یاوه های عاشقانه یک من
اول پيغوم پس غوم داد كه تورو خدا بايد ببينمت
اما مگه كاراي اين حجره حاج آقا ميزاره
گفتم نه آبجي ما مشغول بيزنس هستيم وقت نداريم جون مولا
گفت تورو به مرامه هر چي مرده بزار فقط يه ربع ببينمت
مام كه ترسيديم دختر حاجي بو ببره و به تيريش غباش بر بخوره و تنبونمون رو از پامون در بياره
گفتيم نچ
ولي من نمي دونم چرا اين روزنومه چيا اينقدر گيرن اونم از نوعه سه پيچش
اومد زير بازار چه و آدرس مارو از اوس آبي كله پز گرفت
هلك و هلك با اون چارقدش بلند شد و اومد دم در حجره حاجي
شانس آوردم كه حاجي داشت با دوست دختر جديد استراليايش چت ميكرد حواسش به ما نبود
گفتم آخه آبجي مگه من علي داييم يا اون يارو لئوناردو دي كاپوچينوي تايتانيكي كه ميخواي با ما مصاحبات داشته باشي
آخه دنياي ما جز دارايي حاجي و دخترش مگه چيه
آخه واسه روزنومتون افت كلاسه با من حجره چي مصاحبات داشته باشي
نشست زار و زار گريه كرد كه اين رئيسمون گفته يا با مصاحبه با دوماد حاجي بر مي گردي يا برو خونه بابات
گفتم آبجي دلم تيريش تيريش شد به مولا
با اينكه بايد برم كامپيوتر دختر حاجي رو راه بيندازم
يه چند دقيقه اي وقت داري سئوال بپرسي
يه چند تا سئوال كرد ولي چون من جوابشو نميدونستم خودش به جاي من جواب ميداد
گفتم آبجي خود گويي و خود خندي عجب مرد هنرمندي
مشروح مصاحبات اينجاست