یاوه های عاشقانه یک من
در روزهاي آخر اسفند در نيمروز روشن
وقتي بنفشه ها را
با برگ و ريشه و پيوند و خاك
در جعبه هاي كوچك چوبين جاي مي دهند
جوي هزار
زمزمه درد و انتظار
در سينه مي خروشد و بر گونه ها روان
جوي هزار
زمزمه درد و انتظار در سينه ها مي خروشد و بر گونه ها روان
اي كاش آدمي وطنش را همچون بنفشه ها با خود ببرد هر كجا كه خواست
..............................
ياوه هاي عاشقانه مورد نظر تا اطلاع ثانوي احتمالا شمبليله اي خواهد نبشت .