یاوه های عاشقانه یک من
زمان يه چند ساعت پيش
مكان ياهو مسنجره خراب شده
..................................
من: احمدك كجا بودي امروز؟
احمدك : هيچي با نگار رفته بودم بيرون... راستي فردا قراره با بچه ها بريم باغ علي اينا، مياي كه
من : آره حتما
احمدك: همه هستند و همه وسايل هم توپ توپ جوره

ناگهان يه PM ديگه هم ظاهر ميشه
بهار: سلام عزيزم خوبي
من: سلام فدات شم خوبي عزيزم
بهار: مرسي كريستف جونم، تو كه هستي عاليم عالي......دوست دارم عزيزم
من: منم دوست دارم عزيز دلم
بهار : ميدوني كريستف خيلي دلم واست تنگ شده، كاش الان كنارم بودي سرمو ميزاشتم رو شونه هات ، لباي گرمتو حس ميكردم
من:............
و ناگهان PM ديگري از خانم اميني بزرگترين خبرگزاريه دختران دانشكده

اميني: سلام آقاي كلمب
من: سلام خانم اميني حال شما چطوره
اميني: به لطف شما بد نيستم
من: چه خبرها
اميني:.......

و ناگهان PM ديگري از دختر حاج آقا

دختر حاج آقا: سلامن عليكم
من: سلامن عليكم و رحمته الله
دختر حاج آقا: نماز و روزه هاتون قبول
من: قبول حق
دختر حاج آقا : يك ساعت پيش آمدم نبوديد
من: بله تازه از دعاي كميل برگشتم.... راستي حاج آقا چطورند
دختر حاج آقا: به لطف شما خوبند
من : راستي فردا نماز جمعه به امامت كيست
دختر حاج آقا : به امامت .....
من:آه چه عالم بزرگي پس بايد زود بروم تا در مصلي جا گيرم بياد
دختر حاج آقا:.......

من: ميدوني من دلم خيلي برات تنگ شده
من: ميدوني كه چقدر دوست دارم، تو همه دنياي من هستي عزيزم
من: دوست دارم
اميني: منظورتون چيه آقاي كلمب
(تازه متوجه ميشم كه چه سوتي شديدي دادم اميني رو با بهار اشتباه گرفتم....حالا چه خاكي به سرم كنم؟؟؟)
اميني: دويست تا ايكون قلب ميفرسته(اگه جريانه منوبهار رو بفهمه همه دانشكده خبر دار ميشن پس بهتره همينجوري ادامه بدم بعد بي خيالش ميشم اونم مجبوره فراموش كنه)
من: آره الهام (اسم خانوم اميني)ميدوني خيلي وقته ميخواستم اينو بهت بگم ولي منتظر يه فرصت مناسب بودم
اميني: آه كريستف جونم من هم دوست دارم(اوه اوه چه زود جو گرفتش خدا رحم كنه)
من:........

من: احمد جان واسه باغ فردا كه از اون ودكاي اون دفعه اي نگرفتي كه ، بابا دو سه تومن بيشتر بديد يه چيز خوب بگيريد ، راستي جين هم نگير اون دفعه تا سه روز گيج بودم
دختر حاج آقا: واي خدا مرگم بده شب جمعه اي اين حرفها چيه ميزنيد آقاي كلمب
(واي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي اين دختر حاج آقا هم الان كه بپره، الان كه تمام موفقيت هاي آينده من نقش بر آب بشه.....)
من: نه...دارم در مورد مضرات مواد الكلي براي يكي از دوستان گمراهم توضيح ميدهم اين جمله اي را كه گفتم نقل قول بود از يكي از افراد منحرف كه درباره اين مشروبات نجس گفته بود، سعي دارم اين دوستم را به راه راست هدايت كنم

احمدك: عمتو به راه راست هدايت كن ، اين جفنگيات چيه كه بلغور ميكني
من: هيچي احمد سوتي دادم به دختر حاج آقا
احمدك : در چه زمينه اي؟

من:هيچي بابا تمام جريان باغ فردا رو لو دادم دارم مخشو ميزنم خرش كنم شايد تو هم مجبور بشي بياي يه كنفرانس بزاريم بگم داشتم تورو ارشاد ميكردم
دختر حاج آقا: من همه چيزو فهميدم ........منتظر تلفن بابام باش.....................
(اي داد بيداد همه آينده درخشانم پريد.....لعنت به اين ياهو مسنجر)
اين اميني هم مدام بيز بيز ميزد كشت مارو از بس buzz زد
من: ببخش الهام جون عزيزم
الهام(اميني): خواهش ميكنم كريستف جونم
من: ميدوني كه خيلي دوست دارم الهام

بهار: برو گمشو تو لياقت منو نداري
من: صبر كن عزيزم واست توضيح ميدم...ببين عزيزم
بهار: برو خفه شو نميخوام ديگه حتي قيافه نحستو ببينم

احمدك : چي شده... چرا دير جواب ميدي
من: بابا همه چي خر تو خر شده
احمدك : درست بگو ببينم چي شده
من: هيچي بابا به خاطر اين دختر وراجه هستش، اميني رو ميگم ، بهار باهام قهر كرد
اميني: خيلي خوب آقاي كلمب هر چي ديدي از چشم خودت ديدي ي ي ي ي ي ي ي

احمدك: چرا جواب نميدي
من: تو هم برو حوصله تو رو هم ندارم
احمدك: پس فردا يادت نره
من: فردا بخوره توي اون سرت كه هر چي ميكشم از دست تو ميكشم.

نتيجه گيري اخلاقي: در يك زمان با چهار نفر چت نكنيد چون ممكن هست همه چيز بر اثر يك اشتباه كوچك قاطي پاتي شود.
...............................................
نطق خارج از دستور:
1-بهترين وبلاگ بلاگ دره رو خونديد
اگه نخونديد پس بريد اينجا.(يه وقت فكر نكنيد به خاطر تهديدهايي كه توي قسمت نظر خواهي كرده بود آدرسشو دادم ها ا ا ا.)
2-آقا يا خانوم پيك اگه همين نظرهايي رو كه توي قسمت نظر خواهي داده بودي رو توي يه وبلاگ نوشته بودي ميشد يكي از پر خواننده ترين وبلاگ ها، اسمشو هم ميزاشتي ياوه هاي عاشقانه يك من پريم. راستي پيك يعني چي؟ ما هم تو برق پيك داريم تازه پيك تو پيك هم داريم.
3- امروز يه دستگاه ساختم تحريك كننده عضلاته واسه لاغري پس ديگه اصلا نگران چاق شدن نيستم و تا ميتونم ميخورم
خدا به باباي بيچارم رحم كنه.(البته اگه كسي ميخواد بسازه بايد يه كم تغييرات توش بده بپرسيد تا بگم)
فردا هم ميخوام يه دستگاه بسازم كه باعث ميشه آدم از افسردگي در بياد و شاد باشه يكي هم كه باعث ميشه آدم خوابهاي خوب ببينه.
4-يه عالمه حرف ديگه دارم ولي ميترسم يه وقت بگيد اين پسره چقدر حرف ميزنه

شاد باشيد و رقصان