یاوه های عاشقانه یک من
دو تا دختر فوق العاده خوشگل بودند
توي عمرم دختر به اين خوشگلي نديده بودم
جلوي پام ترمز كردند كه بيا بالا
گفتم نه نميام ميرم توي جهنم
گفتند بيا ديگه ترسو جهنم كه دو تا كوچه بالاتره
همينطور كه داشتم با اين دوتا چونه ميزدم
يه آقاي خوش تيپ از پشت سرم اومد و با اصرار ميخواست يه قوطي ويسكي red shell بهم بده
گفتم آقا تو رو خدا
بابا من اينكاره نيستم
اصرار اين آقاهه از يه طرف
اون دوتا دختر هم كه ديگه داشتند از دستم عصباني ميشدند و ميگفتند بايد حتما با ما بياي
بهشون گفتم آخه اينجا كجاس ديگه بابا
نا سلامتي ماه رمضونه
توي همين گير و دار يه زن و مرد لخت از جلوم رد شدند
يه دفعه ديدم من و اون دوتا دختر و اون آقاهه هم لخت هستيم
گفت واي ي ي ي ي استغفرالله
يه دفعه اون دو تا دختره گفتند ما نمي دونيم آدم به خنگي تو رو چه جوري توي بهشت راه دادند حيف ما حوري هاي بهشتي كه منت تو رو ميكشيم
گفتم آخه توي اون دنيا همش به من ميگفتند از اين كارهاي بد نكن تا بري توي بهشت
حالا كه اومدم اينجا شما ميگيد از اين كارها بكنم
آخه تكليف من اين وسط چيه؟
يه دفعه ديدم از ماشين پياده شدند و دستامو گرفتند و ميخواستند به زور منو با خودشون ببرند
من همونطور كه فرياد ميزدم نه نه نه
من نميام من نميام...........
يه دفعه از خواب پريدم
و تازه فهميدم آقا خواب دم صبح بعد از سحري چه لذتي داره.