یاوه های عاشقانه یک من
چگونه آشپزي من خوب شد
اولش شبها تا ميرسيدم خونه ميپريد توي آغوشم و
ميگفت عزيزترينم امروز چه كارهايي كردي
عزيزترينم امروز كجا ها رفتي
عزيزترينم راستي توي اداره چندتا همكار زن داري
عزيزترينم چرا يقه لباست قرمز شده
عزيزترينم اين چه ادكلني هستش كه زدي

من هم واسه اينكه فكر نكنه دوستش ندارم از سير تا پياز رو واسش تعريف ميكردم
بعدش يه مدت كه گذشت
تا ميرسيدم خونه فقط مي بوسيدم و ميگفت
عزيزم راستشو بگو امروز كجاها بودي
راستي عزيزم امروز چند بار رفتي توي اتاق خانم فرجامي
چقدر اين لكه روي پيرهنت شبيه رژ لبه
چقدر اين ادكلني كه زدي بوش زنونه است
و ...

و من باز واسه اينكه فكر نكنه دوستش ندارم از سير تا پياز رو واسش تعريف ميكردم
اما يه روز رسيد كه تا ميرسيدم خونه
سرم داد ميزد كه تا حالا كجا بودي
اصلا چه معني ميده تو همكارهاي مونثت رو تحويل بگيري
اين لكه سياه سر آستينت لكه رژ لب خانم فرجاميه
باز كه بوي ادكلن زنونه ميدي
و .....
و تازه بعد از همه اين ها جكي سگمون رو صدا ميزد تا منو بو كنه تا واقعا يه وقت بوي مشكوكي نداشته باشم
و اينچنين بود كه من مجبور شدم زان پس توي خونه بمونم و به شغل شريف خانه داري روي بياورم.