یاوه های عاشقانه یک من
از همون اول وقتي وارد سالن امتحانات شدم
اون خانومه چپ چپ نيگام ميكرد
يه عالمه با احمدك و علي هماهنگ كرديم تا سر جلسه تقلبكي انجام بديم
اما نميدونم امروز زيادي خوش تيپ بودم كه اين خانومه اينجوري نگاهم ميكرد يا مهره مارم زياد شده بود
امتحان كه شروع شد زل زد تو چشام
فهميدم......
حتما عاشقم شده
منم در حالي كه چشمامو خمار ميكردم هر چند لحظه يك بار نيگاش ميكردم
عشقمون بدجوري پيشرفت كرده بود
چون دقيقا اومد بالاي سرم ايستاد
توي اون لحظات خودمو خوشبخت ترين انسان روي زمين ميدونستم
يه نفر عاشقم شده بود كه حتي حاظر نبود دو سه قدم ازم دور باشه
وسطاي امتحان هر چي احمدك و علي بال بال زدند من جوابشون رو ندادم
چون سرگرم مسايل رومانتيك خودم بودم با همون خانومه كه گفتم
اما نمي دونم چرا امتحان كه تموم شد همه چيز يادش رفت
يه دسته برگه زد زير بغلش و از سالن رفت بيرون
اين ماجراي عاشق شدنشو هم واسه هر كسي تعريف ميكنم
باور نميكنه
ولي باور كنيد
اون خانومه يه لحظه هم از من چشم بر نداشت
چقدر عشق هاي اين دوره زمونه آبكي شده.