یاوه های عاشقانه یک من
undefined undefined ماه undefined
از صبح توی این فکر بودم نکنه جواب رد بده
نکنه تمام زحمتام هدر بره
خیلی سعی کرده بودم تا موقعیتش جور شه
نگران بودم فکرای جور واجور از ذهنم میگذشت
...
نمی دونم میدونه چقدر برام با ارزشه
میدونه تمام ذهنم رو مشغول کرده
میدونه ساعت ها می شینم و به اون فکر می کنم
خدایا انصاف نیست جواب رد بده
زندگیم با اون عوض میشه
یه رنگ و بوی دیگه میگیره
نمیدونم وقتی رو به روش می شینم و بهش زل میزنم میفهمه تو دلم چی میگذره
خدایا کمکم کن
...
جواب داد !
بالاخره جواب داد!
احمدک تا دید برنامه ای که نوشتم جواب داد یه جیغ بنفش کشید و شروع کرد به قر دادن
حالا قر نده کی قر بده
احمدک
احمدک
بسه مارمولک
بابا الان دست و پات از هم در میره
احمدک
ای بابا عجب غلطی کردم
نخواستیم آقا نخواستیم
از حال رفتی پسر
به خودت رحم کن
احمدک!
....................................................

یه روز به یه عرب میگن اگر جوک گفتی گردنت رو میزنیم
میگه جوک
میگن آهااااااا از اون لحاظ میگی