یاوه های عاشقانه یک من
undefined undefined ماه undefined
منم مي خوام
از بس كه نشستم از اين فيلم ها نگاه كردم منم دلم كشيد
يعني خيلي وقته كه ميخوام ولي خوب روم نمي شد بگم
ولي ديگه به اينجام رسيده منم ميخوام
صبح به آقاي پدر گفتم من از اين چيزا مي خوام
گفت از كدوم چيزا
گفتم از همونا ديگه
مگه من چيم از بقيه كمتره من هم مي خوام
گفت بچه جون درست حرف بزن ببينم چي ميخواي
گفتم لب.
گفت اين كه چيزي نيست برو زير بازارچه به اين عباس آقا كله پز بگو يه كم سيراب شيردون و گوشت لب بهت بده
گفتم آخه آقاي پدر من از اون راست راستكي هاش ميخوام
يه دونه لب به اضافه يه دونه دختر خوشگل كه به اون لبه چسبيده باشه
يه دفعه نمي دونم چي شد آقاي پدر گفت باز امروز تو زده به سرت، و شروع كرد به نصيحت هاي ملوكانه
كه آره من هم سن تو كه بودم اوين دركه رو پياده تا تجريش ميرفتم و تجريش رو پياده تا توپخونه و توپخونه رو...
توي راه شركت توجه ام فقط به لب افراد مختلف معطوف بود
آخ كه چقدر دچار نوستالژي شدم
بعضي ها لبشون شتري بود
بعضي ها هم قيطوني
بعضي ها هم يه دسته مو بنام سبيل روي لبوشون بود كه من متوجه شدم نبايد مطلقا به اين دسته آخري ابراز علاقه كنم چون خطرناكه.
ولي اون لبي كه باب ميلم باشه پيدا نكردم
آخه از اون لب ها كه من دوست دارم به راحتي پيدا نميشه
آي ي ي ي ي ي ي
مردم از نوستالژي
من لب ميخوام
حتي اگه كسي هم بهش نچسبيده باشه مهم نيست
بابا حالا اگه لب نشد باور كنيد من به لبو هم رضايت ميدم ولي اجالتا خوب پخته شده باشه.