یاوه های عاشقانه یک من
سلام من انگشت هاي دست صاحب اين وبلاگ هستم
خودش از بس كه خسته بود رفت و گرفت خوابيد به من هم گفت بيام اينجا دو سه كلمه اي بنويسم
والا من هم كه اولين بارمه كه مي خوام وبلاگ بنويسم
هر چي فكر كردم چيزي به ذهنم نرسيد آخه ما انگشت ها كه عقل نداريم تازه شعور هم كه فكر نميكنم داشته باشيم
همش آلت دست اين صاحبامون هستيم
آهان تا يادم نرفته بگم كه اين صاحب من اين روزا زيادي ازم كار ميكشه
پدرم رو در آورده
تازه پسر خاله هام هم ناراحت هستند منظورم انگشت هاي پاي صاحبم هستش
اونها هم حسابي ناراضي هستند از بس كه اين روزا ازشون بيگاري مي كشه
امروز زد ناخن خوشكل منو شكست
تازه بعد هم كلي بد و بيراه گفت به زمين و زمون
يكي نيست بگه كسي كه بايد بد بيراه بگه منم
بعد هم نمي دونم نشست پشت اين كامپيوتر جديدشون و نمي دونم چيش نصب نمي شد اعصابش خورد شد محكم سر من بيچاره رو
مي زد روي اين كيبورد هاي بي نوا
خدا رو شكر كه الان گرفته خوابيده
متاسفانه بايد تا آخر عمر هم تحملش كنم
از دستش كه روز شب نداريم
شب كه باهاش ميايم خونه خوشحال از اينكه از كار روزانه راحت شديم
اما اي دل غافل تازه موقع چت و وبلاگ نويسيه
مياد ميشينه پشت اين جعبه جادو شلق شلق هي سر ما رو ميزنه به اين كيبورد درب و داغون
يكي نيست بهش بگه خوشت مياد يكي سر خودتو بزنه توي كيبورد
هر كاري ميكنم كه بزنه و عاشق بشه تا ما هم يه چندتا انگشت لطيف لمس كنيم انگار كه انگار
باور كنيد تمام سعي خودمو كردم كه عاشق بشه بلكه دو سه روزي هم ما با انگشت هاي يه خانوم دختر خوش و بش كنيم
اما اين صاحب ما اين روزا بد جوري دنبال مانيه
همش من بيچاره بايد هم جنس هاي خودم رو از جنس شديدا خشن لمس كنم
آخه اينم شد زندگي
بابا ما هم انگشتيما دل داريم
اما كو گوش شنوا
صاحب هم صاحب هاي مردم
هر روز دست يكي تو دستشون
آقا خلاصه اين روزا روزاي سختيه
شديدا درگير كار و بيگاري
بهتر برم بگيرم بخوابم
كه فرداي تعطيل هم بايد براي اين صاحب بي فكرم يه عالمه كار انجام بدم
آهاي شما ها كه اينا رو مي خونيد يه كم به انگشت هاتون بيشتر اهميت بدبد
شاد باشيد و انگشت دوست