وقتي دختر حاج آقا از اونطرف اقيانوس آرام ميگه :
ـ
بودنت به وجودم گرمای عشق
به قلبم جوشش مهر
و
به روحم جلای زندگی می بخشد...
با تو بودن بوی خاک باران زده مي دهد
بوی گل نسترن
و لذت گام برداشتن در راهی سبز و پر مه...
من ميگم دآش من اين قلب ما كه تلمبه مزرعه خيار شور نيستش كه
تحمل اين حرف هاي جينگول مستون رو داشته باشه يه دفعه ديدي سوخت.