احمدك ميگفت: هواي بهاري شيراز و بوي بهار نارنج هاش باعث شدكه برم توي خيابون دنبال يه جنس لطيف بگردم و شماره بهش بدم، اما از اونجايي كه ميخواستم طرف خيلي آروم باشه ،كم حرف بزنه، وفادار باشه، وقتي بهش گفتم بيا سكس چيزي نگه، غرغرو نباشه، پدر ومادرش باهاش كاري نداشته باشن، خوش تيپ باشه، لاغر باشه،
نخواد چيزي براش بخرم، شلوار برمودا پوشيده باشه ; رفتم و به يه دونه مانكن كه در يه مغازه توي مركز خريد بود شماره دادم، اما از شانس بدم شمارمو نگرفت .