یاوه های عاشقانه یک من
قسمت سیم
صبح چری باز نیومد
طرف یه سوزولیت فرستاد با یه پسره که لباسش صد سال اطو ندیده بود
رفتیم تو حومه شهر کارخونه یارو کمونیسته
آخر درب و داغون بود اما کار میکرد
تجهیزاتش رو با دریل تست کرد
کار میکرد
ناهار دعوتمون کرد اما نموندیم
جرات نکردیم
یارو خیلی ترادشینال بود
عصر رفتیم شرکت فرکانس اینورتر سازا
بر عکس صبح منظم مرتب و پیشرفته
تجهزاتشون چیزی نبود که ما بخوایم
در ضمن تو ایران نماینده داشتن
مدیرشون با ماشین خودش مارو رسوند هتل
طبق معمول شام
فردا که شنبه بود صبح مگی اومد دنبالمون
واسطه بود شرکتشون
جونش بالا میومد چار کلمه حرف بزنه
با هم چینی صحبت کردیم
راحت تر بود
تجهیزات خوبی داشتن اما فعلا لازم نداریم
چندتا عکس گرفتیم و رسوندنمون هتل
عصر منشی پیتر همون هنگ کنگیه اومد دنبالمون
رفتیم دفترشون
تجهیزاتشون با مهتابی کار کرد
انرژی رو کاهش داد
اما وقتی با ایر کاندیشنر تست کردیم بر عکس کار کرد
همه دفترشون رو ریختیم به هم واسه تست
الکی نبود که دو تا مهندس الکترونیک بودیم
تعجب کرده بودند تجهیزاتشون همچین ایرادی داره
برگشتن رفتیم قدم زدیم
یه جایی بود حراج لباس و اینجور چیزا بود
هوا اینجا حسابی گرم و شرجیه
و شلوارک هم ارزون
چه میشه کرد
شب رفتیم شام عکس گرفتن
و گزارش مستند پر کردن
چند تا دختر بچه چینی ریختن دورمون
آویزون شدن به پاهامون که گل بخریم ازشون
انگار اینجوری یادشون داده بودند
به هر زحمتی بود از دستشون نجات پیدا کردیم
فرداش تا دیر وقت خوابیدیم
عصر هم رفتیم ربات های جارو برقی رو دیدیم
هنوز زوده واسه ایران
بیشتر صادراتشون به اروپاست
کارخونه جالبی بود
راستی دیروز عصر شامو رفتیم رستوران مکزیکی
الانم شبه چندتا فیلم خریدیم توی هتل سرگرم باشیم
حالا تا ببینیم فردا چی پیش میاد
آدیوس