یاوه های عاشقانه یک من
ملاقات با پينك فلويديش
مثل اينكه اگه ما يه روز با بچه هاي بلاگر شيرازي بيرون نريم اون روزمون شب نميشه
جمعه توي خونه نشسته بودم و داشتم سل سل دو ابرو بازي ميكردم كه ژيوار و باربد وايليا همي زنگيدند،
كه آقا عصر جمعه هستشو حيفه كه نريم بيرون تازه يه آدم مهم هم قراره مارو ببينه
من هم از اون جايي كه دلشون نشكنه قبول كردم
قرارمون ساعت هفت بود جلوي مجتمع سياسي الهي
بعد از كلي تاخير باربد و عنصر دوم و ژيوار و نور كوچولو و ژمول رسيدند
البته اگه من هم جاي باربد بودم دير مي رسيدم
درويش خوش تيپ و شهر دل عاشق و نعيم اف اف هم رسيدند
البته از اونجايي كه نعيم مي خواست بره خواستگاري زود خداحافظي كرد و رفت
بعد هم پينك فلويديش و خواهرش و دختر عمه اشو ديديم
قرار شد بريم كافي شاپ شب چهره
بعد از معرفي و بوس و ماچ و از اين حرفها رفتيم تو
پينك فلويديش بر خلاف تبليغات سوء استكبار جهاني اصلا هم بد اخلاق يا خود بزرگ بين نبود
يه عالمه هم خنديديم و شلوغ كاري كرديم
مخصوصا اونجايي كه پينك فلويديش داشت افتادن از پله هاشو به صورت اكشن واسم تعريف ميكرد(اجراي زنده)
خلاصه اينكه خيلي هم دختر مهربون و خوش برخورديه
البته يه چيزي گفت من درست متوجه نشدم
گفت از اين لجم ميگيره كه شيلك ميلك رو بگن شلك ملك يا بر عكس
خلاصه يه چيزي توي اين مايه ها
خلاصه بعد از كلي غيبت و خنده و تعريف ، پينك فلويديش جونم خداحافظي كرد و رفت تا برقصه
چون اون شب عروسي دعوت بود
خيلي هم به من اصرار كرد كه برم ولي خوب دلم واسه بقيه بچه ها سوخت
چون بدون من اصلا بهشون خوش نمي گذشت
بعد هم كلي شلوغ بازي در آورديم
كه ايليا به طور كامل و به طنز عالي توي وبلاگ سكرت خودش كاملا توضيح داده و من چيزي نميگم
جاي فرشته نجات و نويد كينگ هم حسابي خالي بود
راستي اگه اين دوتا صدامو ميشنوند :بابا چرا شما اصلا پيداتون نيست.
فقط اينو بگم كه امروز استادم كلي دعوام كرد
آخه اگه آدم هفته اي هشت روز با اين جمعيت خوش گذرون بلاگر بيرون باشه كي وقت ميكنه تا تمرين كنه
واسه همين هم تصميم گرفتم اين هفته اصلا بيرون نرم و به كارهاي عقب مونده ام برسم
تازه كلي هم برنامه ريزي كردم.
***************************************************
نطق خارج از دستور:
1- شوشو نزار اون اسرار پنهاني كه بين تو وبعضي ها هستشو فاش كنمااااااااااا
2- ميخوام ديگه اصلا با هيچ بلاگ نويسي كل كل نكنم پس هر چه دل تنگت مي خواد بگو ايليا ،مطمئن باش
اون جريان خاطر خواه شدنت و اينكه از بعضي ها تقاضاي ازدواج كردي رو به هيچ كس نميگم
3- راستي ايليا از وقتي طنز تورو ديدم تصميم گرفتم در مورد اقتصاد بنويسم تا طنز،
آقا تو كجا بودي من تا حالا كشفت نكرده بودم.