یاوه های عاشقانه یک من
نطق خارج از دستور:
يه بنده خدايي براي اينكه يه سري حرفها رو به بقيه بزنه مبني بر اينكه بيايم همديگه رو تا موقعي كه زنده هستيم دوست داشته باشيم
بيايد قدر همديگه رو بدونيم و مرده پرست نباشيم و.......
مياد توي وبلاگش مينويسه كه قصد خودكشي داره و از همه خداحافظي ميكنه
بعد به مدت 12 ساعت به هيچ تلفني جواب نميده
همه دوستاش شديدا نگرانش ميشن تا جايي كه نزديكه يكي دوتاشون از غصه و ناراحتي راهي بيمارستان بشوند
همه شديدا ناراحت هستند و تا اينكه طرف ظهر توي وبلاگش مينويسه كه من زنده هستم و برگشتم(اگه ما شانس داشتيم اسممون رو نمي گذاشتن كريستف كلمب)
بعد انواع و اقسام بد و بيراه به سمت طرف نازل ميشه كه مرتيكه اشكول اين چه كاري بود كه كردي
البته اين وسط به من هم تهمت شريك جرمي زده ميشه مبني بر اينكه از همه چيز خبر داشتم(كه نه رد ميكنم و نه تاييد).

به نظر من اين آقاي شمبليله نشان به دلايل زير اين كارها رو انجام داده.
1- صبح كه از خواب بيدار شده سرش خورده به لبه طاقچه
2- سلول هاي مغزش به عنوان غذا به مصرف غذايي ساير سلول هاي بدنش رسيده( از عوارض جانبي روزه گرفتن)
3- شخص مورد نظر قصد داشته با اين جفنگياتش حقايق خيلي بزرگي رو بيان كنه
4- كلا چنين شخصي كاملا ديوانه است و نبايد از وي انتظار چنداني داشت
5- به خاطر افزايش تعداد باز ديدكنندگان وبلاگش دست به چنين عمل شنيعي زده
6- در عشق شديدا شكست خورده است
7- دچار كمبود لب شده است
8- فكر كرده ميتونه جا پاي فروزان و كلاغ سياه بذاره
9-كلا از يك آدم دلقك بيشتر اين نبايد انتظاري داشت
10- ميخواسته به كساني كه دوستش دارند و اونم دوستشون داره به طور غير مستقيم چيزي رو بگه
11- بچه شديدا به ابراز وجود نياز داشته
12- اين يك سبك ادبي جديد در داستان نويسي ميباشد كه گاهي اوقات نويسنده براي واقعي بودن فضا واقعا دست به خودكشي ميزند
13- سيزده يك عدد نحس است
14-وقتي كسي دچار كمبود سوژه براي وبلاگ نويسي ميشود دست به خودكشي ميزند
15- آقا جونه خودش بوده دوست داشته بكشتش
16- ميخواسته دوستاشو بشناسه
17-ميخواسته وارث هاشو بشناسه
18- كلا منظور خاصي نداشته مشكل از برداشت سايرين بوده است.
19- چون در يك كشور آزاد زندگي ميكنه دوست داشته اينجوري كنه
به نظر شما چرا يه همچين كاري رو انجام داده.