یاوه های عاشقانه یک من
سلام من خوبم تو خوبي ؟

سفرنامه كريستف كلمب شماره يك
يكشنبه ساعت 4 پرواز داشتيم به سمت پاتخت
من هم به خاطر اينكه مي خواستم از فلسفه و نجوم و سياست توي راه
صحبت كنم كنار آبي نشستم
سهيل هم كه كنارمون بود و هر از گاهي هم صحبت مي شديم
جلوي ما هم دونفر از افراد گروه فشار بودند كه به خاطر اينكه شديدا
موادشون دير رسيده بود خمار تشريف داشتند و ساعت 4 گرفتند خوابيدند
ما هم واسه اينكه حالشون رو بگيريم مدام حرفهاي بي ناموسي ميزديم
يعني مدام از اينترنت تكنولوژي آرامش بشريت آزادي گفتگو و درك متقابل صحبت مي كرديم
طوري كه اين حرفهاي ما باعث شد خون اونها به جوش بياد و نزديك بود ما هم مزه چماغشون رو بچشيم.
شب ساعت 12 خوابيديم
بعضي ها هم توي خواب شديدا اسم بعضي هارو به صورت عاشقانه بيان مي كردند
من كه دلم كباب شد
صبح ساعت 5:30 رسيديم آررژانتين
وقتي رفتيم واسه هتل من متوجه شدم كه مداركمو جا گذاشتم
هر چي به يارو هتليه مي گفتم
بابا من كريستف كلمب هستم ،اينم آدرس وبلاگم برو بخون تا به هويت واقعي من پي ببري قبول نمي كرد
يه بار هم گفت خدا دوزار عقل بهت عطا كنه
خلاصه توفيق اجباري نصيبمون شد كه سري هم به نيروي انتظامي تهران بزنيم
آخر تحويل بود صبح ساعت هشت به من گفتند مسئول اماكن نيستش يه گشت بزن و ساعت 5 بعد از ظهر بيا
احتمالا منظورشون يه گشت دوره كره زمين بوده
من هم واسه اينكه كارم با طرف به گفتمان فرهنگي از نوع سوم نرسه رفتم تا يه گشت ده ساعته بزنم
چقدر كه ما نيروي انتظامي باحالي داريم جز كور كردن چشم هاي دانشجوها كاراي زياد ديگه اي هم بلت هستند.
القصه به همراه ياران پس از مراجعت به هتل و مخ زني به خاطر عدم هويت و گرفتن يك عدد دوش آب گرم
به سوي شركتي كه قرار داشتيم رهسپار شديم
از اونجايي كه من تمام خيابون هارو مثل كف پام بلد بودم اصلا وقتمون تلف نشد
اونجا هم مارو حسابي تحويل گرفتند
بعد هم يه عالمه براي آبي خريد كرديم
واقعا كه من و سهيل شده بوديم حاملان يونيسف جناب عروسك الموك كه البته افتخار بزرگي است
بعد هم معدن يك غر(به قول آبي) همي به ما زنگيدند كه واي دلم براتون يه اپسيلون شده
نا گفته نماند اين بالاي ديواري ها هم كه تلفنشون 24 ساعت مشغول تشريف داشتند
بعد از اينكه ناهار رو خورديم و يك نقشه شيطاني رو هم روي باربد پياده كرديم (كه صد در صد جواب داد)
همگي با هم به همراه شوشو يه كم اينور و اون ور رفتيم و پس كلي جستجو يه كافي نت درب و داغون توي ميدون تجريش پيدا كرديم
من هم انگار اين معتاد ها دو كلوم از اونجا پابليشيدم و عطش وبلاگ نويسيم فروكش كرد
بعد هم باز يه كم اين ور و اونور
بعد هم هتل و لالا
نكته هاي روز اول هم باشه واسه بعد