من هیچ وقت از فلسفه و عرفان و اینا چیزی نفهمیدم
اصلا همش پیش خودم میگم که چی بشه
پولدار بشیم که چی بشه،که راحت باشیم که چی بشه که کیف کنیم که چی بشه
که به خدا برسیم که چی بشه که بریم تو بهشت که چی بشه
اصلا این که چی میشه آخر همه اینها واسم سئواله
البته نه اینکه اگه جوابشو نفهمم شب خوابم نمیبره
هیچ اتفاقی هم نمی افته اصلا بفهمم که چی بشه
پس هیچ چیز مهم نیست
اصلا مهم یا غیر مهم یه تعریفه که ما خودمون درست کردیم
اصلا آقا به من چه
از صبح تا حالا اینجا نشستیم داریم چاه میکنیم بهر کسی اول خودش دوم هم خودش
این افغانی ها هم خیلی باحالن
سطلو که میخواد بده پائین میگه "با خبر"جالبه
البته همون سطلو هم وقتی ما میگیم "دول" واسه اونا با مزه اس
من که به کار کردن اونا نگاه میکنم خسته میشم
اونا هم میگن چیه از صبح نشستی پشت کامپیوتر بازی میکنی
خواستم واسشون توضیح بدم این بازی نیست شبیه ساز فعالیت های آنزیمی در بیو راکتورهای با سنسورهای بیوتک است اما گفتم
حالا که چی نه اونا کار منو بلدن و نه من کار اونا هیچ کدوم هم نمیتونیم کار همدیگه رو انجام بدیم
من که عمرا با این شکم گنده بتونم سالی یه دونه چاه هم بکنم
احتمالا اون ته خفه میشم
حالا حداقلش اونه که اگه اونا بخوان با این سیمولاتور کار کنن اگه نتونن حداقل زنده میممونن.