رفتم روبروش ايستادم
زل زدم به چشمهاش
قيافه خسته شو ديدم
يه كم واسش شكلك در آوردم تا شايد بخنده
ولي نه انگار كه نه انگار
يه چشمك بهش زدم و گفتم:
سلام پسر
ــ سلام رابين هود .
سلام و زهر مار ، رابين هود عمته
ــ فعلا كه تو با اين موهات شدي شبيه رابين هود، شايد هم انسانهاي اوليه .
ببين اصلا حوصله تو ندارم ، فقط مجبور شدم بيام وببينمت، تازه امروز ميرم و از رابين هوديت در ميام
ــ چيه باز ميخواي بري پيش عشقت كه اومدي سراغم .
كاش اين طور بود ولي حيف كه نيست....اصلا به تو چه مگه فضولي
ــ بي ادب نشو ديگه با اين ريش هاي نا ميزونت .
تو چي ميگي ديگه با اون شكم بزرگت ، هر كي ندونه فكر ميكنه دور از جون ني ني توشه
ــ تو يه فكري به حال موهاي سفيدت كن كه هر كي ندونه فكر ميكنه تو آسياب سفيد كردي .
خيلي هم دلت بخواد تازه با اين قيافه ام كلي هم خاطر خواه دارم
ــ آره جون عمت ، هر كي ندونه من كه ميدونم .
خوب حالا كه ميدوني ضايع مون نكن ديگه
ــ خوب حالا غرض از مزاحمت چي بود؟
هيچي اومدم ببينمت
اومدم پيشت كه يه كم درد دل كنم
ــ چيه باز عاشق شدي ؟
برو بابا تو هم دلت خوشه ، عشق كيلو چنده
آخه كي با جيب خالي عاشق ميشه
ــ پس چي شده؟ زود باش بگو .
هيچي دلم براي ميشل تنگ شده
اي آشنا بمان
موندنت اوج پر گشودنه.........
ــ برو فكر كنم باز سرت خورده به لبه طاقچه.
اي هم صداي ما
اي سراسر عشق و اميد ما
اي يار خوب ما
ــ حيف كه نمي تونم به ديونه خونه زنگ بزنم .
حرف روزي كه نباشي
هيچ نمي شه باور ما
اي هم صدا
پر بركت مثل بارون
دستاي تو دست اميد
ــ از جلوم ميري اونور يا با اردنگي بفرستمت بري.
هي مواظب حرف زدنت باش
ـ اگه نباشم مثلا چي ميشه؟
هيچي يه سيلي از من ميخوري
ـ چه جوري ؟
اينجوري
تق.......
همين كه خواستم بهش سيلي بزنم يه دفعه مادر خانومي گفت:
يه ساعت ايستادي جلوي آينه و داري با خودت حرف مي زني و شكلك در مياري گفتم اشكال نداره
حالا چرا داري ميزني توي آينه، نكنه واقعا زده به سرت
من هم چيزي نگفتم و آروم رفتم توي اتاقم
نمي دونم نكنه يه وقت اينها فكر كنند من ديونه شدم
البته ميدونم از اين فكرها نمي كنند
چون واقعا مطمئن هستند.