یاوه های عاشقانه یک من
آه عزيزم چرا ماكسيماهاي صورتي تا ميدون خراسان نميرن
در حالي كه زير آفتاب داغ منتظر تاكسي ايستادم و مدام ميگم صد تومن ميدون خراسون در ماشين رو باز ميكنم و ميگم عزيزم فقط به خاطر تو ماكزيماي (فرض كنيد يعني بنز) صورتي گرفتم
يه تاكسي ميزنه روي ترمز و ميگه داداش كرايه تا ميدون خراسون 200 تومنه و من در حالي كه ميگم آه عزيزم بهتره زودتر بريم سورنتو ميز رزرو كردم و تو لبخندي ميزني و دستام رو ميگيري به تاكسيه ميگم من صد تومن بيشتر ندارم.
آه عزيز دلم ميدونم كه تو عاشق دسر هاي سورنتو هستي و من هم همونطور كه پياده به راه مي افتم تا يه مقدار راه رو پياده برم تا با صد تومن منو ببرند به اين فكر ميكنم كه آخ جون چي ميشه امروز ناهار آبگوشت داشته باشيم با نون سنگك خاشخاشي.
توي راه دستم رو ميگيري و ميگي دوست دارم خيلي زياد و من هم باز ميگم آقا صد تومن ميدون خراسون و وقتي كه بر ميگردم و لبخندي بهت ميزنم و ميگم من هم دوست دارم عزيزم، يه پيكان درب و داغون ميزنه روي ترمز و ميگه بپر بالا.
وقتي ماشين رو پارك ميكنم ميگي عزيزم دوست دارم قبل از ناهار يه كم توي پارك قدم بزنيم ومن هم ميگم داداش ممنون همين بقل پياده ميشم.
توي پارك دستت رو ميگيرم و تو دوباره ميگي دوست دارم كه باز صاحبخونه رو ميبينم كه داره دم در با آقا جون صحبت ميكنه سلام ميكنم و ميرم توي خونه.
تا مرغابي هاي درياچه رو ميبينم بهت ميگم عزيزم ميدوني كه همه دنياي مني و تو هم در حالي كه لبخندي ميزني دستامو محكم فشار ميدي كه يه دفعه بدجوري گرسنگي بهم فشار مياره و ميرم سر سفره و يه تيكه نون برميدارم و خالي خالي شروع ميكنم به خوردن و با هم وارد سورنتو ميشيم.
گارسون چنان تعظيمي ميكنه كه هر كسي ندونه فكر ميكنه الان كمرش ميشكنه كه من با غر ميگم بازم آب دوغ خيار مردم از بس كه ناهار حاضري خوردم.
موقع خوردن پيش غذا فقط به چشات زل ميزنم و مثل هميشه يه عالمه نون توي دوغم تليط ميكنم و ميخورم.
ميدوني عزيزم ناهار رو كه با هم خورديم قراره با هم بريم دربند ولي با وجود اينكه خيلي دلم ميخواد با هم بريم ولي مجبورم توي خونه به آقا جون كمك كنم و تو هم ميدوني كه آقا جون موقع كار كردن چقدر حرف ميزنه و من نمي تونم خوب تمركز كنم و به تو فكر كنم و ميترسم يه دفعه از كوه پرت بشي پايين پس بهتره فعلا سوييچ ماشينو بگيري و يه گشتي توي شهر بزني و بعد از اينكه كمك كردن به آقا جون تموم شد با هم بريم هرجا كه دوست داشتيم.
................................
نطق خارج از دستور
اول اينكه اين روزها شديدا درگير كارهاي آبدارخونه مبارك هستم و كمتر به امر خطير وبلاگ نويسي مشغول هستم.
دوم اينكه با اين صف طولاني شير خشك و دستورات حاج آقا زندگي خيلي سخت شده
سوم طي آخرين اخبار ايران در چند مورد به حمله نظامي آميركا به عراق ، به آمريكا كمك كرده از جمله جلوگيري از مين گذاري فاو جلوگيري از4 قايق انتحاري عراقي ها كه يه دونه از اون ها هم توسط ايران هدف قرار ميگره
كمك به آمريكايي هادر شناسايي بندر ام القصر و چند مورد ديگه كه بعدا به تفصيل مينويسم فقط خواستم دلالان اسلحه اي كه از تريبون هاي رسمي واسه كودكان عراقي دلسوزي ميكنند رو بهتر بشناسيد.
چهارم ملالي نيست جز كمبود شمبليله
پنجم قراره من اينجا هر روز يه جوك جديد جديد بگم و واسه اوليش هم يه روز به يه عربه ميگن جوك بگو ميگه خيار ميگن چه بي مزه ، ميگه خيار شور