یاوه های عاشقانه یک من
هفته اول زندگي مشترك من
روز اول: امروز براي اينكه هم به همسرم نشون بدم كه چقدر مرد خوبي هستم
تصميم گرفتم ظرف هارو بشورم اما براي اينكه زيادي خوشحال نشه و به اين كار عادت نكنه
زدم و اون ظرف كريستال كه از خونه مامانش اينا آورده بود رو شكستم.فكر كنم كه تا آخر عمرم از اين كار راحت شدم.
روز دوم:
امروز واسه اينكه باز نشون بدم كه مرد خوبتري هستم اصرار كردم كه من لباس هارو اطو بزنم
اما واسه اينكه خانمم زيادي خوشحال نشه اون روسري خوشگلشو سوزوندم
فكر كنم ديگه اصلا نزاره من دست به اطو بزنم ! چه زندگيه شيريني
روز سوم:
امروز گفتم به مناسبت سومين روز زندگي مشتركمون من غذا رو درست مي كنم
البته براي اينكه مجبور نشم ديگه دست به چنين كاري بزنم يه خورده نون خشك و پوست بادمجون و جوهر نمك ريختم توي غذا
ولي نمي دونم چرا خانومم دو روز توي سي سي يو بود
احتمالا ديگه تا آخر عمر خودش غذا درست ميكنه. چه زندگيه مشترك باحالي
روز چهارم و پنجم كه خانوم بيمارستان بودند.
روز ششم :
امروز همسرم ميخواست بره خونه مادرش اينا و من از صبح دل درد مصلحتي گرفتم.
روز هفتم:
امروز چون كاري نبود من انجام بدم تصميم گرفتم الكي به يه چيزي گير بدم و دعوا راه بياندازم
تا قدرت خودمو توي خونه نشون بدم
با اين دعوا ديگه خانومم جرات كنه به من ، تو بگه.
.....
........
..........
بهتره ديگه از هفته دوم به بعد زندگي مشتركمون ننويسم چون فقط همون هفته اولش به كام من بود
آخه خانومم از هفته دوم ديگه غذا رو توي ظرف پلاستيكي درست ميكرد تا اگه موقع شستن يه وقت از دستم افتاد ديگه نشكنه
يه دونه اطوي فول بخارهم گرفته بود كه ديگه عمرا لباسارو بسوزونه
بعد هم منو به يه دوره كلاسهاي اجباري آشپزي فرستاد
سوئيچ ماشينو هم ازم گرفته ومنو مجبوركرد با اتوبوس برم سر كار
واي كه دير شد
بهتره تا منو پشت كامپيوتر نديده برم
چون نه هنوز جارو كردم
و نه ظرفهاي شام رو شستم
تازه براي فردا برنج و لوبيارو هم پاك نكردم
ميترسم اگه باز مثل ديروز برنج يه كم شفته بشه باز مزه پاشنه هاي كفشه خانومم رو بچشم
آخه يكي نيست بگه به اين ميگن زندگي مشترك
هفته اول كجايي كه يادت بخير.