یاوه های عاشقانه یک من
يك روز متفاوت
صبح سر ميز صبحانه به آقاي پدر ميگم:لطفا ظهر سر راه كه بر ميگرديد خونه يه دونه زن واسم بگيريد ، لطفا موهاش بور باشه چشاش هم آبي، زياد غر نزنه
جورابامو هم بشوره ، قدش هم يك و هفتاد باشه ، يه كم هم تپل ، در ضمن مهربون هم باشه.
آقاي پدر ميگه : نوشابه ش زرد باشه يا مشكي؟ نون اضافه هم ميخواي؟
ميگم شما پدر من هستيد هر جور صلاح مملكت خويش خسروان دانند.
توي راه كه دارم ميام شركت از اين عباس آقا بقال يه نيم كيلو پژوي 206 ميخرم به اضافه سيصد گرم هم گوشي T100 سامسونگ
عباس آقا ميگه بپيچم يا همين جا مي خوري؟ ميگم وااااااااا عباس آقا مستقيم مي رم.
وقتي به نزديكي هاي شركت ميرسم ميبينم جمعيت بسيار زيادي جلوي در ازدحام(چه ميدونم شايد هم ازدهام و يا غيره) كرده اند
مي گم شما اينجا چي مي خوايد صبح اول صبح
همه ميگن ما مشتري هستيم ، تو رو خدا جون دوست دخترت با ما يه قرداد ميلياردي ببند.
ميگم حالا كه جون دوست دخترم وسطه اصلا امروز هيچ قرار دادي منعقد نمي شه
بريد پي كارتون
يكيشون ميگه كارتون پلنگ صورتي خوبه؟
ميگم آره عزيز دل بابا
وارد شركت كه ميشم به منشي ميگم امروز تا دلت ميخواد به اين و اون زنگ بزن و دستور ترچين خورشت شمبليله پلو رو بپرس
ميگه وا آقاي مهندس كريستف كلمب چقدر طاقچه اتاقتون محكم بوده؟
ميگم : چه ربطي داشت خانم تلفن السلطنه؟
ميگه آخه احساس ميكنم بد جوري سرتون خورده به طاقچه
ميگم قدرت خدا آي كيو رو.از بس زياده يه چيزي تو مايه هاي يو كيوه.
بعد از اون توي اتاقم به روزنامه يه نگاهي مي اندازم
صفحه اول نوشته :درطي تحقيقات دانشمندان اداره فضايي ناسا ايران از نظر آزادي فردي و دموكراسي مقام نخست را كسب كرده و چين و آنگولا مقام دوم و سوم را دارند
در ضمن نوشته اينايي كه از وضع كشور گله ميكنند همه جاسوساي يه كشور بي تربيت هستند الهي خورشت مامانشون بسوزه.
شب يكي از 120 تا گرل فرندام زنگ ميزنه كه الا و للا بايد برسونمت خونه
بعد از اينكه 3 ساعت التماس كرد قبول كردم
دويست و شيشمو انداختم توي سطل آشغال و با سامانتا جون اومدم
توي راه هم يه سر رفتيم اداره مفاسد شايد كه يه تذكري چيزي بهمون بدهند كه داريم اينقدر كاراي بي ناموسي ميكنيم
گفتم: آقا من با اين خانوم هيچ نسبتي ندارم
لطفا به ما گير بدهيد
گفتند نه
گفتم تورو خدا
گفتند نه
گفتم جون عمت
گفت نه
منم نفرينشون كردم
گفتم الهي همه جوون ها به راه راست هدايت شوند تا شما بيكار شويد و بريد مرغابي بچرونيد
شب هم كه اومدم خونه يه ايميل از ياهو اومده بود
كه تو رو خدا بيا براي صفحه اول ياهو يه تمپلت طراحي كن
منم گفتم نه ميخوام امشب توي يك وبلاگ خيلي خيلي مهم مطالب علمي بنويسم
الان هم همونجا دارم مي نويسم
ولي نمي دونم چرا اينقدر مطالب علميش پست مدرنه؟
كسي مي دونه؟
.........................................
نطقق خارج از دستور
اين مستر كاسپارف جنوب شهريان هم گاهي حرفهاي جالبي ميزنه(فرشاد جون جدي نگير حرفهاي تو هميشه جالبه ، باور كن تعارف ميكنم)
كه اين دفعه من صد در صد قبول دارم
اما فرشاد جون من ما اگه اين حرفهاي قلمبه سلمبه رو بزنيم كه زود ميگن بچه جردنيم
منم الكي واسه اينكه كسي نفهمه من آخر جنوب شهرم گفتم كه فهميدم و قبول دارمااااااااا
........................
به خاطر اين پسر هم كه زياد دلتنگي ميكرد مسافرت نروژمو نيمه تموم گذاشتم و يه تاكسي در بست گرفتم و برگشتم.