یاوه های عاشقانه یک من
undefined undefined ماه undefined
مي دوني باز دلتنگي اومده سراغم
يادش بخير قدم زدن هاي شبونه با تو
يادش بخير وقتي زل ميزدي تو چشام
دلم باز براي خنده هات تنگ شده
براي غورباقه گفتنت
آخر من نفهميدم
غورباغه است يا قورباغه
شايد هم غورباقه
الان داري چيكار ميكني
دلم ميخواد الان پيشم بودي
آدم خيلي چيزا دلش ميخواد ولي هيچ وقت به همه اونها نمي رسه
دلم ميخواست باز دستامو بگيري
باز سرتو بزاري رو شونه هام
باز يه فرشته بشينه روي شونه راستم
نمي دونم اين نوشته هارو كي ميخوني
فقط بدون كه الان كه اينارو مي نويسم خيلي دلم مي خواد كنارم بودي
ميدونم الان همه منتظر هستند كه بگم
لنگه دمپايي عزيز دلم خيلي برات تنگ شده
يا منتظر هستند كه بگم ساعت مچي جونم بيا پيشم
ولي من اين دفعه واقعي واقعي حرف زدم
كاش پيشم بودي ...........