد نيست
بعضي وقت ها هم عاليه
پس زياد نگران تركيدن سرت نباش