یاوه های عاشقانه یک من
سلام
نمي دونم من تا حالا اينجا سلام كرده بودم يا نه
اين مطلب امروز رو دو روزه كه تصميم گرفتم بنويسم
ولي خوب آدم كه زيادي مهم باشه وقت نميكنه
آقا اخماتون رو نكنيد توي هم خودم كه ميتونم واسه خودم هندونه بزارم
از الان بگم كه ميخوام زياد بنويسم پس اگه حوصله نداريد نخونيد
ديشب اومدم بنويسم پشت كامپيوتر خوابم برد وقتي بيدار شدم ساعت 3 بود حالا نمي دونم
آن لاين هم بودم يا نه البته زياد مهم نيست چون اكانتم نامحدوده
آخ كه چقدر اين آبي مهربونه
ساعت 4 بيدار شدم همينجوري پي سي رو خاموش كردم و گرفتم خوابيدم
فكر كنم امروز از اون روزايي هستش كه زياد حرف ميزنم
چون خيلي انرژيم زياد شده
البته نمي دونم چرا
بچه كه بودم هميشه خودم را جاي اين و اون ميگذاشتم و دلم ميخواست به جاي اونها باشم
يادمه خيلي دلم ميخواست جاي پسر شجاع باشم
هميشه دلم مي خواست يه نفر ديگه باشم
اما الان نه
دلم ميخواد فقط خودم باشم كريستف كلمب كبير
خيلي هاي ديگه هم اينجوري بودند
مثلا يه نفر رو مي شناسم كه دلش مي خواست جاي اين يارو چي بود اسمش..آهان.. لئوناردو دي كاپوچينو باشه
چيز ببخشيد دي كاپريو
يه نفر ديگه رو هم ميشناختم كه خيلي دلش مي خواست جاي مادونا باشه
البته اين يكي خيلي هم شبيه بود به مادونا
ولي داشتم پيش خودم فكر ميكردم چرا من هيچ وقت دلم نخواست
جاي يه تــير چراغ برق باشم مثلا وسط ميدون ولي عصر
كه از صبح تا شب به رفت و آمد مردم نگاه كنم
يا ميتونستم خودمو بزارم جاي دل و روده يه سوسك كه داره از ديوار بالا ميره
و يه نفر هم با دمپايي دنبالشه و هر لحظه ممكنه كه روي ديوار پخش بشم
ميدونم كه الان همتون ميگيد اخ واي بي ادب حالم بد شد
ولي واقعا اون چه حالي داره توي اين شرايط
يا مثلا هيچ وقت خودمو جاي ته كفشم نزاشتم
ته كفشي كه هيچ وقت خورشيدو نمي بينه
هيچ كس بهش اهميت نميده
هميشه يه فشار خيلي زياد روشه
مجبوره از پاي صاحبش در برابر كثيفي ها و خطرات محافظت كنه و با اين همه فداكاري حتي كسي بهش فكر نميكنه چيز پيرمرد كفاش
يا مثلا دكمه ماوس
نمي دونم هيچ وقت كسي سعي كرده خودشو جاي دكمه ماوس بزاره
هميشه تو سري خور ولي اگه همين دكمه نبود شايد الان استفاده از كامپيوتر واقعا غير ممكن بود
ولي واقعا كسي بهش اهميت ميده ؟
شده تا حالا كسي خودشو جاي كش شلوار بزاره
توي يه جاي تنگ و تاريك اسيري و اگه يه وقت زندگيت به پايان برسه و دو تيكه بشي
ممكنه آبروي صاحبتو ببري
يا مثلا شده خودتون رو جاي يه بشقاب بزاريد
اين همه غذا هاي خوشمزه توي شما ميزارند و همه از اين غذا ها لذت مي برند جز شما
شما فقط مجبوريد كه وسيله اي باشيد براي لذت ديگران
يا شده تا حالا كسي خودش رو جاي يه سر خودكار بيك بزاره
احتمالا در اين حالت آدم زياد احساس بي مصرفي مي كنه
تنها فايده اش شايد اين باشه كه صاحبش سر جلسه امتحان با اون ميزنه توي سر خودش شايد كه بتونه اين مسئله رو حل كنه
يا مثلا خودتون رو جاي شيشه هاي ويترين يه مغازه عروسك فروشي گذاشته ايد
كه هر روز يه عالمه پسر و دختر خوشگل رو مي بينه كه بهش زل زده اند
ولي اين اصلا واسش مهم نيست چون اون عاشق شيشه مغازه كفش فروشي روبرويي است
ولي خودش هم ميدونه كه هيچ وقت به اون نميرسه
يعني تقريبا غير ممكنه
يا اصلا كسي تا حالا خودش رو جاي يه شعله شمع گذاشته
با وجود اينكه به اطرافش نور و گرما مي بخشه
ولي زندگيش واقعا به يك فوت بنده
خيلي چيزاي ديگه هست كه ما هيچ وقت خودمون رو جاي اونا نگذاشتيم
ولي ميدونيد

ما يه جورايي توي زندگي واقعي خودمون داريم نقش همه اشيا اطرافمون رو بازي مي كنيم
ولي خودمون بي خبريم
واقعا نقش واقعيه انسان چه جوريه؟؟؟؟؟؟؟؟؟