یاوه های عاشقانه یک من
سنت و مدرنيسم
نميدوستم به كدوم سمت برم
سنت يا مدرنيسم
مدرنيسم با اون عطر دلفريب و ظاهر زيباش
سنت با لايه هاي تيره اي كه اونو پوشونده بود
مدرنيسم با لطافت بسيار
ولي سنت كه هميشه خشن بوده و خواهد بود
هميشه انتخابي بين اين دو تا واسم خلي سخت بوده
و من بين اين دو تا گير كرده بودم
بين اينكه سنت گرا باشم
يا مدرن
هر كدوم خوبي ها و بدي هاي خودشون رو داشتند
مدرنيسم . شايد به همون اندازه كه ظاهرش خوب بود ميتونست باطن بدي داشته باشه
و سنت به همون اندازه كه ظاهر خشني داشت ميتونست باطن مهربوني داشته باشه
از يه طرف كه نگاه ميكردم هر دو گرما بخش بودند
هر دو وجود داشتند
هر دو ميتونستند تاثير بسيار زيادي روي آينده فكري من داشته باشند
خوب كه به خودم نگاه كردم ديدم وضعيت و شرايط زندگي منو بيشتر به مدرنيسم نزديك كرده تا سنت.
شايد اين به خاطر خود ذات سنت بوده كه هميشه از من دوري ميكرده
يه لحظه تصميم خودمو گرفتم كه
خيلي زود بين اين دو راهي مسيرمو انتخاب كنم
يعني ديگه وقتي واسه صبر كردن نمونده بود
تصميم گرفتم مدرنيسم رو انتخاب كنم
اما در همين لحظه تاكسي به مقصد رسيده بود
و من بايد پياده ميشدم
ولي واقعا چه زود گذشت
من وسط دو تا دختر نشسته بودم يكي آخر مد و كلاس و يكي ديگه آخر حجاب و چادر و خلاصه هفت پوسته
ولي حيف شد
آخر نفهميدم سنت رو انتخاب كنم يا اون مدرنيسم رو
اين بود يك روز صبح من در راه شركت كه بين سنت و مدرنيسم گير كرده بودم.