یاوه های عاشقانه یک من
خريد عيد
قراره مثلا من هم مثل بقيه برم كفش بخرم
آخه ميگن تا چند روز ديگه عيده و از اين حرف ها
پانزده تا اسكناس سبز بر ميدارم و در حالي كه دارم فكر ميكنم چه مدل كفشي بگيرم راهي مركز خريد ميشم
توي راه ميگم بهتره اول يه سري بزنم به شهر كتاب
وقتي وارد ميشم دستم رو ميكنم توي جيبم
اسكناس هارو كه لمس ميكنم اعتماد به نفسم 8 برابر ميشه
كتاب سفر خوش آقاي رييس جمهور "گابريل گارسيا ماركز" رو بر ميدارم
و پيش خودم ميگم اشكالي نداره اين كتاب رو ميگيرم عوضش يه كم بيشتر با فروشنده كفش چونه ميزنم جبران خريد كتاب بشه
بعد چشم ميافته به كتاب سي و نه پله"جان بوكان" عنان اختيار و از دست ميدم و ميگم اينو هم بر ميدارم عوضش يه كفش ارزون تر ميگيرم
بعد از اون هم همسران سيامك گلشيري رو مي بينم ميگم اشكالي نداره بزار اينو بردارم
عوضش ديگه از مركز خريد كفش نمي خرم و ميرم يه چند تا مغازه پايين تر
كتاب اسب سرخ.مرواريد.دره راز "جان اشتاين بك" رو كه مي بينم ميگم بابا اين كفشي كه الان پوشيدم زياد هم بد نيست كافيه يه قوطي واكس بگيرم با يه جوراب نو
اصلا من كه احتياجي به كفش ندارم
موقعي كه دارم به طرف صندوق ميرم تا حساب كنم فرمهاي موسيقي اثر آندره هوديه رو ميبينم
و همينطور داستان دو شهر چارلز ديكنز كه به زبان اصلي است
پيش خودم ميگم بابا واكس ميخوام چيكار
يه تيكه پارچه نم هم كار واكس رو انجام ميده
اون ها رو هم ميگيرم
البته به اضافه چراغ ها را من خاموش ميكنم زويا پيرزاد كه قراره به يه نفر عيدي بدم
آخر سر در حاليكه فقط يه اسكناس هزاري واسم مونده
خيلي شيك ميرم و يه جفت جوراب سفيد فرد اعلا ميگيرم
اين بود خريد عيد يك من
سال نو مبارك