یاوه های عاشقانه یک من
چگونه يك دزد خيار شور را دستگير كنيم

يكي بود يكي نبود يه روز يه دزد خيار شور بود
صبح ها كه از خواب بيدار ميشد سر مامان و باباش نق ميزد كه چرا منو هودر نزائيديد تا مثل هودر معروف و محبوب و محجوب ومشهور و معصوم و معجون و چند تا مع مع ديگه باشم و بهم اهميت داده بشه
القصه اين دزد خيار شور ما صبح ها بعد از اينكه مقادير مبسوطي نق ميزد سر راهش تا مدرسه
در خونه ها زنگ ميزد و فرار ميكرد غافل از اينكه بابا اين روزا همه آيفون تصويري دارند و زود دزدهاي خيار شور رو شناسايي ميكنند
اما طفلك دزد خيار شور قصه ما يه كم از تكنولوژي بي اطلاع ببود و همش ذهنش توي هيت و اسباب بازيهاش و دخترهاي مدرسه ابتدايي روبروي خونه اشون بود. آخي طفلك دزد خيار شور قصه ما
تا اينكه سالها گذشت و دزد خيار شور قصه ما بزرگ شد(اما فقط قدش نه عقلش)
حالا اون يه عالمه پيشرفت كرده بود ديگه به جاي اينكه در خونه ها زنگ بزنه و فرار كنه توي وبلاگ ها به اسم هودر (قهرمان اسطوره اي زندگيش) با چهار تا علامت تعجب نظر ميداد
و جاي اينكه جلوي مدرسه ابتدايي دخترونه بايسته سعي ميكرد توي ياهو مسنجر يا از طريق وبلاگش مخ بزنه
هر چي باشه دزد خيار شور قصه ما چار كلاس سواد ياد گرفته بود و حالا ميتونست با كامپيوتر علاوه بر گيم ، چت هم بكنه
اين دزد خيار شور يه چند باري اومد و توي نظر خواهي ما زنگ زد و فرار كرد ما هم هي آبرو داري براش كرديم و رو پي پيش خاك ريختيم اما انگار خاكش خيلي خوب نبوده
البته ما در همين جا به اين دزد خيار شور اعلام ميكنيم كه بابا يه چيزي به نام آي پي وجود داره ميخواي زنگ بزني فرار كني حداقل با يه كارت اينترنت ديگه آن لاين بشو يا اگه پول نداري كارت اينترنت بخري بگو تا چند تا راه ديگه يادت بدم اينقدر خودت رو تابلو نكني جلوي در و همسايه هر چند كه فكر نميكنم ياد هم بگيري.
با تشكر فراوان كريستف كلمب.