يه كمي زيادي خصوصي
حقيقتش اينه كه زيادي سخته
سخت نيست ولي نميخوام چيزي رو از دست بدم حتي اگه اون چيز ظاهري باشه حتي اگه وجود نداشته باشه و ساخته فكرمون باشه
اينكه فقط بخواي ببيني ممكنه همه چيز يه جور ديگه باشه
فقط به اين فكر كني كه نه اصلا فكر نكني فقط ببيني
توي هر كاري به ميوه اون اهميت ندي
خدا و پيغمبر و همه و همه رو بريزي دور و فقط گوش بدي ببيني كه چي ميگن بدون اينكه ببيني چه كسي اين حرف ها رو ميزنه اونم بدون بررسي فكر با پيش زمينه هاي تفكر بشري
بدون هيچ چيز فقط مشاهده كني
حتي تجزيه و تحليل هم نكني
فقط و فقط ببيني
خودت رو آزاد كني از همه احساسات بشري خوبي بدي عشق محبت
نه اينكه پايمال كني يا تكذيب كني
فقط آزاد كني
فقط ببيني كه همه اينها بر اساس فكر بنا شدند و خودت رو از دست اين فكر رها كني
از دست همه غالب هاي بشري
از دست همه پيش زمينه ها
از اينكه قبل از اينكه چيزي رو بشنويم از قبل موضع خودمون رو مشخص نكرده باشيم
اصلا موضع نداشته باشيم در مورد هيچ چيز
هر چيزي رو كه زائيده فكر است بريزيم دور تمام روابط بشري
تمام مكتب ها
تمام دين ها
هر چيزي كه بر پايه فكر است
هر چيزي كه از قبل قرداد شده
و فقط وفقط مشاهده بكنيم
مشاهده اي بدون پيش داوري
بدون دخالت فكر
فكر فقط جزيي از بشريته
و گستره عمل محدودي داره اما ما همه چيزمون رو بر اساس فكر بنا نهاديم
نمي خوام بگم اينكارو بكنيد يا نكنيد
فقط دارم خودم رو ميگم
خواستم اينكارو بكنم
اما ضعيف هستم
شايد هم آشكار نميشه
بهم نگفتند ديونه اي ولي فكر كردند كه همه چيز رو زير پا گذاشتم
هر چي گفتم بهم اجازه بديد چند روز فقط ببينم بدون اينكه فكر كنم
اما به مذاق همه بد اومد
هر كي به خودش گرفت
بابام از يه طرف ناراحته كه چرا چند روزه خونه نرفتم
ماتيلدا به حدي ناراحت شده كه خدا ميدونه
دوستام هم كه فكر ميكنند نقطه چينم تاب برداشته
حالا هم كه اون من خدا پرست اومده و داره منو ميترسونه كه مبادا با اين كارات خدا از دستت ناراحت بشه
من كه ميدونم همه اينها از گور نهضت جهاني فكر سرچشمه ميگيره
فكري كه نمي خواد هيچ رقيبي داشته باشه
براي همين هم با هزاران راه منو ميترسونه
با ترس از خدا
با اينكه نگران بابام بشم
و يا عذاب وجدان از ناراحت كردن ماتيلدا
و هزارتا كوفت و زهر مار ديگه
لامصب بدجوري ما رو اسير كرده
اسير احساسات ديگران اسير زندگي و زن وبچه
اسير كار و درس و پرستيژ و پول و سكس و لذت و ترس و هنر و خوشبختي و دروغ و حتي بزرگي نفس
حتي اسير خدا و معنويات و سعادت
بعضي وقت ها هم حتي اسير اينكه بايد خودمون رو بشناسيم اسير اينكه بايد به سعادت برسيم
اسير پيدا كردن راه خوشبختي و كمال
حتي بعضي وقت ها اسير چيزي به مسخر گي نوشتن توي همين وبلاگ
بد پدر سگيه اين فكر بشري
همه جنگ ها و بدبختي ها و نژاد پرستي ها و خود بزرگ بيني هامون همه وهمه از همين فكر سرچشمه ميگيره
و لامصب چقدر هم ماهره در توجيه كردن قضايا
اينكه طي ميليون ها سال با بشريت به تكامل رسيده و خوب رگ خواب آدمو بلده
خوب بلده ما رو اسير كنه با هر چيزي كه فكر كنيد با ترس هامون با لذت هامون با كارهاي خوبمون با مهربوني با همه چيزهاي خوب و بدمون
همه اين وراجي ها رو كردم كه بگم من امشب ازش شكست خوردم
زياد نجنگيديم فقط يكي دو روز
بد جوري پوزمو به خاك مالوند
مثل بنز
الان هم ميخوام برم حمام
يه دوش آب سرد بگيرم و به صورت زيزميني باهاش بجنگم
باز همون آدم سابق بشم
اسير همه احساسات ديگران
اسير خواسته هاي خودم
اسير چيزهايي كه از نظر جامعه مهمه
اسير خوشبختي
اينكه ديگه فقط ماتيلدا رو نگاه نكنم براي اينكه به بزرگيش پي ببرم و مثل قبل فقط بگم دوستش دارم و همه كارهايي كه بقيه مردها موقعي كه زن ها رو دوست دارند رو انجام بدم
خوب پول در بيارم تا آدم موفقي باشم موفقيتي كه ساخته فكر خودمونه
ماهي يه مقدار از پولمو به فقيرا بدم واسه اينكه اين كار خوبيه و خودمو ميزنم به كوچه علي چپ كه من احساس رضايت ميكنم از كارهاي خوبم و نگم كه من اسيره همين حس رضايت هستم كه به بقيه كمك ميكنم
و نمازم رو سر وقت بخونم و نگم از اين ميترسم كه ممكنه خدا از دستم ناراحت بشه.
و همه كارهام به خاطر همه اين ترس ها و لذت هاي ناشي از همين حس رضايت ها است
همه زندگيم بر اساس فكر بنا شده يعني از قبل ساخته شده يه ماتريكس واقعي كه وقتي حتي ميخواي ببينيش همه چيزت خراب ميشه .
پس زنده باد من كه شدم همون من سابق با همه ترس ها و دردها مثل همه بشريت مثل شما.