مي دوني باز دلتنگي اومده سراغم
يادش بخير قدم زدن هاي شبونه با تو
يادش بخير وقتي زل ميزدي تو چشام
دلم باز براي خنده هات تنگ شده
براي غورباقه گفتنت
آخر من نفهميدم
غورباغه است يا قورباغه
شايد هم غورباقه
الان داري چيكار ميكني
دلم ميخواد الان پيشم بودي
آدم خيلي چيزا دلش ميخواد ولي هيچ وقت به همه اونها نمي رسه
دلم ميخواست باز دستامو بگيري
باز سرتو بزاري رو شونه هام
باز يه فرشته بشينه روي شونه راستم
نمي دونم اين نوشته هارو كي ميخوني
فقط بدون كه الان كه اينارو مي نويسم خيلي دلم مي خواد كنارم بودي
ميدونم الان همه منتظر هستند كه بگم
لنگه دمپايي عزيز دلم خيلي برات تنگ شده
يا منتظر هستند كه بگم ساعت مچي جونم بيا پيشم
ولي من اين دفعه واقعي واقعي حرف زدم
كاش پيشم بودي ...........