ما هفت تا ديو بوديم
ما هفت تا ديو بوديم
تنها و سرگردون
ما هفت تا ديو بوديم
زشت و بد تركيب
ما هفت تا ديو بوديم
كه توي صحرا از صبح تا شب و از شب تا صبح سرگردون بوديم
ما هفت تا ديو بوديم
كه تا پارسايان زمين به صحرا نيامده بودند حق داشتيم آزاد باشيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه خبيث ترين بوديم
تا اينكه يه روز كه از آفتاب سوزان روز و سرماي كشنده شب صحرا
خسته شديم
تصميم گرفتيم كه به يه جاي بهتر مهاجرت كنيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه تمام كارهاي شيطانيمون رو با هم جمع كرديم تا بتوينيم به يه جاي بهتر مهاجرت كنيم
ما هفت تا ديو بوديم
كه يه جاي بهتر گير آورديم
و اونم وجود صاحب اين وبلاگ بود
ما هفت تا ديو بوديم
كه هر كدوممون يه جا سكني گزيديم
يكي قلب يكي عقل و يكي ....
ما هفت تا ديو بويديم
كه جامون راحت راحت بود تا اينكه
يه روز صاحب خونه ما يعني همون صاحب اين وبلاگ تصميم گرفت ما رو بيرون كنه
واسه همين هم تصميم گرفت
هفت روز روزه بگيره
هفت نفر رو دوست داشته باشه
هفت نفر رو خوشحال كنه
هفت بار بر خلاف ميلش حقيقت رو بگه
هفت بار حقيقت رو ببينه
هفت بار به هفت نفر كمك كنه
هفت بار طمع نداشته باشه
هفت بار هوس نداشته باشه
هفت بار ريا نداشته باشه
هفت بار....
ما هفت تا ديو بوديم
كه حالا شش تا هستيم
ما هفت تا ديو بوديم كه حالا شش تا هستيم و
نمي دونيم بعد از اينجا كجا بريم
ما هفت تا ديو بوديم كه شايد تا هفت روز ديگه يكي هم نباشيم.