یاوه های عاشقانه یک من
یاران غار و دوسوی قدیمی امشب اومدن خونمون
اولشم رفتیم از ای غذوهوی خارجی گردا خوردیم بش میگفتن پیتزوی هات
عامو نون نمیشد باهاش بخوریم ما که سیر نشدیم عیالمون گفت بی کلاسیه
اومدیم خونه جاتون خالی یخنی عدس کلمو رو که از ظر مونده بود با نون سنگک زدیم تو رگ.
بعدم درمدم به ایی پسرو گفتم یه رزه برامون گیتار بزن اوم وردوش زد که:
باز سر شو شد دلم او شد نمیدونم چطو شد
باز همه مووی تنم بونه ی تو دارن لنگه لنگه
صبی هم با حاج ماشالو رفتیم بانک اسناد و مدارکو رو دادیم تا یی کشتی عدل پارچه چادری مشکی وارد کنیم
حاجی میگفت ای روزا پارچه چادری مشتریش زیاده.