یاوه های عاشقانه یک من
undefined undefined ماه undefined
بعد از يه عالمه اتفاق هاي مسخره كه امروز افتاد
شب توي تاكسي اعصابم حسابي داغون بود
يه چيزي تو مايه هاي بي تربيتي مرغي
تنها دلخوشيم اين بود كه ميام خونه و دو سه ساعتي گيتار ميزنم و از اين حال و هوا در ميام
اما ازاونجا كه بايد بهم ثابت ميشد امروز روز مسخره اي بود
موقع پياده شدن از تاكسي چنان دوتا انگشتام لاي در گير كرد كه همونجا وسط خيابون از ته دل فرياد زدم
فكر كنم اين انگشته ديگه واسه ما انگشت بشو نيست