یاوه های عاشقانه یک من
اين اولين بار كه يه شيشه كرم كاكائوي مينو كنارمه و دارم وبلاگ مينويسم
جايي كه هيچ كس آدرسشو نداره
خوب اينجا كه مخاطب ندارم
خوب بهتره يه مخاطب خيالي واسه خودم درست كنم
م م م م م م
اسمشو ميزارم دوست جون
دالي موشه دوست جون
اون بالا توي ابرها چطوره
دوست جون تو ميدوني چرا اينجوري شد
من فقط ميخواستم فقط به اين ملك الشعرا بگم كه بابا دوست دارم از نظر احساسي بهت نزديك بشم
نميخوام عاشقم بشي
يااينكه فردا بيام خواستگاريت
اصلا منظورم اين چيزا نبود
فقط يه جور تكيه كردن احساسي بود
ولي من نميدونم چه برداشتي كرد
اصلا همه دخترها اينجورين
نميشه به يكيشون گفت دوست دارم
يا اينكه بخواي از نظر احساسي بهشون نزديك بشي
يا فكرميكنند ميخواي باهاشون عروسي كني
يا اينكه فكر ميكنند چه آدم كثيفي هستي و چه فكرهاي بدي داري
بابا من فقط ميخواستم بگم دوست دارم
مثل مريم خواهرم
مثل عموم
مثل خاله
مثل تمام كسايي كه دوست دارم
مثل خدا وقتي كه مهربونه
دوست داشتن كه عيبي نداره
اصلا به من چه اينها دو زاريشون كجه
تقصيره خودمه كه فكر كردم اين با بقيه فرق داره
تقصيره اينها هم نيست يه كم تقصيره فرهنگ جامعه هستش
هر رابطه بين دختر و پسر رو به دو چيز ختم ميكنند
يا ازدواج و يا سكس
از نظر جامعه يكي از اين دو حالته
يكي نيست بگه بابا ما هم انسانيم
اين همه احساسات انساني كه ممكنه بين دو نفر بوجود بيادو گذاشتيد كنار و اين دوتارو فقط ميبينيد
واي چقدر دهنم تلخ شد از دست اين كرم كاكائو
چيكار كنم آخه شكمويي هست و هزار سودا
امروز شانسي شانسي رفتم توي جلسه استاندار
مفيد بود
و كلي چيز ياد گرفتم
همه صنايع بزرگ استان هم بودند
آخ كه تمرين هم نكردم
راستي اين عموم هم كارش خيلي درسته يه اكونت روزي سه ساعته بهم داده
ولي فكر كنم اين ماه هم پول تلفن سر به آسمون بزنه
ببين دوست جون
دلم ميخواد تو يه جوري اين حرفها رو بهش حالي كني
راستي چه خوبه كسي مطالبه آدمو نخونه
ديگه نگران اين نيستم كه زياد مينويسم يا كم
ببين اين همه گفتم كشك كشك كشك
ولي يه ذره دوغ هم ميتونه زندگي رو واسه آدم شيرين كنه
واي كه چقدر خوابم مياد
هر چي هم منتظر شدم كه هاتف غيبي همي بانگ بر آورد ميسر نگشت
يه چيزو يادم رفت بگم دوست جون
ميدوني ازش متشكرم كه در برابر اينا از من حمايت كرد
مهم نيست از مهدي حمايت كرده يا از افكار مهدي
مهم اينه كه باعث شد مهدي تا اونجايي كه ميتونه بمونه و تلاش كنه
مهم اينه كه مهدي احساس خوبي داشت
مهم اينه كه من
يك من خوب بودم
گذشته رو فراموش كردم
ماريا خانومو كه من واسش يه سطل لجن بودم
من دنياش واسش لجن بودم
خلاصه تو اون شرايط بد يكي خوب بود
ولي وقتي جراتشو پيدا كردم كه بگم تو خوبي
تو مهربوني
تو از نظر من دوست داشتني هستي
منظورم دوست داشتن از ديد خودمه
همه چيز ريخت به هم
چرا
فقط چون كه اون دختره و من پسر
انسانيت اين وسط معنا نميده
چه ميدونم شايد اينم بگه حرفات تكراريه
خودمونيم دوست جون
دلم خيلي پر بود
حالا كه باز دوباره ميتونم گريه كنم
ميخوام خالي بشم
راستي دوست جون به نظرت اگه اين كيبورده خيس بشه ،خراب ميشه
بهتره برم چشامو ببندم و بگيرم بخوابم
شايد كه خواباي خوب ببينم توي اين كابوس زندگي