لطفا افراد زير 18 سال و كساني كه شديدا احساسات با ادبي دارند نخوانند
همينطور كه با احمد داريم از ونك به طرف پارك ملت ميريم يه دفعه
به احمد ميگم احمد بدو زود باش ....
-- چي شده باز با كسي قرار گذاشتي و دير كردي
با كسي قرار گذاشتم؟....چيزه... بدو بدو كه دير شد نپرس
-- تو كه معمولا عادت داري دير سر قرار حاضر بشي
عادت...دير...آره خيلي دير شده بجنب ديگه يه كم سريع تر بدو پسر .....
-- حتما اين يكي خيلي با بقيه فرق داره
با بقيه فرق داره؟ آره خيلي فرق داره فقط بدو كه خيلي ديره .....
-- حالا يه كم يواش تر برو از نفس افتادم
آخه نمي تونم باور كن كه نمي تونم بجنب ديگه پسر
-- حا لا بگو اسمش چيه
اسمش اسمش اسمش چيزه ش... بدو احمد اينقدر سئوال نپرس
-- انگاري بد جوري عشق جلوي چشاتو گرفته..يه كم يواش تر بابا تو كه اينقدر هول نبودي
جلوي چشم...آره بد جوري گرفته
-- حالا قرارتون كجاست
قرارمون...چيزه...توي شركت... تو رو خدا احمد عجله كن ديگه وقتي نمونده
-- خوب اگه قرارتون توي شركته من كه مزاحمم
مزاحم..چيزه..نه بجنب ديگه...دير شد
-- هر كي ندونه فكر ميكنه عشق اولته...
اول...مممممم ....نه اول نيست ...واي ي ي احمد تو رو خدا بجنب
..
...
وقتي ميرسم شركت به سرعت باد در رو باز ميكنم و ميرم توي رست روم(WC)
صداي احمد رو از پشت در ميشنوم كه در حالي كه نفس نفس ميزنه داره بهم بد و بيراه ميگه:
-- آخه مگه مجبوري 4 تا ماالشعير بخوري كه من بيچاره به خاطرش اينقدر بدوم
منو باش كه فكر ميكردم الان يه چهره لطيف مي بينم.
من هم در حالي كه نفس راحتي ميكشيدم ميگم:
احمد جون بي خيال عوضش كلي توي اين هواي خوب دويدي
اونم در حالي كه ميخنده ميگه يكي طلبت.
......................................................
آيا تاكنون جهان بدون من را تصور نموده ايد ؟اگر نه بر روي عكسم كليك كنيد تا بدانيد