یاوه های عاشقانه یک من
اين جمله سارتر كه ميگه ««ساعت سه براي هر كاري كه آدم ميخواهد بكند يا خيلي دير است يا خيلي زود»»
رو الان مي فهمم، يعني يه چيزي درست مثل شب هاي امتحان كه هم فكر ميكنم از حالا تا صبح يه عالمه وقت دارم
وهم ميبينم اصلا وقتي نمونده
خيلي جالبه من اصلا نمي دونم چرا شب هاي امتحان كه ميشه دچار چندگانگي شخصيت ميشم
مثلا دلم ميخواد در حالي كه گيتار ميزنم به فيلتر چبي شف فكر كنم يا به روش استروم ، در حال تعمير
دستگيره در اتاقم كه سه ماهه خرابه و من فقط شب امتحان حال ميكنم درستش كنم
يا مثلا سه ساعت وقتم رو ميزارم كه ببينم با دستكاري رجيستري ويندوز چه اتفاقي مي اففته
البته زياد به ساعت هم نگاه ميكنم و مدام به خوذم ميگم يه ربع ديگه فقط نيم ساعت ديگه از 6 شروع ميكنم اين
قطعه رو بزنم شروع ميكنم اما يه دفعه ميبينم كه ساعت يازده است و
من در به در دنبال قهوه ميگردم تا بتونم تا صبح
بيدار بمونم كه البته از شما چه پنهون قهوه رو كه ميخورم چنان خوابم ميگيره كه واسه اينكه
خواب تو چشام نياد مجبورم تا خود صبح چشامو ببندم
حالا اصلا نميدونم چرا اينا رو دارم اينجا مي نويسم
احتمالا تنها مزيتش اين باشه كه مثلا 20 ساله ديگه به بچه ام نشون بدم كه پدرش چه جوري درس ميخونده
البته اگه تا اون موقع بلاگ اسپات زنده باشه.